بابک خواجه پاشا از تجربه حضور «در آغوش درخت» در جشنواره فیلم کودک و نوجوان به «ایران» گفت
همقد بچهها شویم
«در آغوش درخت» از جمله آثار موفق چهلویکمین جشنواره فیلم فجر، پس از تجربه حضور در جشنواره فیلم حوا، به فهرست 14 فیلم بخش مسابقه بلند داستانی جشنواره فیلم کودک و نوجوان راه یافته است. بابک خواجه پاشا در اولین تجربه کارگردانی فیلم بلند سینماییاش، روایتی دراماتیک از تلاشهای یک خانواده در آستانه فروپاشی را به تصویر کشیده است. با او درباره تجربه ساخت این فیلم و شناخت دنیای دو کودک فیلم گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید؛
«در آغوش درخت» برای سومین بار حضور در یک جشنواره داخلی را تجربه میکند. پس از حضور در جشنواره فیلم فجر، در جشنوارهای تخصصی با حوزه زنان و خانواده حضور داشتید و این روزها در جشنوارهای مختص کودکان و نوجوانان. چه مؤلفهای باعث میشود فیلم در سه جشنواره با مخاطبان متفاوت، ارتباط بگیرد؟
اگر فیلم از لایههای درونی یک فیلمساز بیرون بیاید، میتواند با مخاطب هم ارتباط بگیرد. تلاش کردم فیلم را با تمام وجود و با تمام باورهایم نسبت به جایگاه و ارزش خانواده بسازم، شاید این دلیلی باشد برای همراهی مخاطب. رشد سینما در گرو ارتباط صادقانه فیلمساز با مضمون مورد نظرش است. کارهای سفارشی باعث میشود از این نوع سینما فاصله بگیریم، چون موضوع برای فیلمساز درونی نشده، ارتباط صادقانه شکل نمیگیرد و در نهایت فیلم روح ندارد. من «در آغوش درخت» را قلباً ساختم چون احساس میکنم کودکان موجودات شریف و عناصری هستند برای تازگی زمین، برای به وجود آوردن مهر و تولد مهربانی و بخشندگی. کافی است در فضای رسانه خنده یک کودک را ببینید، درد و غصههایتان حداقل برای لحظاتی از وجودتان پاک میشود. سعی کردم این نعمت بزرگ روی زمین را در «آغوش درخت» به تصویر بکشم. علاوه بر کودکان، مبحث خانواده عنصر درخشانی در زیست انسان و شاید تنها دلیل زیستن است؛ عنصری که انسان را هدفمند میکند. وقتی ما در کنار خانواده هستیم، موفقیت برایمان ارزش بیشتری دارد.بدین ترتیب اهمیت این عوامل باعث شد به ساخت این فیلم گرایش پیدا کنم.
همواره در گفتار چه سیاستگذاران و مدیران فرهنگی و چه فیلمسازان از جایگاه و اهمیت کودکان و نوجوانان صحبت میشود اما در عمل اتفاق خاصی نمیافتد. این پارادوکس از کجا میآید؟
وقتی در یک باغ سرسبز زندگی کنید و هر روز درختان میوه کنارتان باشد شاید فراموش کنید این باری که بر درختهاست چقدر حرمت دارد و عزیز است. من فکر میکنم چون هنوز خانواده - به معنای خانواده بسیط یعنی چند فرزندی و دارای اقوام نزدیک- وجود دارد، قدر این مرحمت را نمیدانیم. در اروپا و امریکا چون متوجه شدهاند که نبود چهارچوب خانواده چه پیامدهایی دارد و میتواند به گسست اجتماعی منجر شود، بخش عمدهای از تولیدات سینماییشان به ژانر خانواده و کودک و نوجوان اختصاص یافته است. ما حتی فیلمهای عاشقانه تولید نمیکنیم تا جوانی که از سالن سینما بیرون میآید احساس کند که چقدر عشق خوب و نجاتدهنده است. در دهه 60 و 70 فیلمهایی مثل «عروس» و «لیلا» در جامعه تأثیر میگذاشت. سینماها پر میشد و مردم میرفتند تا احساسات ناب انسانی را ببینند. اما الان سینمای ایران صرفاً به یکی دو ژانر محدود شده و احتمالاً زمانی متوجه اهمیت اینها میشویم که کار از کار گذشته و دیر شده است. امیدوارم در قدم اول ارگانهای سرمایهگذار به ساخت فیلمهای خانوادگی و انسانی گرایش پیدا کنند و دوباره نهاد خانواده و کارکرد آن مورد توجه فیلمسازان قرار بگیرد و این مرحمت را در آثارمان نشان دهیم.
