گزارشگر اعزامی «ایران» از مشاهدات عینی خود در جنوب لبنان خبر میدهد
سفر به سرزمین زخم و زیتون
هادی معصومی زارع-روزنامه ایران/ این روزها اصلیترین پرسش بسیاری از مردم در لبنان این است که «چه خواهد شد»؟ در این سؤال میتوان رگههایی از نگرانی را نیز مشاهده کرد. اما نکته قابل توجه آن است که بسیاریشان بیتوجه به تهدیدات رژیم اسرائیل و احتمال درگرفتن یک جنگ همهجانبه به زندگی روزمرهشان ادامه میدهند. از راننده تاکسی تا آرایشگر و فروشنده لباس گرفته تا متصدی پمپ بنزین تا آن نویسنده روشنفکر منتقد، همگی در یک چیز اتفاقنظر دارند: اعتماد به مقاومت و گزینهای که حزبالله در روزهای پیش رو اتخاذ خواهد کرد، ولو آنکه این گزینه، جنگی تمامعیار از جنس نبرد 33 روزه سال 2006 باشد. برای مثال بشار، نویسنده جوان شیعه لبنانی که از خانوادهای مقاوم اما در موضوعاتی منتقد حزبالله است، در آن گفتوگوی نیمهشب معتقد بود که حتی اگر تصمیم مقاومت، ورود به جنگی همهجانبه باشد، همگی از آن حمایت خواهیم کرد. این بزرگترین سرمایه مقاومت است که قبل از هر چیز حاصل صداقت آن در تعامل با مردم و هواداران خود و نیز وفای به عهد است.
بازسازی لبنان؛
عرصه رقابت کشورهای عربی
تصور بسیاری از ما ایرانیها آن است که تمام یا بخش مهمی از هزینههای لبنان و مقاومت از جمله هزینه بازسازی لبنان پس از جنگ 33 روزه 2006 را ما پرداختهایم. با این حال کافی است سری به بیروت و جنوب بزنید تا ببینید که حجم قابل توجهی از زیرساختهای لبنان پس از جنگ با هزینه کشورهای عربی همچون قطر، کویت و حتی امارات و سعودی بازسازی شده است؛ طبیعتاً نه برای رضای خدا که در نبرد برای کسب قلوب و نفوذ به اذهان. آنطور که پهلوی دوم هم در برههای بانی بسیاری از زیرساختهای جنوب لبنان شده بود؛ چیزی که این روزها آن را دیپلماسی عمومی مینامیم. بله! بخشهایی از ویرانیها را ایران بازسازی کرده است؛ آن هم به بازوی توانمند حسن شاطری. بخشی هم با هزینه میلیاردرهای لبنانی که در خارج از کشور به تجارت الماس و جواهرات مشغولاند بازسازی شده است. شاید بسیاری از ما ایرانیها ندانیم که لااقل چیزی بیش از دو برابر جمعیت موجود در لبنان، در خارج از این کشور زندگی میکنند. برای مثال تعداد لبنانیهای مقیم برزیل که از قضا بسیار هم ثروتمند هستند، بیشتر از تعداد لبنانیهای مقیم خود لبنان است؛ مهاجرینی که عموماً در بخشهای بزرگ تجاری در آفریقا و امریکای لاتین مشغول بهکارند.
حضور گسترده اما نامحسوس حزبالله در بطن جامعه لبنان
در گشتوگذارهای روزانه در جنوب لبنان تنها چیزی که توجه شما را به خود جلب میکند، عبور و مرور خودروهای یونیفل و گاه ارتش لبنان و نیز حیات روزمره مردم عادی است. روی زمین هیچ اثری از حزبالله و نیروهای مقاومت دیده نمیشود. با این حال مشاهدهگر بیرونی اگر اندکی ذکاوت داشته باشد، به خوبی متوجه حضور پررنگ اما غیرمسلحانه نیروهای مقاومت در جایجای شهرها و روستاها میشود. در هر نقطهای دهها چشم، تحرک هر غریبهای را زیرنظر دارند و سر بزنگاه سروقت آدمی میآیند. برای مثال حاج... که در ظاهر، لباسفروش است اما در واقع فرمانده پنهان بخش مهمی از میدان نبرد است. بیآنکه دروهمسایهاش اطلاعی داشته باشند. «شبحیت» حزبالله برآمده از «شعبیت» (مردمی بودن) آن است. کسی میتواند شبح باشد که از متن مردمش برخاسته باشد. مردمی بودن حزب، اصلیترین حربه آن در چنددهه جنگ اطلاعاتی و عامل مهم موفقیت آن در پنهان کردن تحرکاتش از بیروت تا جنوب است. مردمی باش، مصون باش.
