سارق هنگام دزدی خوابش برد

گروه حوادث/ سارق معتاد که در خانه مالباخته خوابش برده بود بعد از دستگیری مدعی شد انتقام از یک راننده باعث شد او سارق شود.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند شب قبل، مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و در حالی که صدایش می‌لرزید و سعی داشت آهسته صحبت کند گفت: تازه از مسافرت برگشتم اما زمانی که وارد خانه شدم، در بالکن باز بود. با خودم گفتم احتمالاً دزد آمده و به سمت اتاق خواب رفتم تا وضعیت طلا و دلارهایم را بررسی کنم. اما در نهایت بهت و حیرت مرد جوانی را دیدم که روی تخت خوابیده است. من هم بلافاصله دست و پاهایش را بستم و در اتاق را هم قفل کرده‌ام.
با این تماس مأموران خود را به محل رسانده و سارق را که تازه از خواب بیدار شده و متوجه دستگیری‌اش شده بود به کلانتری منتقل کردند. مرد جوان که سر بزنگاه و توسط صاحب خانه بازداشت شده بود، چاره‌ای جز اعتراف به سرقت نداشت. با اعتراف مرد جوان، تحقیقات برای دستگیری همدستانش و شناسایی سایر جرایم احتمالی او ادامه دارد.

گفت‌و‌گو با سارق
چرا در خانه مالباخته خوابیده بودی؟
همه اینها به خاطر مصرف مواد مخدر است. چند شبی بود که بشدت بی‌خوابی کشیده بودم و بدنم نیاز به خواب داشت. از طرفی مصرف مواد هم این بی‌حالی را بیشتر می‌کرد. شب حادثه به قدری گیج خواب بودم که به محض ورود به اتاق خواب در حال بررسی کشوهای تخت بودم که یک دفعه خوابم برد. بیدار که شدم خودم را دست و پا بسته روی تخت دیدم.
همیشه تنها برای سرقت می‌روی؟
نه، آن شب خواستم زرنگ بازی دربیاورم که گیر افتادم. معمولاً یک منطقه را انتخاب می‌کنیم و با همدستانم قرار می‌گذاریم که مثلاً ساعت 2 بامداد در منطقه جردن سرقت کنیم. آن شب من زودتر رسیدم و چون خیلی خوابم می‌آمد با خودم گفتم یک خانه را خالی می‌کنم که هم خواب از سرم بپرد و هم اینکه همدستانم برسند.
چطور وارد خانه شدی؟
از طریق بالکن وارد شدم اما خوابم برد و فکرش را نمی‌کردم که صاحب خانه بیاید.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
 سال‌ها قبل به عنوان مکانیک حرفه‌ای کار می‌کردم و درآمد خوبی هم داشتم. همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه با خودروی سانتافه‌ای تصادف کردم. راننده یک لحظه توقف کرد و از ماشین پیاده شد اما با دیدن من که نیمه جان روی زمین افتاده بودم سوار ماشین شد و فرار کرد. شماره پلاک خودرو ناخوانا بود و پلیس نتوانست راننده را دستگیر کند. این تصادف آسیب زیادی به من رساند و نزدیک بود که قطع نخاع شوم. نه تنها من بلکه خانواده‌ام هم دارایی شان را فروختند تا فلج نشوم. اما بعد از آن تصادف دیگر آدم سابق نبودم و به خاطر افسردگی شدیدی که به خاطر ماه‌ها خوابیدن روی تختخواب و از دست دادن دارایی خودم و خانواده‌ام به من دست داده بود، به سمت مواد روی آوردم تا اینکه چند سال بعد خیلی اتفاقی همان راننده سانتافه را در بازار دیدم.
مطمئنی خودش بود؟
آن چهره هرگز از جلوی چشمم پاک نشد. چطور می‌توانستم آن چهره را فراموش کنم. وقتی در بازار او را دیدم پنهانی تعقیبش کردم و متوجه شدم که کاسب است و وضع مالی خوبی دارد. تصمیم گرفتم او را گروگان گرفته و هزینه‌ای را که او روی دستم گذاشته بود در ازای آزادی‌اش بگیرم. اما وقتی دوستم از ماجرا با خبر شد پیشنهاد داد به جای آدم ربایی از خانه‌اش سرقت کنم.
و تو هم قبول کردی؟
بله آدم ربایی حداقل 15 سال حبس داشت و آخر سر هم دستگیر می‌شدم اما جرم سرقت به آن سنگینی نبود. یک شب به همراه دوستم به خانه مرد سانتافه سوار رفتم و آنجا را سرقت کردیم. آن شب من فقط برای انتقامگیری رفته بودم اما دوستم گفت ببین به چه راحتی می‌شود پولدار شد. وسوسه آن شب باعث شد که بعد از آن در کار خلاف گرفتار شوم و سرقت پشت سرقت که انجام می‌دادم.
تا به حال دستگیر هم شده‌ای؟
بله. مگر می‌شود کار خلاف کنی و گرفتار نشوی. بعد از 5 سال حبس یک ماه قبل از زندان آزاد شدم. نمی‌خواستم دیگر کار خلاف کنم، اما در این مدت به دختری دل بستم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. چون برای این کار به پول نیاز داشتم با خودم گفتم چند تا سرقت می‌کنم و پولهایم که جمع شد دست از سرقت می‌کشم و توبه می‌کنم. با باندی آشنا شدم و شبانه سرقت از خانه‌ها را انجام می‌دادیم که گیر افتادم.