فوران نابرابری اقتصادی و دیکتاتوری سیاسی در غرب
رؤیای دموکراسی غربی را دور بریزید
جوزف ای استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد و استاد دانشگاه کلمبیای امریکا
مترجم: وصال روحانی
در چند سال اخیر درباره پسرفت دموکراسی و افزایش نظامهای دیکتاتوری در سطح جهان بسیار شنیده میشود. تحقیقات نشان میدهد، در نقاط مختلفی از دنیا، سیاستمدارانی به قدرت رسیدهاند که اتوکرات بودن، کسب و کار آنها است و سوار بر امواج خطرناک پوپولیسم به حرکت درمیآیند. ژائیر بولسونارو که پیش از بازگشت لولا داسیلوا به اریکه قدرت رئیس جمهور برزیل بود، نمونه روشن این روند است و پیش از او نیز دونالد ترامپ پیشاهنگ پوپولیستها در یک معرکهگیری واقعی از حرکات افراطی، چهار سال در کاخ سفید رحل اقامت افکنده بود.
اینها آدمهای خطرناکی هستند. در ظاهر حرف از مردمی بودن میزنند اما در عمل از قدرت و نفس مردم برای تقویت جایگاه سودجویانه خویش بهره میگیرند. آنها در عمل هوای پولداران و قدرتمندان را دارند و ثروت آنها را بیشتر میسازند و فقط در حرف حامی مردم عادی هستند و به محض اینکه هویت واقعیشان رو میشود، با شلوغ کردن جامعه و سرکوب اقلیتها و نسبت دادن انواع اتهامات به رنگینپوستان، پُز سیاستمدارانی را میگیرند که میخواهند جامعه را از وجود هر فرد دردسرسازی رهایی بخشند. اوضاع وقتی وخیمتر میشود که در نظر بگیریم عملکرد جو بایدن، رئیس جمهور فعلی امریکا و نارندرا مودی نخستوزیر کنونی هند چندان منزهتر از نامبردگان نیست.
هر دلار، یک رأی
واقعیت امر این است که هر مسأله و نقصان اجتماعی ابتدا از نابرابریهای اقتصادی برمیخیزد. اجحاف اقتصادی معمولاً به ظلم سیاسی منجر میشود و این پدیده به اکثر کشورها بسط مییابد و تفاوت فقط در شدت و ضعف آنها است. در امریکا که معمولاً کنترل دقیقی روی روند انتخابات سیاسی صورت نمیپذیرد، واژگان «هر فرد، یک رأی» به «هر دلار، یک رأی» تبدیل شده است و شما براحتی میتوانید بسیاری از آرا را بخرید. در نهایت، فوران نابرابری اقتصادی و انباشت مشکلات معیشتی تابآوری مردم را به حداقل میرساند و طبقه فرودست بیش از هر قشری از درون میشکند. حتی قواعد پرداخت مالیات بیشتر به سود پولداران است و بورسیههای تحصیلی به جای طبقه آرزومند و تهیدست به فرزندان خاندانهای متمول و بیخیال اهدا میشود. کمپانیهای بزرگ تولیدی در چنین فضایی به رشدی افراطی میرسند و تا حد انفجار حجیم میشوند و قبضه بازارهای آزاد توسط آنها کمر شرکتهای کوچکی را میشکند که نه توان تولید انبوه را دارند و نه کالاهای ارائه شدهشان از کیفیت بالایی برخوردار است. رسانهها هم به جای اینکه منادی آرمان فقرا باشند، به رسانههای ایادی قدرت اقتصادی در غرب تبدیل شدهاند و با مطالب کذبشان تخلفات عظیم آنها را پوشش میدهند.
