واکاوی فاصله گرفتن رسانه‌های غربی از افکار عمومی در گفت‌وگو با استاد دانشگاه سوره

دیکتاتوری رسانه ای غرب در ماجرای جنگ غزه

بزنگاه‌های آزادی بیان، همان مقاطعی است که رسانه نسبت خود را با مواضعی تعیین می‌کند که افکار عمومی به وضوح در آن سو ایستاده است. حالا که خیزش عمومی در جای‌جای جهان برای حمایت از مردم غزه و علیه کشتار رژیم صهیونیستی شکل گرفته، مدیریت رسانه‌های جریان اصلی آشکارتر شده است. این موضع‌گیری‌ها را واکاوی نسبت سازمان‌های رسانه‌ای بزرگ جهان با سیاست و افکار عمومی بهتر توضیح می‌دهد. در این رابطه با محمدحسین ساعی، دکترای علوم ارتباطات و رئیس دانشگاه سوره گفت‌وگو کردیم.

فاطمه ترکاشوند
خبرنگار

باوجود اعتراض‌های گسترده افکار عمومی در غرب، چرا رسانه‌های جریان اصلی این کشورها به‌قدر کافی اهتمامی به بازتاب این اعتراض‌ها ندارند؟
 مطالعات گسترده‌ای خصوصاً توسط افرادی که به مکاتب انتقادی در حوزه علوم ارتباطات معتقدند و نگاه چپ دارند، صورت گرفته که نشان می‌دهد ریشه‌های این سرباز زدن از بازتاب آرای افکار عمومی در کجاست. کتابی با نام «Guardians of Power» توسط دیوید کرامول و دیوید ادواردز در انگلستان منتشر شده که مواضع رسانه‌هایی مثل روزنامه گاردین را که به داشتن نگاه چپ مشهور است، در جریان جنگ عراق بررسی و نقد کرده و نشان داده است که هم‌گرایی کاملی در رسانه‌های غربی در مورد سیاست‌های کلان آن دولت‌ها وجود دارد و این مسأله با بررسی‌ها و داده‌های کمّی اثبات شده است. البته شما در فضای روزمره رسانه چنین چیزی را حس نمی‌کنید چون تنوع و تکثر و گفت‌وگوهایی وجود دارد. اما در آن مواقعی که جهان غرب می‌خواهد حرکت خاصی را شکل دهد می‌بینید که همه آنها خیلی متحد و هم‌سو عمل می‌کنند. شبیه این اتفاق را در جنگ اوکراین و روسیه هم دیدیم.
 
چطور چنین اتفاقی می‌افتد؟
 چون نگاه نخبگان اصلی نظام سرمایه‌داری به رسانه، برخلاف ادعای نقش رسانه در دموکراسی، یک نگاه خدماتی و ابزاری برای کنترل جامعه است. اما آنها هوشمندانه این ابزار را در همه موارد به‌کار نمی‌گیرند و تنها در موضوعاتی از آن استفاده می‌کنند که لازم است. البته خود همان گفت‌وگو و آزادی در سایر موارد هم به نوعی کارکرد کنترلی در جامعه دارد اما در این بزنگاه‌ها، بیشتر و مستقیم‌تر این رویکرد افشا می‌شود.
به‌هرحال شبکه پیچیده‌ای از افراد نخبه و سرمایه‌داران درهم‌تنیده کنترل این رسانه‌ها را برعهده دارند. مالکان این رسانه‌ها، چه رسانه‌های مدرن و قرن بیستمی و چه رسانه‌های پسامدرن و قرن بیست‌ویکمی، عموماً دولت‌ها نیستند. شاید اگر دولت‌ها مسئول بخشی از این رسانه‌ها بودند تعهد آنها به پاسداشت حقیقت بیشتر می‌شد چرا که آنها به‌طور طبیعی تاحدی تحت فشار افکار عمومی هستند. اما وقتی رسانه را کامل به بخش خصوصی می‌دهید او می‌گوید من براساس نظام منافع خودم فعالیت می‌کنم. کتاب «انحصار رسانه‌ها» نوشته بن باکتیکیان، ابعاد این مسأله را به خوبی شرح می‌دهد و نشان می‌دهد که رسانه‌ها چطور در هیأت مدیره شرکت‌های خصوصی تنیده شده‌اند و ادعا می‌کند که رسانه‌هایی که ما می‌بینیم عمده‌شان از پنج نقطه هدایت می‌شوند. یک تعبیر طنزی هم دارد که می‌گوید صاحبان این رسانه‌ها اگر کمی خودشان را جابه‌جا کنند همگی توی یک کیوسک تلفن جا می‌شوند! به همین علت است که علی‌رغم همه این شعارهای رسانه‌های آزاد و نقش آن در دموکراسی عملاً موضع‌گیری آنها در این دست وقایع خلاف افکار عمومی است.
 
