راه های مقابله با فرسودگی شغلی به بهانه روز کارمند
از آب باریکه تا چیزهای دیگر
سمیه افشین فر
خبرنگار
در گذشته کارمند بودن و «پشت میزنشینی» رؤیای بسیاری از جوانان تحصیلکرده بود. به قول معروف هر کسی که اندک سوادی داشت دلش میخواست در اداره و دستگاهی استخدام شود و شغلی ثابت با درآمد مشخص ماهانه داشته باشد. حتی کارمند بودن یکی از شرایط خوب برای خواستگاری بود. کارمند بودن مساوی با رفاه نسبی و شرایط مطلوب بود. حالا دیگر کمتر کسی رؤیای زندگی کارمندی را در سرش میپروراند. خیلیها از سنین نوجوانی یا شیفته کسب درآمد از طریق فضای مجازی و تکنولوژیاند یا دوست دارند دنبال کارآفرینی بروند و به جای آنکه تا آخر عمر با کاری یکنواخت و تکراری کلنجار بروند، با خلاقیت و استعدادشان پول بهدست آورند. برخی هم شغلهای مستقل فنی و خدماتی را ترجیح میدهند و معتقدند بهتر آن است که رئیس خودت باشی.
در تمام این سالها، بارها از مزایای کارمند بودن و «آب باریکه» معروف زندگی کارمندی یا همان حقوق ثابت شنیدهاید، اما روزهای تکراری را میتوان یکی از نقاط مشترک شغل خیلی از کارمندها به حساب آورد که غالباً فرد در یک چهارچوب مشخص و گاه حتی بدون خلاقیت و نوآوری، هر روز سر یک ساعت معین از خانه بیرون میزند و بعد از انجام وظایف مشخص - کم و بیش مثل همه روزهای گذشته- سر یک ساعت معین از محل کار خارج میشود و سر ماه حقوق مشخصی میگیرد.
این سبک زندگی اگر در گذشته ایدهآل بود، ولی امروز، بیانگیزگی مبتلابه اکثر کارمندان است. در کنار «آب باریکه» که غالباً به حقوق کارمندی اطلاق میشود، کم توجهی به استفاده از شیوههای درست و عادلانه در ارتباط با کارمند در محیط کار از جمله نظام تشویق و تنبیه و ترفیع، خدمات و حمایت مورد نیاز کارمندان و اجرای برنامههایی برای افزایش راندمان، موجب شده از یک سو کارمندان برای تأمین مخارج خود به شغلهای دوم و گاه سوم روی بیاورند و از سویی، انگیزه، راندمان کار و در نهایت میزان رضایت کارمندان، ارباب رجوع و مدیران کاهش یابد.
ارزیابی قبل از استخدام
دکتر محمدرضا ایمانی، روانشناس اجتماعی، در گفتوگو با «ایران» میگوید: «در تمام دنیا در فرایند جذب نیروی انسانی شاخصهایی در نظر گرفته میشود و کانونهای ارزیابی تخصصی وجود دارد که بجز ارزیابی تخصص و تحصیلات افراد به ارزیابی سلامت جسمی و روانی او میپردازند و همه این موارد را کنار هم میگذارند و بر مبنای آن برای اثربخشی و بالا بردن کارآیی، اقدام به جذب نیرو میکنند. سیستم اداری باید برای نیروی انسانی ملزوماتی مثل نظام تنبیه و تشویق و حقوق و دستمزد را رعایت کند و مرخصی، امکانات رفاهی و خدمات مختلفی را برای آنها در نظر بگیرد. اگر سیستم تمامی این شاخصها را در نظر داشته باشد، نیروی انسانی هم بهرهور و اثربخش میشود و هم میتواند زندگی طبیعی خودش را داشته باشد.»
