نقدی برنمایش «شبیه خون»
شبیخون زندگی برماهیت آدمی
نمایش «شبیه خون» نوشته سهراب حسینی وبا کارگردانی محمدحاتمی درسالن سایه مجموعه تئاتر شهرتا 5آبان ماه سالجاری به روی صحنه میرود. نمایش شبیه خون دارای ویژگیهای خاصی است که به طور موجز به نقد و بررسی آن میپردازیم. اساس یک اثر دراماتیک، نمایشنامه و متن است. درحالی که متن این نمایش بیشتر یک واگویه داستانی تک شخصیتی است که میتواند یک داستان مستند باشد. با مطالعه متن متوجه میشویم که نویسنده کاملاًبه حوزه ادبی، شعر، استعاره، بازی با کلمات مسلط است وبخوبی توانسته با استفاده از آثار ادبی، هنری و اشعارشاعران مشهور ایرانی از جمله شاملو، سهراب سپهری، نیما یوشیج و برخی از نمایشنامه نویسان ازجمله چخوف، اوژن یونسکو، محمد چرمشیر و... با نقد اجتماعی، سیاسی، دینی و... متن را به سطح یک داستان پست مدرنیستی ارتقا دهد.چنانچه متون پاره پاره و ریزوم وارگی، به سخره گرفتن مسائل اقتصادی، دینی و اجتماعی و... جزو ویژگیهای شاخص یک اثر پست مدرنیستی است.
مریم جعفری حصارلو
منتقد وعضو کانون منتقدان تئاتر ایران و جهان I.A.T.C
متن اساساً گزارش از زندگی و واگویههای روانی یک مرد است و درجرگه آثار نمایشی نمیگنجد؛ بلکه اثری داستانی و مستند است که کارگردان بخوبی توانسته است اثر را به جرگه آثار نمایشی وارد نماید و به نمایشی دراماتیک دارای کشمکش و ساختار نمایشی تبدیل کند. وی همچنین از دیدگاههای روانشناسان برجسته با موضوع خواب، رؤیا و روایت بالاخص یونگ و فروید در روند دراماتورژی و کارگردانی استفاده کرده که سبب خلق نمایشی متفاوت شده است.
در بحث تصویرسازی، کارگردان توانسته است با دراماتورژی قوی متن؛ تصاویرخلاقانه تولید نماید که بستر زندگی انسانی را پیش از تولد- رحم مادر- و یا جهان رؤیاهایمان تا بعد از مرگ نشان دهد.
محمد حاتمی در نهایت با تصویرمدت زمان واقعی نمایش یعنی در یک پلک بر هم زدن زندگی بیمار روانی در تیمارستان و یا یک زندانی روی صندلی بازپرسی را به مدت70 دقیقه زمان دراماتیک نمایش تغییردهد و با این اوصاف تمام زندگی را حباب توخالی تفسیر میکند. چندان که از ابتدای متن زندگی به مفهوم حبابهای توخالی و یا پیله کرم ابریشم معنی شده و بر این اساس کارگردان دالان نور آبی رنگی را به مفهوم رحم مادر و یا پیله کرم ابریشم طراحی کرده و نمایش با بارش حبابهای توخالی به پایان میرسد. همچنین دالانی فرضی که تنها با نور آبی نورپردازی شده است، مبین خیال و آرزوهای دست نیافتنی در زندگی نیز میتواند باشد. خوب میدانیم نور آبی مفهوم شب، رؤیا و خواب را در بردارد و در نورپردازی تئاتر با این سه مفهوم از نور آبی بیشتر استفاده میشود. در نتیجه دالان نورآبی در این اثر معنای رحم مادر، خواب، رؤیای زندگی آرمانی - یوتوپیا- را دارد.حال آنکه درجهان واقعی صرفاً یک صندلی سفید در بستری از هیچ طراحی شده است. این صندلی سفید رنگ که قابلیت چرخش180درجه دارد در بستری از پودر سفید رنگ قرار گرفته و با نشستن مرد روی صندلی مفهومی از هیچستان تصویر میشود. در سمت چپ؛ سنگ قبری و یک جفت کفش با چهار نور شمع کوچک که مفهوم زمین، مرگ و منزلگاه ابدی با چهار بعد را تصویرمی کند.
درعین حال یک جفت کفش، اثری است که ما در این جهان میگذاریم یعنی رد پای ما در زندگی را نشان میدهد.
نام نمایشنامه دارای چندگانگی معنایی است به نحوی که میتوان نام شبیخون و یا شبیه خون و یا شبیه خوان را بر آن نهاد. با این تفسیر به بررسی نام اثر میپردازیم.
