الهیات نسلکشی
اشغال فلسطین با چه مبادی فکری انجام میشود؟
به نظرم میآید اکثریت مردم اسرائیل، خدای خود را گم کردهاند و بتی را جانشین او نمودهاند، درست مانند آن زمانی که در بیابان گوسالهای طلایی را تا بدان حد میپرستیدند که تمامی طلای خویش را میدادند تا از او تندیسی برپای دارند. نام بت نوین آنان دولت اسرائیل است
دکتر محمد محمدی نیا
استاد غرب شناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی
صهیونیسم را اغلب با جنبههای سیاسی آن میشناسند و در پاسخ به این پرسش ها که «چگونه رژیم صهیونیستی میتواند با مردم مظلوم فلسطین چنین رفتار کند؟ به اتکای چه چیزی خود را صاحب حق میبیند؟ و ارتکاب هر جنایتی را مجاز میشمارد؟» علل سیاسی و ژئوپلیتیکی آن را بیان میکنند، در حالی که ریشههای فکری و دینی این اشغالگری اغلب مغفول مانده است. در این یادداشت به برخی مبادی «الهیات اشغالگری فلسطین» اشاره میکنیم؛
خداشناسی صهیونیسم سیاسی
خدای انسانوار یهودی، میخندد، خسته میشود، میگرید (خروج، ۳۲: ۱۰-۱۴)، فراموش میکند، به خاطر میآورد (خروج، ۲: ۲۳-۲۴)، از یهودیان میخواهد برای او جایگاه مقدسی بسازند تا در میان آنها باشد (خروج، ۲۵: ۸)، به جسم درمیآید؛ به گونهای که روزها به صورت ستون ابری در جلوی یهودیان و شبها به صورت ستون آتش درمیآید تا آنان را هدایت کند (خروج، ۱۳: ۲۱-۲۲).
ضعف در خداشناسی به ضعف در دیگر مبانی دینی میانجامد. کسانی که خداوند را از مقامش تنزل دادهاند، در آستانه بیخدایی حقیقی و الحاد ایستادهاند. با تکیه بر این خداوند، صهیونیسم سیاسی هر چه بیشتر خون بریزد «سرنوشت حتمی همه ساکنان زمین موعود، اعم از مرد، زن و کودک (تثنیه، ۲۰: ۱۶-۱۸)» را محقق کرده است. «اشعریگری صهیونیستی» هر خوب و بدی را از درجه اعتبار ساقط میکند و آنچه خدای مجعول دستور میدهد، بر هر حسن و قبحی مقدم میدارد.
عبدالوهاب المِسیری به «الهیات نسلکشی» یا «الهیات پساآشویتس» اشاره میکند و میگوید: آنان معتقدند که اصل نهایی همان قوم یهود است نه خدا زیرا خدا قوم یهود را به حال خود رها کرد. بنابراین مهمترین ارزش اخلاقی در این الهیات، بقای قوم یهود است که با حکومت صهیونیستی محقق میشود (المسیری، ۱۳۸۲). اشعریگری صهیونیستی در الهیات پساآشویتس آشکارتر است.
پذیرش ولایت طاغوت
به نظرم میآید اکثریت مردم اسرائیل، خدای خود را گم کردهاند و بتی را جانشین او نمودهاند، درست مانند آن زمانی که در بیابان گوسالهای طلایی را تا بدان حد میپرستیدند که تمامی طلای خویش را میدادند تا از او تندیسی برپای دارند. نام بت نوین آنان دولت اسرائیل است. «اسرائیل شاهاک» پروفسور لهستانی که از منتقدان جدی اسرائیل بود، در این گلایه از بزرگترین عامل انحراف یهودیت یاد میکند (شاهاک، ۱۳۸۰). فتنه سامری نقطه عطفی در ایجاد نفاق یهودی است. «گوساله زرین» نماد آن یهودیتی است که راه خود را از انبیای الهی جدا میکند و ولایت شیطان را گردن مینهد. اندیشه و عملش را نه بر مدار شریعت موسوی، که بر محور نفسانیت و خواست طواغیت تنظیم میکند.
تبدیل یک قوم به یک خداواره
مارتین بوبر از مبارزان و پیشگامان صهیونیسم است که تا آخر عمرش در این راه مبارزه میکند. او در سال ۱۹۵۸ اعلام کرد که شصت سال پیش به جنبش صهیونیسم پیوسته است. اما در میان صهیونیستهای دوآتشه، کمتر کسی همچون او به نقد این تفکر پرداخت. انتقادهای تند بوبر نشان از تبدیل «اندیشه برگزیدگی» یهودی به «قومپرستی و ملیتپرستی» یهودی دارد.
بوبر در پاسخ داوید بن گوریون که اصرار داشت اندیشه انتظار مسیحا تا زمان ظهور ماشیح زنده است، میگوید: «من به او پاسخ میدهم: در قلب چند نفر از نسل حاضر در کشور ما-اسرائیل- اندیشه انتظار منجی، بهجز در شکل کاملاً ملیتپرست آن زنده است و به «بازگشت تبعیدیان» منحصر نشده است؟ این بینش پیامبران بنیاسرائیل نیست (گارودی، ۱۳۷۴، به نقل از بوبر، اسرائیل و جهان، ۱۹۴۸)».