باور عمومی این است که فیلمسازان شاخکهای حساستری دارند و باید چند قدمی جلوتر از جامعه، نشانههای بحران را دریافت کنند اما به نظر میرسد این تهدید و خطری که از آن صحبت کردید در فیلمسازان ما احساس نشده است.
قطعاً وجود دارد. باید بگردیم و این فیلمسازها را پیدا کنیم و البته که فقط در تهران دنبال آنها نگردیم. فیلمسازهای زیادی در گوشه و کنار ایران این دغدغه را دارند ولی ورود به سینما آنقدر سخت شده که فیلمسازهای دارای ایدههای ناب به سینما راه نمییابند. چطور فیلمسازی که در طول زندگیاش از آپارتمانش بیرون نیامده و در 50 سالگی مجرد است و احتمالاً اعتقادی به خانواده و اهمیت جایگاه کودک و نوجوان ندارد، میتواند درباره آن فیلم بسازد؟ این مضمون در انبار داستانی فیلمنامهنویس چطور قرار میگیرد؟ بخشی از فیلمنامهنویسی و فیلمسازی شهودی است و باید موقعیت را درک کرده باشید.
این نظریه درباره سینمای کودک و فیلمسازان آن هم صدق میکند؟
الان که فعال سینمای کودک نداریم یا خیلی کم است اما در یک دهه گذشته وارد انبوهی از فیلمهای خاکستری اجتماعی شدیم. چند فیلم صاحب گیشه شد و فکر کردیم لابد این سینما، سینمای بهتری است. در شرایطی که امریکا و اروپا در دهه 70 این سینما را رد کرده بودند، ما احساس کردیم با این سینما میتوانیم پز روشنفکری بدهیم و بقیه چیزها را رها کردیم. در حالی که در هنر شرق میشود درد را هم زیبا نشان داد ولی ما از این منظر به سینما نگاه نمیکنیم. کمی زمان میبرد تا از این فضا بیرون بیاییم و طوری دیگر به دنیای پیرامونمان نگاه کنیم.
خاطرات درخشان کودکان دهه 60 از سینما و حتی برنامهسازی تلویزیون صرفاً به خاطر بیرقیب بودن رسانه است یا اینکه به اعتقاد شما این دوره درخشان وامدار شناخت درست فعالان سینمای کودک از مخاطبانشان و دنیای کودکانه آنهاست؟
در دهه 60 تماشای فیلمهایی مثل «دونده»، «خانه دوست کجاست» و در ادامه «بچههای آسمان» و «رنگ خدا» و... بر پرده سینما ما را شیفته و علاقهمند به سینما کرد چرا که تأثیر تربیتی داشت. قطعاً فیلمسازان آن دوره که همگی از سینماگران شاخص سینمای ایران هستند، با تحقیق به زاویه دید درست در فیلم رسیده بودند. مشکل امروز سینمای کودک و نوجوان و بیشتر فیلمهای ما این است که فیلمساز دغدغه یافتن زاویه دید قهرمان ندارد. در فیلم «کلاه قرمزی و پسر خاله» ایرج طهماسب به یک عروسک جان میدهد و ما میپذیریم چون همه چیز به درستی از زاویه دید یک عروسک است. در «رنگ خدا» و «بچههای آسمان» زاویه دید فیلم از زاویه دید یک کودک است. اگر آقای مجیدی این زاویه دید مناسب را نداشت و همه چیز را از این منظر نگاه نمیکرد، فیلم دچار فانتزی و همان معضلی میشد که امروز سینمای کودک و نوجوان با آن درگیر است یعنی همان سانتیمانتال. الان فرمی شل و ول مرسوم شده و زاویه دید بچهها نه در پرداخت فیلمنامه لحاظ میشود و نه در اجرا. برای فهم ماجرا، یک مثال ساده بزنم. وارد مدارس که بشوید، به زیر پلهها، طاقچهها و زیر میزها و... که سرک بکشید، میبینید پر از بتونهکاری و مشکل است چون آنهایی که مدرسه را ساختهاند، آن را نمیبینند ولی بچهها میبینند چون قدشان پایینتر است. آیا معمار خودش را همقد بچه میکند تا یک بار به ساخته خودش نگاه کند؟! در فیلمسازی