فراموش شدن اصل حکومت مردمی
این حکایتی قدیمی است که پروسههای سیاسی در گذر زمان اگرچه تغییر شکل میدهند اما در ماهیت همان فرایند قبلی هستند. وقتی بعد از اتمام جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورهای زخمخورده اروپا از نو برای خود سیستمهای سیاسی را تعریف و اجرایی کردند، این قاره در درازمدت فقط به نقطه جنگ سرد رسید. جنگی که یک سوی آن کشورهای بلوک شرق به سرکردگی اتحاد جماهیر شوروی بودند و جانب دیگر آن ملل بلوک غرب که امریکا به آنها خط فکری و کمک اقتصادی میداد تا غول کمونیسم که مسکو را تسخیر کرده بود، کشورهای غرب اروپا را هم نبلعد. در این میان دموکراسی به معنای واقعی کلمه نابود شد و هر یک از دو سوی منازعه فوق بر سر منافعی جنگیدند که هیچ سنخیتی با عدالت نداشت و برای توجیه ظلمهای موجود، از واژه مصلح سود میجستند. بدترین خصلت دوقطبی بودن جهان که تا پیش از اوجگیری چین (در اواخر دهه 1990) برقرار بود و امریکا و روسیه را در یک تعارض آشکار و عظیم قرار داده بود، فراموش شدن اصل حکومت مردمی و عمده شدن پیروزی اقتصادی و رجحان عقیدتی به هر قیمت و وسیلهای بود. دولتهای بزرگ غربی و همچنین روسیه و همراهانش در نیم قرن اخیر هرگز در مداری حرکت نکردهاند که انصاف مایه وجودی نخست آن باشد و برعکس لزوم اثبات فساد در اردوگاه مقابل باعث شده غولهای جنگ سرد از کشف و سرکوب انواع ارتشاها در اردوگاه خودشان غافل بمانند.
حمایت ریاکارانه از «کییف»
امروز اینکه امریکا در جریان ستیز 19 ماهه روسیه و اوکراین مکرراً سنگ حکومت کییف را به سینه میزند، نه با نیت انساندوستی و عدالتپروری بلکه اقدامی ریاکارانه با هدف بمباران تبلیغاتی و وارد کردن اتهامات اخلاقی به کرملین است؛ به گونهای که اعتقاد سایر کشورهای شرق اروپا به دولت مسکو به حداقل برسد و این بیم در دل شان جای گیرد که اگر ارتش روسیه حاضر است کشور همسایهاش و یکی از 15 ایالتی را که تا پیش از فروپاشی سال 1991 اتحاد جماهیر شوروی جزئی از این اتحادیه و شریک نزدیک سران سیاسی مسکو بود، این طور هدف قرار بدهد، پس میتواند با شرکای درجه دوم و سوم خویش در پهنه اروپای شرقی بسیار بدتر از این برخورد کند.
فرایندهایی از این دست سبب شده سه ماه و اندی مانده تا شروع سال 2024 شاهد دموکراسی واقعی در اردوگاههای غرب و شرق نباشیم و بهانه نخنما شده «لزوم رسوا کردن دشمن هر عملکرد سوء و شریرانهای را توجیه میکند»، به تبصره نخست در مانیفست حکومتی و آیین رفتاری هر دو بلوک تبدیل شود. مردمی هم که در هیچ یک از این دو بلوک جای ندارند و آزادهاند و انسانی میاندیشند، در برزخ برخورد دو آیین ریاکارانه فوق از کمترین منافع برخوردار میشوند. این چنین است که دیکتاتوریهای سیاسی و به قدرت رسیدن دولتهای نظامی به بهانه ناتوان بودن دولتهای آزاد و ضعف آنها در برخورد با تروریسم رایج در جهان دائماً فزونی میگیرد و مردم در هر دو سوی هرم قدرت کمتر میتوانند مقابل نظامهایی بایستند که چون امنیت حداقل را به آنها ارزانی میدارند، متوقعاند که مردم هیچ نگویند. مردمی که مجبورند به اجحافهای اقتصادی رایج و پولدارتر شدن پولدارها و فقیرتر شدن فقرا هیچ اعتراضی نکنند و نعمت زندگی کردن با حداقلها را هم پاس دارند.
سفرههای کوچک شده مردم
مدتها است که خبری از بهبودهای ریشهای و واقعی اقتصادی در سطح جهان نیست و دولتهای مخرب در غرب کیسههای گشادی را که برای خود دوختهاند هر روز انباشتهتر و سفره مردم معمولی محتاج رفاه حداقلی را کوچک و کوچکتر میکنند. تا چنین روند نامنصفانهای بر جهان غرب سنگینی میکند، حتی تصور صرف و رؤیای اولیه یک زندگی مبتنی بر دموکراسی و امکانات اندک رفاهی را دور بریزید و هر چه بیشتر و زودتر واقعبین شوید.
منبع: Project Syndicate