المسافر کالمجنون
مهدی رمضانی
دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور
مسافر مجنون است و مسافر مشایه مجنونتر. اسمشان که میآید آدم وجودش را جمع میکند؛ بالا و پایین میکند که چطور بهتر بار سبک کند. با او راحتی مثل برادر، مثل دوست، مثل کسی که همیشه گفته: «حواسم هست تو راحت باش». تا گیر کردی زودتر از بقیه کنارت بوده؛ تا گرفته شدی اشک بر غمش حالت را خوش کرده؛ تا تلخ شدی شیرینت کرده؛ راضی به ناراحتیات حتی نبوده؛ لبخند را تضمینی بعد از اشکش داده. او همچنان در پیچوخمهای تاریخ حرکت میکند و دستگیری میکند. همانطور که از قاتلش دستگیری کرد؛ دلش سوخت به حال او و گفت: من که میروم ولی تو شریک در خون من نباش. اینقدر مهربان است که حتی ما را به او میشناسند و معتبر کرد سکه ما تکرارکنندگان نامش را.
تو صاحب معجزه که باشی حرکت محبینت از خانه پدری تا محضرت میشود معجزه عصرها و سالها و قرنها.
کدام قدرت مادی و معنوی، به قول سید حکیم ما، میشود مرکز مغناطیس عالم و از شرق و غرب زمین را به گرد وجودش جمع میکند؟ دنبال مسلمان و غیرمسلمان هم نیست. دیدم و شنیدم از جهانگردی که گفت شیرینترین سفر عمرم اربعین کربلا بوده. سفری که تا قبل از این برای انجام دادنش سر و دست میدادند حالا نقطه تحول عصر و قلب شده است.
امسال برای دومین بار به بهانه برپایی موکب کتابخانههای عمومی مرور کردم مرزهای کشورم به مقصد عراق را. کتابدارانی که حالا پا از کتابخانه بیرون گذاشتهاند و برای فرصت حضور در این خیمه و خدمت به زائران گوی سبقت از هم میربایند و حال خوب ذخیره میکنند. خوان گسترده «رحمهالله الواسعه» اینجا هم نمود دارد؛ از مرز باشماق در شمال غربی با زائران آذربایجانی، گرجستانی و ترکیهای و خادمان اهل تسنن تا مرز چذابه در جنوب غربی و زائران پاکستانی و افغانستانی و شباهت آن به مسیر مشایه. اینجا هم کار در حوزه مأموریتی و مخاطب کودک و نوجوان است. ظرفیت عظیم اربعین در این مسیر نیز بیمانند است.
معجزه این حرکت از منزل تکتک عاشقانش شروع میشود؛ در جادهها جاری میشود؛ در تمام مرزها شعله میکشد و به سکوی پرتاب الهی در بین دو حرم میرسد تا ققنوس حیات را راهی سرای باقی کند و نوع بشر را متنعم از فیضش.
من دیدم پیرمردی را که ۱۰۰۰ کیلومتر دورتر از حرم به اسم اربابش حرم بر پا کرده بود. اشک میریخت، گرما میخورد و گرم میکرد وجود عاشقان را باچای هیزمی از حرارت اربابش.
من دیدم کودکی را که در پس مرز خدمت میکرد آب به دست زائران میداد و ملتمسانه طلب دعا میکرد از طیکنندگان طریقش.
من دیدم پیرزنی را که نای راه رفتن نداشت و جسم رنجورش بار ویلچری بود و مدام تشکر میکرد از پسرش که بار سفرش را سنگین کرده بود و مرور میکرد که این سفر آخر است و فرزندش با لبخند بار سبک میکرد از وجود خودش و مادرش.
من دیدم بزرگ قبیلهای را که چون بچهای تشکر میکرد از زوار حضرت که میهمانش بودند.ما معجزه در این طریق و در این طریقها کم ندیدهایم.
از سواد من خارج است ولی حتماً محل درک است. حالا که دیگر پیادهروی اربعین حتماً مقدمه ظهور است، انشاءالله. اگر حج محل اجتماع مسلمانان است، حال رسیدن به وجود حاجی حجرهاکرده ما منشأ تحول وجود بشر شده است. کدام قدرت رسانهای و کدام اتفاق تاریخی میتوانست توجه عالم را به این حادثه تاریخی بعد از بیش از ۱۴۰۰ سال جلب کند؟ و کدام دستور تربیتی میتوانست پیروان مکتب را در این چنین کارگاه عملی انسانسازی و انسانبینی قرار دهد و هر لحظه را متبرک به یک معجزه تربیتی کند و رقابت ایجاد کند در بین آدمها برای خدمت کردن؟
حرف در مسیر اربعین زیاد است ولی مطمئن باشیم زمان همه چیز را روشنتر خواهد کرد و اسم تکتک آدمها در این مسیر را در لوح حرکت نهایی بشر به سمت کمال حقیقی حک خواهند کرد. حرکتی که اوج عاطفه، احساس، حماسه، عقلانیت، دینمداری و از خودگذشتگی و کمال و تعالی بشر در بطن وقوع آن بود و در این راهپیمایی هر سال تمدید، تجدید، بازآفرینی و جهانی میشود.