 این پروپاگاندا صرفاً ریشه در خود سازمان‌های رسانه‌ای دارد یا تحت تأثیر مناسبات میان دولت‌های غربی با اسرائیل قرار گرفته است؟
 درک ما از سیاست در ایران این است که یک قوه حاکمه‌ای وجود دارد که در رأس امور هستند و فرهنگ و سیاست و غیره تحت مدیریت آن جلو می‌رود. اما باید متوجه باشیم که در کشورهای غربی این هرم وارونه است و با مجموعه‌ای از سرمایه‌داران طرف هستیم که این‌ها، اقتصاد، فرهنگ و حتی سیاست و از جمله رسانه را مدیریت می‌کنند و آنها هستند که روی همه چیز اثر اصلی را می‌گذارند. به همین علت برخی نویسندگان و پژوهشگران از مفاهیمی به نام «امپریالیسم فرهنگی» یا «امپریالیسم رسانه‌ای» یا «امپریالیسم ارتباطی» صحبت کرده‌اند. مفهوم «امپریالیسم» نوعاً یک مفهوم اقتصادی است که چپ‌ها از آن استفاده کرده‌اند اما علت استفاده از آن در مفاهیم فرهنگی این است که اینها هم به نوعی مبتنی بر اقتصاد سیاسی هستند. این بدان معنا نیست که حرف نهایی را در این حوزه‌ها در جایی مثل امریکا، رئیس‌جمهور می‌زند، بلکه شرکت‌های بزرگ از رئیس‌جمهور امریکا قدرتمندتر هستند. به همین خاطر می‌بینید وقتی ترامپ، رئیس‌جمهور بود فیس‌بوک و توئیتر، حساب او را حذف یا با او برخورد می‌کردند و او هم هیچ‌کاری نمی‌توانست بکند.
این نشان می‌دهد در چنین لحظات حساسی چه کسی بالادست چه کسی است و اگر دقت کنید متوجه خواهید شد در چنین مدلی، رسانه‌ها چطور توسط این شرکت‌ها و براساس منافع‌شان کنترل می‌شوند. این منافع هم می‌تواند لزوماً منافع اقتصادی کوتاه‌مدت نباشد بلکه گاهی به جهان‌بینی و ایدئولوژی آنها حتی فارغ از مناسبات مالی بازگردد.
 
 یعنی حتی اگر مناسبات دولتی مثل امریکا یا فرانسه و آلمان با اسرائیل تغییر کند باز هم رسانه‌ها به همین شکل ادامه خواهند داد؟
 همین‌طور است. نگاه دولت‌ها هر تغییری کند رسانه‌ها نگاه خودشان را خواهند داشت چون این رسانه‌ها اصلاً توسط دولت‌ها مدیریت محتوایی نمی‌شوند. ما یک نظام منسجم سرمایه‌داری داریم که اقتصاد و سیاست جوامع غربی را کنترل می‌کنند و به همین ترتیب رسانه‌ها را نیز تحت اختیار دارند. همان‌طور که رسانه یک ابزار در خدمت آنهاست، دولت‌ها هم ابزار دیگری در خدمت آنها هستند. اینکه دولت‌ها به لحاظ جایگاه بالاتر از رسانه هستند معنایش این نیست که آنها متغیر مستقل در معادلات رسانه‌ای هستند و رسانه‌ها، متغیر وابسته؛ هر دوی اینها یعنی رسانه و دولت، متغیرهای وابسته به متغیر دیگری هستند که همان دستگاه سرمایه‌داری جهانی است و بین اینها همبستگی ایجاد می‌کند.
 
سهم رسانه‌های اسرائیلی و اثرگذاری‌شان بر این پروپاگاندای غربی چقدر است؟ اصلاً نقشی دارند؟
 این پروپاگاندا اساساً چندان محصول رسانه‌ها نیست. ما یک زیرساختی به اسم اعتبار و اعتماد در جامعه داریم؛ مثلاً اساتید و نخبگان دانشگاهی صاحب‌اعتباری در همان بافت هستند. شما بروید نظرات و مواضع منتقدان اروپایی در دهه 60 و 70 میلادی را درباره همین مسأله فلسطین بخوانید. کسی مثل ژان پل سارتر به‌عنوان یک روشنفکر در همان زمان، ایده «سرزمین بدون ملت، ملت بدون سرزمین» درباره قوم یهود و سرزمین فلسطین را در اروپا نشر می‌داد. افرادی نظیر او وجود دارند و این مسأله نشان می‌دهد این یک اتفاق صرفاً رسانه‌ای نیست. بلکه زیرساختی از آدم‌های صاحب‌اعتبار در جامعه است که حرکت هماهنگ آنها، یک اتفاق را شکل می‌دهد و البته رسانه‌ها هم جو روانی سنگینی از آن‌را در جامعه ایجاد می‌کند. الان هم می‌بینید در دنیا به همین شکل است که افرادی در سامانه‌هایی نظیر دانشگاه صاحب‌اعتبار و مدرک و غیره می‌شوند تا در موقع خاص از آنها استفاده شود. اسرائیلی‌ها خیلی از این مسأله استفاده کرده‌اند.
البته در قرن بیستم بیشتر از قدرت لابی استفاده می‌کردند اما در قرن بیست‌ویکم به سمت استفاده از یک مدل دیپلماسی عمومی رفته‌اند. یعنی متوجه شدند اینکه صرفاً نخبگانی را در مراکز معتبر جهانی با خود همراه کنند کافی نیست. به همین علت افرادی را که در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها مورد توجه بودند در مدلی از حمایت قرار می‌دادند تا در زمان مقتضی از آنها استفاده کنند. ولی این فضا هم امروز بیشتر شکسته شده چون بالاخره آدم‌ها در زمان‌هایی به افرادی اعتماد می‌کنند اما اگر اعتمادشان خدشه‌دار شود دفعه بعد دیگر ادامه نمی‌یابد و شاید حتی به بی‌اعتمادی منجر شود.
 