تعلق خاطر بوبر به صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس پوشیده نیست. اما نقد او نیز نشان میدهد سران صهیونیسم، برگزیدگی و انتظار منجی را به «ملیتپرستی» و «خودپرستی جمعی» مبدل ساختهاند. خدای عهد عتیق از مقام تعالیاش از ماده، خارج میشود و در امتداد قوم یهود قرار میگیرد تا جایی که به عنوان «خدای خصوصی این قوم» در نظر گرفته میشود و خداوند در طبیعت و تاریخ حلول میکند. لازمه این حلول و برگزیدگی، اعتقاد مشرکانه خدای خصوصی اقوام دیگر است؛ هر قومی خدای خاص خود را دارد (خزاعی، ۱۳۸۹).
ریشه «اندیشه برگزیدگی» را پیش از هر منبع دیگری باید در تلمود جست. تلمود، حتی بیش از تورات، بر رهبران مذهبی یهود اثر گذاشته است. از این رو، در ظهور اندیشههای جدید در بین یهودیان نقشی فعالتر از تورات بر عهده دارد. به عقیده آلن آنترمن، چنین نگاهی باعث بیزاری عالمان تلمود از بیگانگان شد. در تلمود، فقدان اخلاق در غیریهودیان، عدم تمایلشان به فرارفتن از زندگی زمینی و نادانی آنان نسبت به امور الهی مطرح است. از نظر آنترمن، در ادبیات عرفانی قرون وسطی و پس از آن، بویژه در زوهر و قبالای لوریانی، تفاوت میان یهودی و غیریهودی، در عوض ارتباطش با عمل و اخلاق بیگانگان، به تفاوت جوهری بین آنها برمیگردد. (آنترمن، ۱۳۸۵)
روژه گارودی نیز، به نقل از منابع تلمودی به این دیدگاه یهودی اشاره میکند که مردم جهان به دو دسته تقسیم میشوند: گروه برتر و مستحق حاکمیت و اعمال قدرت بر دیگران و گروه حقیر و تحت سلطه، به خاطر نداشتن «امتیاز برگزیدگی». یهودیان متعلق به گروه نخستاند و همه غیریهودیان به گروه دوم تعلق دارند. (گارودی، ۱۳۷۷)
با دستکاری دستگاه ادراکی و معرفتی در فرد یهودی، این طور برایش تصویر میشود که طرف او مردم فرومایه و یا حتی حیوانهای انساننماییاند که لایق زندگی و بقا نیستند! بدینترتیب غصب خانه و کاشانه و مزارع فلسطینیان خم به ابروی اشغالگر صهیونیست هم نمیآورد.
وعده سرزمینی!
«در این روز خداوند با ابراهیم پیمان بست و گفت: این سرزمین، از رود مصر گرفته تا شط بزرگ و از آنجا تا شط فرات را به نسل تو میبخشم. (پیدایش، ۱۵: ۱۸-۲۱ و ۱۳: ۱۴-۱۷)» جنبش صهیونیسم سیاسی ادعا میکند که میتواند این قلمروی جغرافیایی را با استناد به این وعده سرزمینی در «سفر پیدایش» تصاحب کند. آموزه توراتی «هبه سرزمین» بر این وعده الهی استوار است که دنیای بزرگ به ابراهیم بخشیده شده است. (گارودی، ۱۳۷۷)
صهیونیستهای سیاسی ادعا میکنند که استقرار دولت اسرائیل، تحقق یک پیشبینی پیامبرانه توراتی است. گارودی در نقدش بر این ادعا، بر دو عنصر «تجدید اتحاد با خدا» و «وفاداری به تکالیف الهی» تکیه میکند. از دیدگاه گارودی، سنت پیامبرانه به روشنی نشان میدهد که تقدس زمین، به خاک یا مردم آن مربوط نیست. وفاداری به اتحاد الهی از طریق «وفاداری به تکالیف الهی و عدالت» مقدس است. صهیون مقدس نیست جز آنکه «قانون خداوندی» بر آن حکومت کند وگرنه، بنا به پیشبینی همان پیامبران، «صهیون همچون کشتزاری کشت خواهد شد، اورشلیم به تودهای از ویرانهها و کوه معبد به جایگاه بتپرستی بدل خواهد گردید.» (گارودی، ۱۳۷۷)
برش
ضعف در خداشناسی
عبدالوهاب المِسیری به «الهیات نسلکشی» یا «الهیات پساآشویتس» اشاره میکند و میگوید: آنان معتقدند که اصل نهایی همان قوم یهود است نه خدا زیرا خدا قوم یهود را به حال خود رها کرد. بنابراین مهمترین ارزش اخلاقی در این الهیات، بقای قوم یهود است که با حکومت صهیونیستی محقق میشود. ضعف در خداشناسی به ضعف در دیگر مبانی دینی میانجامد. کسانی که خداوند را از مقامش تنزل دادهاند، در آستانه بیخدایی حقیقی و الحاد ایستادهاند. با تکیه بر این خداوند، صهیونیسم سیاسی هر چه بیشتر خون بریزد، سرنوشت حتمی همه ساکنان زمین موعود، اعم از مرد، زن و کودک را محقق کرده است!