اعتماد مردم به قدرت بازدارندگی مقاومت
اینجا در نقطه صفر مرزی در «بوابه فاطمه»، «کفرکلا» و «العدیسه» زندگی از این سوی مرز تا آن سوی مرز تفاوتی ریشهای دارد. زندگی در این سوی مرز در جریان است و هنوز بسیاری از مردم در خانههایشان باقی ماندهاند و در کوچه و خیابان در حال آمد و شدند. بسیاری از مغازهها و سوپرمارکتها نیز باز و در حال خدماترسانی به مردماند. این بزرگترین نشانه اعتماد این مردم به مقاومت و به توان آن در بازدارندگی است. «حاج فواد» پیرمرد شصتساله کفرکلایی همانطور که دود قلیانش را بیرون میدهد، میگوید دیگر آن زمان گذشت که ما میترسیدیم. حالا دیگر نوبت آنهاست. میگوید: «ببین! مگس آن طرف دیوار پر نمیزند.» نگاه میکنم؛ گویا بر شهرکهای اسرائیلی؛ خاک مرگ پاشیدهاند. تا دوردستها هیچ حیوان ناطق و غیرناطقی به چشم نمیآید. همه چیزشان را گذاشتهاند و رفتهاند. خاک که از آن تو نباشد، آنچه بر آن بنا میکنید را نیز باید بگذارید و بگذرید. این را رفتار متفاوت زیتونکارهای دو سوی مرز به خوبی گواهی میدهد. در این سوی مرز، محصولات در حال چیده شدن هستند و در آن سوی مرز همه چیز به حال خودش رها شده است. کالزّارِعِ بِغَیرِ اَرْضِهِ.
پیروزی ایمان در رویارویی با تکنولوژی
حزبالله از روزهای ابتدای مواجهه اقدام به از بین بردن دوربینها و سایتهای نظارتی ارتش رژیم کرده است. همین، چشم دشمن را در روی زمین کور کرده است. چرخش مستمر پهپادهای اسرائیلی در آسمان جنوب، تلاشی برای جبران این نقیصه از طریق آسمان است. نه در طول شب و نه در سراسر روز صدای ملخ پهپادهای دشمن برای یک لحظه هم قطع نمیشود. نیروهای مقاومت در چنین نبرد نامتوازنی و زیر چشمان پهپادهای مسلح، تاکنون بیش از پنجاه سرباز و افسر دشمن را هدف قرار دادهاند. جنگ، جنگ تکنولوژی و ایمان است. صهیونیستها از اجدادشان به ارث بردهاند که جز از پشت دژهای محکم و دیوارهای بلند با اهل ایمان نجنگند؛ «لا یقاتلونکم جمیعا إلا فی قرى محصنة أو من وراء جدر». این را هم این دیوارهای بلند چندمتری مجهز به خوبی گواهی میدهد و هم آن تانکهای پیشرفته «مرکاوا» و هم آن جنگندههای حامل بمبهای مرگبارِ JDAM که امروزه حکم برج و باروهای مستحکم و دیوارهای بلند را برای ایشان دارند، وگرنه در هفتم اکتبر روشن شد اگر این دو را از صهیونیستها بگیرید، دیگر روح و اراده جنگیدن ندارند؛ کما اینکه وقتی قلعه خیبر توسط شیر بیشه خداوند فتح شد، تمام مقاومتشان دود شد و به آسمان رفت.
در مقابل، مقاومت اسلامی اگر تکنولوژی متوازن و همسان با دشمن ندارد، به جایش روح و روحیه هماوردطلبی دارد. حال و هوای معنوی جوانان حزبالله قبل از اعزام به خطوط نبرد دیدنی است؛ قرآن خواندنهایشان؛ شوخی کردنهایشان؛ حتی قلیان کشیدنهای از سر بیخیالیشان. در یک بازی بزرگ و طولانی، لاجرم پیروزی از آن کسی است که روح نبرد دارد. آن کس که مرگ را به بازی گرفته است. بویژه اگر مالک زمین هم باشد. زمین، ناموس یک ملت است. غاصب و خاکدزد هرچه قدر هم از پشت دژ تکنولوژی برای بقا بجنگد، دستآخر رفتنی است. همین دیروز تصویری از چند جوان خونسرد غزاوی منتشر شد که بر ویرانه منزلشان روی مبلهایی نشسته و گپ میزنند و در مقابل تصویری از صدها یهودی مهاجر که در فرودگاه بن گوریون در انتظار ترک فلسطین هستند. تنها آن کس روح دارد که ریشه در خاک و دل در آسمان داشته باشد. غاصبِ خاکدزد، دل در زمین دارد و ریشه در هوا. پس به باد ملایمی بند است. طوفانالاقصی که جای خود.
