آیا ثبت جهانی جیاس، باغستان سنتی قزوین را نجات میدهد؟
قزوین در بیم و امید
باغستانی که قزوین را از سیل 97 نجات داد، ثبت جهانی شد. نظام میراثی کشاورزی باغستان سنتی قزوین، پنجمین نظام میراثی کشاورزی مهم جهانی (جیاس) ایران است که پس از نظام میراثی کشاورزی مبتنی بر قنات در کاشان، زراعت سنتی زعفران مبتنی بر قنات قصبه گناباد، تولید انگور و فرآورده در دره جوزان ملایر و باغهای سنتی انجیر دیم استهبان، در فائو (سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد) ثبت میشود. همزمان با قزوین، باغهای سنتی گردوی تویسرکان، ششمین نظام میراث جهانی ایران بود که توسط این نهاد بینالمللی معرفی و ثبت جهانی شد. فعالان بعد از به ثمر رسیدن تلاششان برای ثبت جهانی باغستان سنتی قزوین یک سؤال مهم دارند، آیا این ثبت جهانی میتواند پهنه شرقی باقی مانده باغستان را از تیغ لودرها حفظ کند تا سایه سبز این پهنه هم مثل پهنه شمالی آن، از سر قزوین کم نشود؟ آنها در سال 93 یک بار شاهد ثبت ملی باغستان از سوی سازمان(وزارت) میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی بودند. چتر دفاعی قانون در لوای این ثبت، روی باغستان کشیده نشد و شهرداری وقت قزوین سه ماه بعد از آن خواستار خروج باغ از فهرست ملی شد. باغ از فهرست خارج نشد اما کمیسیون ماده ۵ و اداره کل راه و شهرسازی استان قزوین در آن زمان طرح ساماندهی یک بلوار را به تصویب میرسانند که مدیرکل وقت میراث فرهنگی مخالفت رسمی میکند. دو روز بعد اداره کل راه و شهرسازی قزوین از شهرداری میخواهد که طرح را اجرایی کند. آن روز برد با اقتصاد سیاسی زمین شهری قزوین بود نه اقتصاد اول کشور یعنی کشاورزی. با وجود این آنها میگویند اگر جیاس نتواند سرنوشت باغستان سنتی را تغییر دهد؛ آب در هاون کوبیدهاند.
یک خزان 60 ساله
تا پیش از ثبت جهانی جیاس، بیش از سه هزار هکتار از این باغ در 6 دهه گذشته قربانی ساخت ریل راهآهن، جاده کشی، پلسازی و... شد. آیا این ثبت میتواند سایه سنگین پروژههای نیمهتمام را از سر باغستان بردارد یا مسئولان شهری بهدلیل هزینهکرد، اتمام پروژههای نیمهتمام را به حفظ باغستان ترجیح میدهند؟ آیا تنها ابرپروژههای شهری، نابودی باغستان را رقم میزنند؟
باغستان قزوین تا چند دهه پیش 5 هزار هکتار وسعت داشت. سرنوشت باغستان قزوین از دهه 30 به لودرها سپرده شد . آن دهه ریل راهآهن را برای توسعه راههای بینشهری از بین درختان هزارساله باغستانِ قزوین عبور دادند و در دهه بعد کارخانه شیشه و... ساختند. همچنین دانشگاه احداث کردند. در دهه 60 از دل باغ خط لوله گاز انتقال دادند. گذرگاه (کمربندی) نسیم شمال هم قرار بود محلی برای رفت و آمد باغداران باشد اما آسفالت شد تا محل عبور خودروهای سنگینی بشود که مثل برق و باد از دل باغستان میگذرند. فعالان میگویند اما زخم کاری در یک دهه گذشته به باغستان زده شد. بدین ترتیب درخت بود که پای جادهکشی و پلسازی قربانی شد و درخت هزار ساله بود که جایش را به مجتمعهای اداری و تجاری داد. پل قدس، پل امام علی، میدان خلیج فارس، پل امام رضا و کمربند شرق و... هیچ مانعی هم پیشرو نداشتند، جز درختان میوه و باغهای پسته! به راستی چرا باید باغهای پسته در سرزمین خشک و نیمه خشک قربانی جادهکشی شود؟ همچنین قزوین از 5 رودخانه فصلی جان میگیرد که رودخانههای فصلی باغستان هم از این ساخت و سازها جان سالم به در نبردند. کمربندی شرق حتی بخشی از رودخانه فصلی ارنجک(باراجین) را خشک کرد تا جاده دیگری این بار از دل رودخانه سر بکشد. ارنجک تأمین کننده حقابه 900 هکتار از باغهای باغستان سنتی است. در چند سال گذشته مسئولان انگشت روی ساخت سد لاستیکی برای ساخت دریاچه مصنوعی گذاشتند تا این بار تن باغداران و درختان باغ با هم بلرزد؛ کابوسی که همچنان ادامه دارد و اگر اتفاق بیفتد بخش دیگری از باغستان خشک میشود. برخی از اعضای شورای شهر قزوین در گفتوگو با رسانهها ساخت سد لاستیکی را راهی برای جمعآوری بارشهای لحظهای و روزانه دانستهاند. آیا آنها نمیدانند که جان باغستان قزوین به همین بارشها و سیلابهای ناشی از آن بارشها وابسته است. باغستانی که جلوی سیلاب میایستد و جان شهر را نجات میدهد و خود از سیلابش جان میگیرد؟ این روش مرسوم مردمانی است که طبیعت خود را میشناسند و میدانند در سرزمین خشک و نیمه خشک چگونه از نعمت سیلاب استفاده کنند تا نقمت نشود.