نام اثر مفهومی از شبیخون دارد و شبیخون؛ یک تاکتیک جنگی است که برای حمله به دشمن استفاده میشود و در واقع در این نمایش تاکتیک اصلی مرد برای حمله به زندگی خودش با تیرباران کلمات است یا به عبارتی مشکلاتی را که به مرد هجوم آورده و به زندگیاش شبیخون زده است نشان میدهد به شکلی که تصویر شکنجههای روحی و شلاقهایی که زندگی برگرده آدمی فرود میآورد و هرضربه آغشته به خون مرد بر شانههایش ریخته را در نام اثر تلفیق کرده و نام شبیه خون در نظر گرفته است.
بنابراین مسأله اصلی اثر به لحاظ مفهومی دردی است که در زندگی تحمل میکنیم.
کارگردان با نورپردازی نورقرمز روی سنگ قبر مفهوم ضربههای شلاق زندگی بر گرده انسانی را در طول دوران حیاتش نشان میدهد. همچنین خوب میدانیم که درتعزیه ایرانی شبیه خوان با استعاره از شبیهسازی شخصیت معصومین به شهادت و مفاهیم مقدس در تعزیه اشاره دارد. بنابراین اگر نام نمایش را شبیه خوان بدانیم، نوعی از تقدس و شهادت در زندگی انسانی تفسیر میشود.
همچنین بازی محمدحاتمی و بازیگر مکمل صدف محسنی در نقش معشوقه و بازیگر پرفورمنس با الهام از سبک کلی نمایش ازنوع بازیگری اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی است. هرچند محمدحاتمی درنقش کاراکتر محوری با استفاده از فانتزی وگروتسک، باعث ایجاد کمدی در برخی از بخشهای این تراژدی انسانی نیز میشود. اما در نهایت مخاطب بیواسطه در مقابل شبیخون زندگی برماهیت انسانیاش قرار میگیرد.
به لحاظ ریتم، اگرچه نمایش با رگبار کلمات و جملات از سوی بازیگر محوری- محمد حاتمی- آغاز میشود و تا پایان هم ادامه دارد، اما نمایش بیاندازه خوشریتم است وحتی لحظهای مخاطبان دچار خستگی و خواب آلودگی نمیشوند.
خوب میدانیم که با دو ویژگی یعنی هم با استفاده از تعدد رنگهای شدید و تند و هم با تونالیته دو رنگ محوری و اصلی سیاه وسفید می توان اکسپرسیونیسم را به تصویرکشید. درطراحی صحنه این نمایش، ویژگی اکسپرسونیستی یعنی هم تعدد رنگهای شدید و تند در لباس دخترک معشوقه و پرفورمنس زیبایش که رؤیای نرسیدن به آرزوها و خواستههای غریزی یک مرد است و هم در دو رنگ سیاه وسفید که رنگ غالب صحنه بود خودنمایی میکند. معشوقهای که همچنان در آن دنیای رؤیایی یوتوپیایی جامانده و به جهان زندگی مرد؛ تنها دختری با حجاب رجعت کرده که در ابتداییترین روابط از او رو بر میگرداند.
جهان در این نمایش،زندان، تیمارستان و خیال است که با تفسیر حباب تو خالی زندگی تصویر میشود وضمناً با توجه به چندپارگی متن، داستانکهای بیسرانجام، بیآغازی و بیپایانی، بیزمانی و بیمکانی اثر و... میتوان گفت این نمایش دارای ریشههای پست مدرنیستی است. زیرا نمایش با صحبت از حباب زندگی آغاز میشود و در پایان بارش حبابهای توخالی در سیاهی ما را به هیچستان زندگیهایمان رهنمود میکند. همانطور که بکت در اثر «در انتظار گودو» مخاطبان را معلق و منتظر نشان میدهد.
بــــرش
جهان در این نمایش، زندان، تیمارستان و خیال است که با تفسیر حباب تو خالی زندگی تصویر میشود وضمناً با توجه به چندپارگی متن، داستانکهای بیسرانجام، بیآغازی و بیپایانی، بیزمانی و بیمکانی اثر و... میتوان گفت این نمایش دارای ریشههای پست مدرنیستی است. زیرا نمایش با صحبت از حباب زندگی آغاز میشود و در پایان بارش حبابهای توخالی در سیاهی ما را به هیچستان زندگیهایمان رهنمود میکند. همانطور که بکت در اثر «در انتظار گودو» مخاطبان را معلق و منتظر نشان میدهد.