پسر معلول راز قتل پدرش را برملا کرد

گروه حوادث -مرضیه همایونی/ پسر معلول که شاهد قتل پدرش به دست خواهر خود بود راز این جنایت را برملا کرد.

به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، پنجشنبه هفته گذشته گزارش قتل مرد میانسالی در خانه‌اش به بازپرس وحید ناصری اعلام شد. وقتی تیم جنایی راهی محل حادثه شدند در زیرزمین یک خانه قدیمی دو طبقه با جسد مرد میانسال در حالی مواجه شدند که با ضربات متعدد چاقو از ناحیه پهلو و پشت سر به قتل رسیده بود. جسد مرد میانسال روی مبل قرار داشت.
در نزدیکی جسد نیز پسر معلولی روی زمین خوابیده بود. در نخستین تحقیقات دختر 22 ساله مقتول عنوان کرد: پدرم راننده کامیون بود اما از مدتی قبل فردی ناشناس مدام او را در فضای مجازی تهدید می‌کرد که از او انتقام می‌گیرد و بلایی سر پدرم می‌آورد.
او ادامه داد: امروز مادرم در خانه نبود. من و پدرم و برادر معلولم خانه بودیم. پدرم مقابل تلویزیون نشسته بود که مرد تنومند ناشناسی که لباس نظامی به تن داشت و صورتش را پوشانده بود ناگهان از بالای دیوار به داخل حیاط پرید و با چاقو به جان پدرم افتاد. درگیری حدود 20 دقیقه طول کشید و بعد هم از همان راهی که آمده بود برگشت اما قبل از اینکه از خانه خارج شود به من گفت اگر امشب پدرت به خوابت آمد به او بگو این سزای بی‌دینی است و خدای دینداران هنوز زنده است.

آثار درگیری روی بدن دختر مقتول
در حالی که دختر جوان چنین اظهاراتی داشت، بازپرس جنایی به اظهارات عجیب و متناقض وی مشکوک شد و از طرفی ردی از حضور مرد ناشناس به دست نیامد.
این در حالی بود که دختر جوان به نام شهناز، لباس آستین بلند زمستانی به تن داشت و این موضوع نیز از چشم تیم جنایی پنهان نماند؛ گرچه شبکه‌های اجتماعی که مقتول در آن عضو بود، اظهارات دختر جوان را مبنی بر تهدید فردی ناشناس تأیید می‌کرد اما مدارک و شواهد موجود در صحنه، سناریوی ساختگی و دروغین دختر جوان را نشان داد.
همچنین در تن پیمایی دختر جوان آثار کبودی و ضرب و جرح روی بدن شهناز دیده شد. دختر جوان ابتدا مدعی بود که آثار زخم به خاطر چنگ گربه‌هاست و خون‌ها نیز زمانی که او قصد دفاع از پدرش در مقابل مرد مهاجم را داشته به وجود آمده است. اما آثار خون‌ها نشان می‌داد که در زمان وارد کردن ضربات چاقو خون به روی دست‌های او ریخته شده است.

اظهارات متفاوت درباره قتل پدر
در حالی که تحقیقات ادامه داشت این بار دختر مقتول گفت: من دروغ گفتم قاتل پدرم، مستأجری است که در اتاقک پشت بام زندگی می‌کند. سامان کارتن خواب بود و جایی برای زندگی نداشت؛ عمویم، او را به اینجا آورده بود اما پدرم می‌خواست خانه موروثی را خراب کند و سامان از این موضوع ناراحت بود. او به همان شیوه‌ای که برایتان گفتم وارد خانه شد و پدرم را به قتل رساند و من به خاطر ترس از جانم این دروغ‌ها را گفته‌ام.
در حالی که دختر جوان چنین اظهاراتی داشت، سامان منکر قتل شد و گفت: این دختر دروغ می گوید او و مادرش همیشه با پدرشان درگیری و اختلاف داشتند و همه همسایه ها نیز این موضوع را
می دانند.
در ادامه تحقیقات تیم جنایی به سراغ برادر معلول شهناز رفتند که در زمان جنایت شاهد ماجرا بود. پسر جوان ابتدا مدعی شد که سامان پدرشان را به قتل رسانده است. اما در ادامه تحقیقات پسر جوان صبح روز گذشته لب به اعتراف گشود و گفت: قاتل، خواهرم است. او همیشه با پدرم اختلاف داشت. کینه‌ای که شهناز از پدرم داشت به حدی بود که از مدتی قبل در فضای مجازی - توئیتر- صفحه‌ای درست کرد و در نبود پدرم از طریق گوشی او در همان صفحه مطلب می‌گذاشت.
از گوشی خودش هم با یک اکانت جعلی در صفحه پدرم مطلب تهدید‌آمیز می‌گذاشت؛ در حالی که پدرم اصلاً از این ماجرا خبر نداشت و قصد خواهرم صحنه‌سازی بود. دو روز قبل پدر و خواهرم بازهم دعوایشان شد. روز حادثه به بهانه خرید غذای گربه، مادرم را از خانه بیرون کرد، بعد هم در حالی که پدرم خواب بود با چاقو شروع کرد به ضربه زدن بر پهلویش و برای اینکه صدای او را کسی نشنود صدای تلویزیون را بلند کرد.  بعد هم سناریوی‌های مختلف را مطرح کرد تا از اتهام قتل تبرئه شود.
بدین ترتیب پس از بازداشت شهناز به اتهام قتل، دختر جوان که چاره‌ای جز اعتراف نداشت به قتل پدرش اعتراف کرد و انگیزه خود را اختلافات شدید با او عنوان کرد.
دختر جوان در تحقیقات گفت: پدرم همیشه ما را اذیت و تحقیر می کرد. از بچگی یادم هست که مادرم را کتک می زد. دلم می خواست دکتر شوم ولی پدرم  اجازه نداد که به دانشگاه بروم.
همیشه به فکر انتقامگیری از او بودم تا اینکه روز حادثه جنونی به جانم افتاد تا او را به قتل برسانم. نفرت وجودم را گرفته بود .
به همین خاطر وقتی پدرم خواب بود  مادرم را به بهانه خرید غذای گربه بیرون فرستادم و با چاقو پدرم  را به قتل رساندم. بعد با صحنه سازی و دروغ قصد گمراه کردن پلیس را داشتم که دستم رو شد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و شصت و هفت
 - شماره هشت هزار و دویست و شصت و هفت - ۰۶ شهریور ۱۴۰۲