از آقای دکتر ایمانی میپرسم چرا به فرسودگی شغلی دچار میشویم در حالی که مثلاً برای یک ژاپنی، کار نکردن بیمعناست و فرد با تمام وجودش کار میکند؟
وی توضیح میدهد: «بر اساس استانداردهای جهانی، روزانه 8 ساعت کار، مفید است اما این ساعت کاری باید مشخصاتی داشته باشد. شما اگر سری به ادارهها بزنید، میبینید که گاه شاید ساعت کار مفید کمتر از یک ساعت باشد و این واقعاً دردناک است. یکی از مشخصههای ساعت کار این است که فرد باید در قبال خدمتی که به سازمان ارائه میدهد، پاداشهایی دریافت کند که میتواند ترفیع گرفتن یا امتیازهای مالی باشد تا بتواند چرخ زندگیاش را بچرخاند. وقتی فرد در قبال خدماتش پاداشی نمیگیرد و تصور میکند خودش و کارش دیده نمیشود، اضافه کاری میایستد یا کار دوم پیدا میکند و به این ترتیب از ساعات بودن در کنار خانوادهاش میزند و اوقات فراغتش را حذف میکند. این کار قطعاً بر جنبههای دیگر زندگی او تأثیر میگذارد. این تأثیرات در برخی بهصورت افسردگی و در برخی بهصورت هیجان و پرخاشگری یا خشم و تنشهای روانی خودش را نشان میدهد. وقتی فردی احساس ناامیدی و تبعیض میکند و این موجب خشم او میشود، این فاصله برای او مشکل ایجاد میکند. در این صورت خواب و استراحت مناسب ندارد و نمیتواند زمانی را به خانواده اختصاص دهد. بنابراین در خانه هم تنشهایی برای او ایجاد میشود و چون درآمدش کفاف مخارجش را نمیدهد، مجبور است تا چند جا کار کند. همه این موارد شاخصهای سلامت روان و کیفیت زندگی را پایین میآورد و تأثیرات آن را در کارایی و اثربخشی و کیفیت کار پرسنل یک مجموعه میتوان مشاهده کرد.»
ایمانی درباره اینکه چطور میتوانیم میزان رضایت از شغلمان را افزایش دهیم، میگوید: «البته این مسأله عمومیت ندارد. بخشی از این موارد به نظام حقوق و دستمزد و بخشی از آن به نظام روحی و روانی برمیگردد. یعنی شاید کسی در جایی کار میکند و حقوق بسیار خوبی هم میگیرد اما دیده نمیشود، یا باورش این است که از تخصص و دانش او استفاده نمیشود. این موارد هم برای او تنشهایی را ایجاد میکند که عملاً هم بر کیفیت زندگی و هم بر سلامت روان او تأثیر میگذارد. اما به طور کلی دو شاخص مهم وجود دارد؛ یکی بحث فرهنگ است و دیگری خصوصیات رفتاری. امروز با توجه به دستاوردهایی که وجود دارد، بر اساس الگوهای رفتاری به راحتی میتوانیم متوجه شویم که فرد برای چه شغلی مناسب است یا اگر در این شغل قرار بگیرد با چه مشکلاتی روبهرو میشود و درواقع شغل با شرایط روحی و روانی او همخوانی دارد یا نه و اگر در شرایط و شغل دیگری باشد حالش بهتر است. یعنی در مدل رفتارشناسی لایههای رفتاری را شناسایی و ارزیابی میکنیم. فردی که قابلیتهای اجرایی دارد یا کسی که مهارتهای ارتباطی قوی دارد، کسی که تعهد کاری بالایی دارد یا کسی که نکتهبین و دقیق است یا کسی که در حوزه مددکاری یا خدمات اجتماعی میتواند کار کند، همه این موارد ارزیابی میشود؛ چون کسی که در حوزه خدمات اجتماعی کار میکند، چهارچوب رفتاریاش با کسی که ذاتاً کارمند است، متفاوت است. اگر از همان ابتدا این مراحل انجام شود که ببینیم فرد با آن شغل همخوانی دارد یا خیر، میتوانیم برنامهریزی کوتاهمدت، میان مدت و بلندمدت داشته باشیم. خود فرد هم متوجه میشود که چه قابلیتهایی دارد یا نقاط ضعفش کجاست یا چگونه میتواند خودش را ارتقا دهد و به طور کلی چه کار کند تا در شغلش موفقتر باشد. این کاری است که در تمام دنیا انجام میشود.
بررسی شاخصهای روانشناختی، استعداد، الگوهای رفتاری و میزان هوش هیجانی از مهمترین ملاکهای استخدام در دنیاست. اینکه میزان تابآوری شما در شرایط خاص چقدر است، اصلاً توان کار کردن در محیطهای شلوغ را دارید یا اصلاً میتوانید با دیگران ارتباط خوبی داشته باشید، همه این موارد بررسی شده و فرد بر اساس تخصص و دانش خود به مسیر شغلی مطلوبش وارد میشود و رضایت هم دارد. متأسفانه در کشورمان هنوز این بررسیها انجام نمیشود. از طرف دیگر فرصتهای شغلی هم محدود است و افراد مجبورند برای کسب درآمد، شغلی داشته باشند هرچند که آن شغل با شرایط روحی و روانیشان همخوانی نداشته باشد.»