تغییر کاربری؛ بلای جان باغ ها
چیزی که در اقتصاد سیاسی شهری همه شهرها گم شده است نه فقط در قزوین. قزوینیها میگویند، اگر این باغستان نبود، قزوین از سیل ۹۷ جان سالم به در نمیبرد. جادهسازها کمتر به این موضوع فکر میکنند که باغستان از سیلابی که اجازه نداد به جان قزوینیها بیفتد؛ جان میگیرد. همین روش سنتی هم یکی از دلایلی شد که باغستان در جیاس ثبت شد. باغداران میگویند، قزوین همیشه سرزمین خشکی و بیآبی بوده است؛ شاهد آن را هم قناتهایی میدانند که مهندسی دیرین آب توسط ایرانیها برای مدیریت سرزمین خشک و نیمه خشک است. باغداران میگویند، اگر مسئولان با قزوین و جغرافیای قزوین آشنا بودند، میدانستند که دریاچه مصنوعی نسبتی با چنین شهری ندارد و باغستان را قربانی ساخت سد لاستیکی نمیکردند. به گفته آنها، 90 درصد باغستان قزوین آب پایدار ندارد. حالا مهمترین سؤال این است که جیاس میتواند باغستان را نجات بدهد.
به نظر میرسد برای پاسخ به این سؤال علاوه بر توجه به ساخت و سازهای شهری باید به این گزارش هم نیمنگاهی انداخت.
هشدار مرکز استراتژیک ریاست جمهوری
مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در سال 99 در گزارشی عامل اصلی تخریب باغستان را اقتصاد سیاسی زمین شهری دانست و نوشت: «تا زمانی که تولید رانت از طریق تغییر کاربری زمین ممکن است، صاحبان اراضی از راههای قانونی و غیرقانونی، روابط رسمی و غیررسمی، مذاکرات علنی یا پشت پرده تغییر کاربری اراضی باغستان را رقم میزنند.» این مرکز همان روز آژیر قرمز نابودی پهنه شرقی باغستان را هم به صدا درآورد و هشدار داد ادامه این روند پهنه شرقی را هم به سرنوشت پهنه شمالی در دهه 50 و 60 دچار میکند؛ نابودی.
از نظر پژوهشگران این مرکز، این موضوع، تنها عامل نابودی باغستان نیست. بر اساس این پژوهش، کمبود آب، آتشسوزیهای پی در پی، پروژههای غیرضروری جادهکشی و تعریض جادهها داخل محدوده باغستان، تضعیف سازمانیابی سنتی باغداران و رشد کالبدی شهر قزوین به سمت باغستان از جمله عوامل درجه دوم و فرعی تخریب باغهاست. همچنین آن گزارش کمبود آب را باید معلولِ مسدود کردن کانالهای آب در جریان رشد شهر دانست و یادآور شد که شهرداری آب را از بالادست رودخانهها برای آبیاری پارک جنگلی برمیدارد.
همچنین پای ویلاسازان، برداشتکنندگان بیرویه ماسه از بستر رودخانه، آتشسوزیهای باغستان که به کام زمینفروشان تمام میشود هم در میان است.
این گزارش به تضعیف نهاد اجتماعی باغستان توسط مدیریت شهری هم توجه دارد؛ اتفاقی که باعث شده است از سالها پیش دلالان یعنی کسانی که باغ را به انگیزه تغییر کاربری میخرند، به جمع باغداران وارد شوند. همه این موارد نشان میدهد برای آن که سایه سبز باغستان روی سر قزوین بماند یک خانهتکانی اساسی باید در تصمیمگیریهای شهری و استانی گرفته شود. از جیاس؛ بدون عزم استانی و ملی کاری بر نمیآید.