هم دچار همین معضل شدهایم. در سینمای کودک و نوجوان هم ما خودمان را همقد بچهها نمیکنیم. تازه همقد بچهها که میشویم احتمالاً درگیر مضامینی میشویم که خیلی هم بزرگاند یعنی از قد ما بلندتر هستند ولی این مضامین برای کودک و نوجوان است. در «خانه دوست کجاست» دغدغه یک بچه، دفتر مشق دوستش است. ببینید کیارستمی چطور به انسانیترین و لطیفترین لایههای انسانی در این فیلم پرداخته است. بچهها این دغدغهها را دارند ولی ما آنها را نمیبینیم. در سینمای کودک و نوجوان این سالها مضامین آدم بزرگهایی را میبینیم که یک خرده قدشان کوچک است. در حالی که بچهها دردهای خودشان را دارند. ضمن اینکه سینمای ما نسبت به رشد باورهای کودک و نوجوان در این ژانر عقب مانده است. هنوز فکر میکنیم با بچههای دهه 60 و 70 سر و کار داریم. چون مدیرانمان برای آن دهه هستند، فکر میکنند بچههایمان هم برای آن دهه هستند. برخی از بچههای امروز از من خواجه پاشا بیشتر میفهمند. بچههای امروز زود قانع نمیشوند و شما نمیتوانید با هر فیلمی قانعشان کنید. هر روز در فضای مجازی فیلم میبینند، اطلاعات میگیرند و بسیار هوشمند شدهاند. باید نوعی دیگر نگاه کرد.
برای کودکی که میزان آگاهیاش بالا رفته و به سینمای روز جهان دسترسی دارد و در مواجهه با سینمای ایران، آثار برتر جهان را قیاس میکند، چه فیلمی میتوان ساخت که جذبش کند؟ به نظر میرسد فیلمساز سینمای ایران در یک ماراتن، اول باید خود را به نسل کودک و نوجوان برساند و بعد به فیلمسازان برتر جهان.
قبل از هر چیز فیلمساز باید دردمند باشد. این دردمندی هم به زیست و پایههای تربیتیاش برمیگردد. این طور نباشد که چون در نظر دارد بودجهای را برای ساخت فیلمی در اختیار بگیرد، سراغ فیلم کودک و نوجوان بیاید. اگر قرار است انبان خام داستانیمان را بهعنوان یک فیلمنامهنویس، تقویت کنیم باید با این بچهها زیست داشته باشیم، دربارهشان تحقیق کنیم، شناخت پیدا کنیم و... تا زمانی که شناخت درست پیدا نکنیم، اتفاق خوبی در این ژانر نخواهد افتاد. یک راهکار ساده این است که به مباحث فطری و ذاتی رجوع کنیم. به خاطر اینکه بچهها رفتارشان خیلی فطری است و هنوز وارد فضایی نشدهاند که ادا در بیاورند. لازم نیست در فیلمهای ژانر کودک و نوجوان اینقدر فیلم بازی کنیم، ادا در بیاوریم و حرفهای قلمبه سلمبه بزنیم.
احتمالاً فیلمسازان حوزه کودک دهه 60 خودشان درک درستی از کودکی داشتند که میتوانند این فضا را به خوبی در آثارشان بازتاب دهند.
همان بحث شهود و دیدن و تجربه است. فیلمسازهایی که در دهه 60 و 70 کار میکردند شاید با کودکی خودشان صمیمیتر بودند.
با وجود برگزاری 35 دوره از جشنواره و وضعیت امروز سینمای کودک، شما هم همچنان معتقدید که جشنواره میتواند در احیای سینمای کودک تأثیر داشته باشد؟
در موفقیت مهمترین عنصر تکرار است. زمانی که یک چیز تکرار شود، احتمالاً به موفقیت میرسد. جشنواره کودک و نوجوان پس از سالها تکرار جایگاه خودش را پیدا کرده و جایگاه خوبی هم دارد. معضل و مشکل ما، عدم ساخت فیلم برای سینمای کودک است. سینمای کودک و جشنوارهاش باید حفظ شود، چون فیلمساز با امید برای دیده شدن در این ژانر فیلم میسازد و برای فرهنگ و اجتماع ما سینمای کودک و نوجوان، سینمایی ارزشمند و تأثیرگذار است.