این روانشناس با اشاره به فرهنگ شکرگزاری میگوید: «مسأله مهمتر به ابعاد فرهنگی ما برمیگردد. نظام فرهنگی در برخی از ما این است که هرچقدر که از نعمتها و امکانات استفاده میکنیم باز شکرگزار و قدردان آن فرصتها نیستیم، هرچند به راحتی آن را به دست نیاوردهایم. مثلاً برای شغلمان درس خواندهایم، آزمون دادهایم و مراحل جذب و استخدام را طی کردهایم و بالاخره به شرایط باثباتی رسیدهایم که میتوانیم بیمه و حقوق ثابت داشته باشیم، اما نه قدر میدانیم و نه از آن بهرهمند میشویم و نه حتی برنامه و نقشهای برای ارتقا و توسعه خودمان داریم. این مسائل بر فرسودگی شغلی اثرگذار است. هرچند این روزها در برخی حوزهها مشکلاتی داریم اما این مشکلات برای همه افراد جامعه است. پس باید از اینکه یک فرصت کار و درآمد دارید، شکرگزار بوده و احساس رضایت داشته باشید. باید خودمان را منطبق با شرایط را کار کنیم و ریسکها و مشکلاتی که در آن فضای محیطی هست شناسایی کنیم.
بسیاری از مسائل و مشکلاتی را که در کار به وجود میآید را خودمان با هماهنگی میتوانیم برطرف کنیم. وقتی شروع به مقابله کردن با پدیدههایی که در اختیارمان نیست میکنیم، مثل تورم و گرانی، سازگاریمان کاهش
پیدا میکند.
ایمانی با تأکید بر اینکه کارمندان باید برای خود و خانوادهشان وقتی اختصاص دهند و قانون کار کشور، امکاناتی برای کارمندان در نظر گرفته که شاید در خیلی از کشورها وجود نداشته باشد، میگوید: «در قانون کار مرخصی سالانه یا مرخصی برای ایام بیماری در نظر گرفته شده است اما در بسیاری از مواقع میبینیم که برخی از کارمندان سالها از مرخصی سالانه و حتی روزانه استفاده نکردهاند. شما بهعنوان یک کارمند باید خودتان به سلامت جسم و روانتان اهمیت بدهید و از امکاناتی که در نظر گرفته شده استفاده کنید تا شرایط مطلوبی در زندگی و شغلتان داشته باشید.»
روایت اول
همیشه خستهام
«از صبح که چشم باز میکنم تا شب فقط در حال دویدن هستم. اول باید بچه را از خواب بیدار کنم و باز مثل هر روز به گریهها و بهانهگیریهایش با مهربانی جواب دهم تا قانع شود و با گریه به مهدکودک نرود چون مسئولان مهدکودک گفتهاند «وقتی بچهای گریه میکند او را قبول نمیکنند». اگر بیقراریهای بچه کمی بیشتر ادامه پیدا کند آن روز دیر به محل کارم میرسم و به کسر کار دچار میشوم که پایان ماه از حقوقم کسر خواهد شد. پس فرصت ندارم، همه چیز باید طبق زمانبندی پیش برود. بچه را به مهد میسپارم و راهی میشوم اگر اتوبوس دیر بیاید یا مترو در ایستگاهی تأخیر داشته باشد چه کار کنم؟ وقتی بالاخره سر کار میرسم، باید به وظایف و مسئولیتهایم برسم. وسط کارهای روزمره حک شدن اسم مهدکودک روی گوشی موبایلم برق از سرم میپراند. انگار مشکلی ایجاد شده «بچه تب دارد و نمیتواند در کنار سایر بچهها باشد. برای بردن او زودتر بیایید.» وای نه. مریضی بچه یعنی حداقل دو سه روز مرخصی. چه طور باید از مدیر تقاضای مرخصی دوباره کنم؟» محدثه 33 سال دارد و 10 سالی میشود که در یک شرکت خصوصی کار و زندگی کارمندی را تجربه میکند. او به «ایران» میگوید: «قبلاً از کارم لذت میبردم اما بعد از مادر شدن هر روز سر کار رفتن برایم عذابآور است. برای بر طرف کردن امور زندگی به این حقوق نیاز داریم و نمیتوانم کارم را از دست بدهم. من و همسرم صبح که از هم خداحافظی میکنیم بجز چند تماس کوتاه در طول روز، صحبتی با هم نمیکنیم تا شب که هر دو خسته و کلافه به خانه میرسیم. کارهای خانه و رفت و روب و آشپزی هم هست. فردا باز روز دیگری شروع میشود و خستهتر از دیروز به سر کار میروم. از کارفرما هم نمیتوانم زیاد انتظار همراهی داشته باشم خانمهایی مثل من که «مادر کارمند» باشند کم نیستند و اگر قرار باشد با شرایط تکتک ما کنار بیایند کسی برای کار کردن نمیماند.» محدثه زندگی کارمندی را زندگی با استرس و دلشوره هر روزه توصیف میکند.