یعنی این پروپاگاندا را موفق نمی‌دانید؟
 حالا که کاملاً مشخص شده ناموفق بوده‌اند. در 25سال اخیر شخصاً هیچ به یاد ندارم تا این اندازه اجماع جهانی علیه اسرائیل شکل گرفته باشد. حتی در جنگ‌های قبلی هم هیچ‌وقت این میزان اجماع و خشم در جهان علیه اسرائیل دیده نمی‌شد. این مسأله تا اندازه‌ای است که مقامات و چهره‌ها هم دیگر به اندازه قبل دفاع راحت و بی‌دغدغه‌ای از اسرائیل نمی‌کنند. این یک نقطه عطف است.اتفاقاً چون این نقطه عطف عمدتاً توسط شبکه‌های اجتماعی اتفاق افتاده من حدس می‌زنم که در ادامه خواهیم دید که به بهانه تنظیم‌گری و مبارزه با انتشار اخبار جعلی یا چیزهایی شبیه این، با سامانه‌های قدرتمندتری برای کنترل و سانسور محتوا در کشورهای غربی مواجه خواهیم بود و ادبیات نظری هم برای آن پدید خواهد آمد. اتفاقاتی که در 5سال آینده در جهان ارتباطات شکل می‌گیرد حتماً تحت تأثیر وقایعی خواهد بود که این روزها داریم تجربه می‌کنیم که نوعی شکست کامل رسانه‌ای در غرب را ایجاد کرده و منجربه تقویت دیکتاتوری و کنترل رسانه‌ها خواهد شد.
 
 راهکار ما در حوزه رسانه چیست؟ اصلاً کاری از ما برمی‌آید؟
 ما باید یک سامانه قدرتمند داخلی داشته باشیم. مدلی که در همین واقعه اخیر درباره الجزیره اتفاق افتاد همین بود. الجزیره با سیاست‌های خودش رسانه‌ای را با خبرنگاران خودش ایجاد کرده که در مقاطع حساس اثرگذار است. بنابراین خود کشور باید رسانه را بخواهد و آن‌را تقویت کند تا بقیه مایل باشند در پلتفرم آنها قرار بگیرند. البته رسانه هم امروز امر گرانقیمتی است. برخی رسانه را به صورت پروژه‌های مجزا می‌بینند و خیلی درک نمی‌کنند که رسانه امر گرانقیمتی است و باید روی آن سرمایه‌گذاری کرد. نه؛ رسانه یک امر دائمی است که باید به اندازه ارتش‌های نظامی به آن توجه شود. شما اعدادی را که بقیه به رسانه‌های جهانی اختصاص می‌دهند ببینید و با اعداد ما مقایسه کنید.
 
 شاید اهمیت رسانه را هنوز باور نکرده‌ایم.
 یا اهمیت آن را باور نکرده‌ایم یا شاید حتی این ضعیف ماندن برای‌مان مزایایی هم دارد. بالاخره وقتی لشکری تقویت‌ نشده به این خاطر است که آموزش ندیده و سرمایه لازم برای آن گذاشته نشده است. همه اینها قابل تحلیل است. اما اینکه رسانه‌های برون‌مرزی ما در حد و اندازه لازم حمایتی از آنها صورت نمی‌گیرد روشن است. البته یک تحلیل هم این است که ما در حوزه رسانه‌های اسپانیولی یا سواحیلی و آفریقایی موفق‌تر بوده‌ایم تا در حوزه‌های جهانی اما همان جایی هم که موفق بوده‌ایم علتش این بوده که توانسته‌ایم در آن حوزه جغرافیایی، شبکه‌ای از انسان‌های معتبر ایجاد کنیم. این کاری است که طرف مقابل هم با ما انجام می‌دهد و این جور کارهاست که می‌تواند ما را موفق کند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و سیصد و بیست و سه
 - شماره هشت هزار و سیصد و بیست و سه - ۱۷ آبان ۱۴۰۲