زندان خیام؛ یادگار تلخ روزهای اشغال
برای ساعتی سری به زندان معروف و البته بسیار بدنام خیام میزنم. زندانی که در دهه 30میلادی بهعنوان پادگان ارتش اشغالگر فرانسه در جنوب لبنان پایهگذاری شده و از سال 1982 و با اشغال جنوب لبنان توسط ارتش رژیم اسرائیل، به مهمترین بازداشتگاه و شکنجهگاه این رژیم در داخل قلمروی لبنان مبدل شد. حدود هجده سال، بیش از 3هزار نفر بخشی یا تمام عمرشان را در این زندان تجربه کردند. فقط چندصد نفر از آنها زن و کودک و پیرمرد بودند. تعدادی از ایشان زیر شکنجه جان دادند. ابومحمد، مسئول مقری که مدتی در آن به سر میبردم، حکایتهای دردناکی از 18 ماه شکنجه مستمرش در این زندان در سالهای میانی دهه نود نقل میکرد.
باید لبنانی و جنوبی باشید و سر و کار خودت یا دوستان و آشنایانت به زندان خیام افتاده باشد، تا بدانید چرا علیرغم هزینههای سنگینی که این مردم در مسیر مقاومت دادهاند و علیرغم مشکلات اقتصادی شدید این چندساله، هنوز بر گزینه مقاومت پایفشاری میکنند. ابوعلی از اهالی خیام که سالهای جوانیاش را در همین زندان گذرانده، میگوید آدمی در این دنیا مجبور به هزینه دادن است؛ حالا یا با خفت و خواری و از روی ذلت و یا با سری بلند و از روی عزت. هزینه مقاومت هرچه قدر هم که سنگین باشد، نتیجهاش شرافتمندانه و عزتمندانه است. هزینه سکوت و قعود، خواری و خفت است. بیشتر از هزینه مقاومت نباشد، معلوم نیست کمتر باشد. این برای ما ایرانیها که دهههاست دولت مرکزی قدرتمندی داریم، شاید چندان ملموس نباشد.
طوفانالاقصی خونی تازه در رگ مقاومت
در تشییع شهید «وسام حیدر» در روستای «دِبّین» از جوانان حزباللهی تا مردان چپهتراش و امروزی و از زنان چادری تا دختران بیحجاب، اشک میریزند و کل میکشند. پدر و مادر شهید اما نه قطرهای اشک میریزند و نه ذرهای بیتابی میکنند. این بیشتر دوستان و همرزمان شهیدند که میگریند و ذرهذره آب میشوند.
این چند روزه، همه از بذل خون و عطای جان سخن میگویند. سالها پیش از رهبران حزب میشنیدم که پس از آزادسازی جنوب لبنان، همچون تجربه ایرانِ پس از جنگ، رفتهرفته جوانان و مبارزان ما از فضای جهاد فاصله گرفته و میل به تکاثر دنیوی در ایشان در حال بالا گرفتن بود. چیزی که رهبران مقاومت را سخت نگران ساخته بود. تا آنکه خداوند دروازه جنگ سی و سه روزه و بعد بحران سوریه را باز کرد تا خونی تازه در شریان مقاومت دمیده شود. نگرانیشان بجاست. بازیگری که در تکنولوژی و سختافزار دست بالا را ندارد، اگر در ساحت روحیه و ایمان نیز عرصه را ببازد، دیگر به چهکار میآید؟ جهاد، رگ عصبیت یک جامعه را خونرسانی میکند. جامعه بدون عصبیت، محکوم به شکست است و از قضا، همین خطرهای پیاپی، عصبیتساز است. این روزها در جنوب، هرکس هر چه دارد وسط آورده است. روح فداکاری، از خودگذشتگی و نوعدوستی در جامعه تشدید شده است. این را دستهای چروکیده «امسلما» گواهی میدهد که هر روز صبح با کاسهای لبنه و زیتون یا ظرف تخممرغی به پذیرایی از جوانانی میآید که میروند تا رقص و جولان بر سر میدان کنند.