روایت دوم
در انتظار بازنشستگی
اکبر 54 ساله و کارمند رسمی یک نهاد دولتی است. او به «ایران» میگوید: «کار کردن دیگر مال جوانترهاست. ما فقط در محل کار حاضر میشویم تا سابقه کاریمان پر شود و بازنشسته شویم! زمانی که باید توانمندی و تخصصمان را در کار نشان میدادیم گذشته است و چون استخدام رسمی هم هستیم کارفرما نمیتواند اخراجمان کند. بنابراین صبح به صبح کارت میزنیم و پشت مانیتور قرار میگیریم و اگر حال و حوصله داشتیم کاری هم انجام میدهیم بعد از ساعت ناهار و نماز هم تا به خودمان بیاییم ساعت کار تمام شده تا فردا!» ظاهراً او همیشه انقدر بیرغبت و بیانگیزه نبوده چون از روزهایی میگوید که همه تلاشش را میکرده تا در کارش دیده شود: «برای رسیدن به این شغل خیلی تلاش کردم و درس خواندم و در آزمون استخدامی شرکت کردم. مراحل مختلف را پشت سر گذاشتم. مدتی پیمانی بودم و بعد رسمی شدم ولی بعد از رسمی شدن و گذشت چند سالی از کار بعد از اینکه احساس کردم جای رشد و پیشرفتی در سیستم برای من و جود ندارد، انگار دچار فرسایش شغلی شدم و تمام آن شور و انگیزه در من از بین رفت.»
روایت سوم
به کار کردن عادت کردهام
«از کله سحر تا شب بهدنبال یک لقمه نان حلال تلاش میکنم تا پسرانم آسایش داشته باشند. صبحها بعد از نماز صبح از خانه بیرون میزنم و مسافرکشی میکنم. بعد به محل کارم میروم. بعد از اتمام ساعت کاری، سر کار سوم میروم وساعت 10 شب خسته از کار به خانه بر میگردم. اگر حال و حوصله داشته باشم در راه برگشت از محل کار مسافری را هم به منزلش میرسانم.» مهدی 39 سال دارد و صبحها در یک اداره دولتی و بعد از ظهرها در یک شرکت خصوصی کار میکند. همسرش خانهدار است. او پدر دو پسر 7 و 3 ساله است. او به «ایران» میگوید:« زمانی در اداره اضافه کاری میماندم و نیازی نبود که در شرکت خصوصی کار کنم اما وقتی دیدم با کار کردن در شرکتی دیگر حقوقی بالاتر از اضافه کاری به دست میآورم، ترجیح دادم که شغل دومی هم داشته باشم تا خانواده رفاه بیشتری داشته باشند.» مهدی حتی روزهای تعطیل هم کار میکند و از آخرین باری که با خانوادهاش به مسافرت رفته دو سال میگذرد: «اداره ما میهمانسراهایی در یکی از شهرهای شمالی دارد. دو سال قبل ثبتنام کردم و به آنجا رفتیم. خیلی خوش گذشت.» همسرش مشکلی با این همه کار کردن او ندارد. مهدی در این باره میگوید:«بالاخره هزینه مدرسه غیر دولتی، کلاسهای مختلف خودش و بچهها، تغییرات هرچند ماه دکوراسیون خانه و تعویض وسایل باید از جایی تأمین شود. البته من هم به کار کردن عادت کردهام.» مهدی در محل کارش چند بار توبیخ هم شده: «اعصابم خراب بود. جواب یک ارباب رجوع را با تندی دادم و دعوا شد. یک بار هم با یکی دو تا از همکاران بحثم شد. صبح که سر کار میروم فقط به ساعت نگاه میکنم که زودتر تمام شود و کارت بزنم و از اداره خارج شوم. در محل کار دوم هم همین طور کل روز چشمانم فقط به عقربههای ساعت است تا یک روز دیگر زودتر تمام شود.»