ترس اسرائیل از باز کردن جبهه رویارویی با حزبالله
دست آخر باید از تنشهای این روزها در جنوب لبنان گفت. آنچه در روی زمین میبینیم هم جنگ است و هم ناجنگ. بازی جنگ است. مشق جنگ است؛ چیزی میان مانور و جنگ حقیقی. جنگی کنترل شده است برای پیغام و پسغام دادن. برای همین است که هر چندساعت یکبار، صدای انفجاری در دوردستها یا کاملاً نزدیک به ما، زمین و زمان را به لرزه درمی آورد. بازی از این قرار است؛ اسرائیل هنوز در شوک طوفانالاقصی است و دارد بیعرضهگیاش در ساحت اطلاعاتی و نظامی را با کودککشی جبران میکند، نمیخواهد جبهه جدیدی باز کند که بارها و بارها دشوارتر از جبهه جنوبی و غزه است. اسرائیلیها نخست میخواهند کار غزه را یکسره کنند و برای این کار بیش از هر چیز نیازمند تمرکز و یکپارچهسازی جبهههای نبرد هستند. برای همین است که برای نخستینبار در تاریخ دولت جعلیشان، طرف مقابل که حزبالله باشد، هر کاری که دلش میخواهد با روح و روان اسرائیل میکند. اسرائیلی که در سال 2006 به بهانه چهارکشته و دو اسیر، خاک لبنان را به توبره کشید، حالا در واکنش به کشته شدن و مجروح شدن قریب به پنجاه افسر و سرباز خود، جز از سطح معینی از پاسخ متقابل آن هم در نواحی مرزی عبور نمیکند. حزبالله حکیمانه از این نقطه ضعف اسرائیل بهخوبی بهرهبرداری کرده و تلاش میکند تا بدون آنکه وارد یک جنگ تمامعیار ویرانگر با اسرائیل شود، با راه انداختن یک جنگ فرسایشی در طول بیش از صد کیلومتر مرز در جنوب، معادلات این رژیم و حامیان غربیاش را عوض کند. بیآنکه متحمل تلفات انسانی یا زیرساختی نامتوازنی شود.
حزبالله در بالاترین سطح آمادهباش
پرسش اساسی اما این است که این وضعیت کنونی تا چه وقت ادامه خواهد داشت؟ وضعیت رژیم که آشکار است. میلی به گسترش جنگ به دیگر جبههها ندارد. در نتیجه هر تغییر و تحولی در مختصات نبرد، به ادراک حزبالله از ماهیت صحنه و آینده نبرد بستگی دارد. حزبالله از جهاتی با مشکلاتی در داخل دست و پنجه نرم میکند. از جمله بیمیلی برخی متحدان سنتیاش برای ورود لبنان به یک جنگ تمام عیار، مشکلات اقتصادی چندساله اخیر، آسیبدیدگی جدی سوریه بهعنوان پشتوانه اساسی مقاومت در بحران دوازده سال گذشته، مسأله اکتشاف میادین گازی و الخ. در مقابل این ادراک در حزبالله نیز پدید آمده است که اگر سیر تحولات به پایان حماس و غزه منتهی شود، مقصد بعدی ماشین جنگی رژیم اسرائیل، لبنان و مقاومت اسلامی خواهد بود. در نتیجه اگر معادلات به سمت اشغال زمینی غزه برود، حزبالله گزینه دیگری جز ورود تمامعیار (ولو تدریجی) به یک نبرد همهجانبه (با هر میزان هزینه) نخواهد داشت. چیزی که درواقع باید آن را بیشتر تکلیف حزبالله خواند تا گزینه آن. از همینروست که این روزها شاهد بالاترین سطح آمادهباش در حزبالله از زمان جنگ سیوسه روزه تاکنون هستیم.
تمام یگانهای پیاده و تخصصی حزب از سوریه تا مرز فلسطین اشغالی آرایش جنگی گرفتهاند. با این سیاست، حزبالله به صراحت این پیام را به سران رژیم اسرائیل مخابره میکند که توپ در زمین شماست. اگر از بازشدن جبهه شمالی در هراسید، فکر و خیال اشغال زمینی غزه را از سرتان بیرون کنید. روزهای پیشرو، آبستن تحولاتی بزرگتر خواهد بود.
آبانماه 1402/ کفرکلا- مرز لبنان و فلسطین اشغالی