روند تحولات حجاب در ایران
حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایینژاد
تـحلیل وضعیت پوشش در سه دهـه اخیر، نشان میدهـد از سـالهای 1359ـ1356 پوشش بانوان، روندی رو به بهبود داشته است. تحلیل همین پدیده میتواند در بررسی علل بدپوششی در سالهای بعد روشنگر باشد. با وجود آنکه از زمان شکلگیری انقلاب تا زمان استقرار نظام اسلامی، وجهه همت و مسأله اصلی جامعه اسلامی موضوع حجاب نبود، تمایل به حجاب چگونه توجیه میشود؟ پاسخ آن است که آرمان جامعه یا بخشهای تأثیرگذار آن، نابودی رژیم سلطنتی و تشکیل جمهوری اسلامی بود. از آنجا که رژیم پهلوی در نقطه محوری نفرت عمومی قرار داشت، آنچه بهوضوح با این رژیم پیوند خورده بود، از جمله کشف حجاب، در دایره نفرت عمومی قرار گرفت و آنچه با اسلام و نظام اسلامی تعریف میشد، اقبال عمومی یافت و نظام ارزشی جامعه دگرگون گردید؛ به همین دلیل، آرمان انقلاب توانست روحانیت و نخبگان مذهبی را به عنوان مهمترین گروه مرجع در جامعه معرفی کند که حجاب بانوان مورد انتظار آنان بود. این احساس عمومی و انقلابی تا ماهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جریان داشت و البته از سال 1358 به بعد، توصیه رهبران مذهبی به حجاب و لزوم تعیین ضوابط قانونی برای مقابله با بیحجابی و انتظار جامعه مذهبی برای اصلاح وضعیت موجود، در عمومی شدن حجاب مؤثر افتاد.
از سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی با چند مسأله مواجه شدیم: از یک سو آوارگی بسیاری از خانوادهها و مهاجرت آنان به حاشیه شهرهای دیگر، افزایش نارضایتی احتمالی از پیامدهای جنگ (از جمله گرانی)، حضور بسیاری از جوانان مذهبی در جبههها و کاهش حضور آنان در شهرها، عطف توجه مدیران به موضوع جنگ و فقدان برنامهریزی در زمینه گسترش فرهنگ عفاف و از سوی دیگر گسترش برنامههای فرهنگی جهان غرب علیه انقلاب اسلامی.
در نقطه مقابل، جنگ توانسته بود انسجام اجتماعی و حس ایثار را تقویت کند و توجه به مسأله اصلی (جنگ) سبب میشد بسیاری مسائل از جمله موضوع آزادیهای اجتماعی و آزادی پوشش، برابری حقوق زن و مرد و مسائلی از این دست، در حاشیه قرار بگیرد و یا اصلاً مسأله اقلیت راحتطلب تلقی شود نه مسأله عموم مردم؛ از این رو مسأله پوشش بانوان در طول جنگ، هیچگاه به عنوان مشکل حاد مطرح نشده بود.
با پایان یافتن جنگ، ارزشهای دوران دفاع مقدس از جمله حس ایثارگری، انسجام اجتماعی، قناعت و معنویتگرایی با افول مواجه شد و از سوی دیگر، همت مدیران نظام به بازسازی کشور براساس برنامههای توسعه معطوف گردید. گرچه بازسازی کشور و تدوین برنامه برای ترسیم افقها، تدوین سیاستها و هماهنگی برنامهها ضرورتی اجتنابناپذیر بوده و هست، اما اتخاذ رویکرد توسعهای به این معنا بود که الگوهای توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی غربی -البته با اصلاحاتی جزئی- مبنای تحولات قرار گیرد. تعارض میان آرمانهای توسعه و آرمانهای نظام اسلامی، ناهمگونی جهتگیریها و شاخصهای نوشته و نانوشته توسعه با جهتگیریها و شاخصهای رشد در الگوی دینی -که از ابتدا مورد توجه برخی دانشوران قرار گرفته بود- از دید بسیاری از مسئولان پنهان ماند. در نتیجه، شکاف طبقاتی و نابرابریهای اجتماعی نمایانتر شد، ثروت و قدرت اقتصادی و اجتماعی به ارزش عمومی بدل گشت، رقابت برای احراز موقعیتهای جدید، میل به تجمل را افزایش داد و ارزشهای معنوی تحتالشعاع قرار گرفت. در این وضعیت، زنان محجبه از احترام کمتری در جامعه برخوردار شدند و تمایل به خودآرایی و انتخاب پوششهای متنوع فزونی گرفت.
نتایج یک نظرسنجی که به مقایسه گرایشهای عمومی مردم در سالهای 56، 65 و 71 شمسی پرداخته است، نشان میدهد 8/81 درصد از پاسخگویان معتقد بودند مردم در سال 65 به خانمهای چادری احترام میگذاشتند؛ در حالی که این رقم در سال 71 به 8/36 درصد میرسد. این تغییرات بهوضوح برآمده از تغییرات ارزشی در یک جامعه است.
برخی صاحبنظران علوم اجتماعی، بر این باورند که پوشش یک نماد است که گرچه تغییرات آن در سالیان گذشته مثبت ارزیابی نمیشود، اما ضرورتاً بازتابنده لایههای زیرین و نشانگر تغییر در جهانبینی نیست؛ ازاینرو افراد زیادی را میتوان دید که دارای اعتقادات محکم مذهبیاند و حتی به تلفیق دین و سیاست اعتقاد دارند، اما از پوشش مناسب برخوردار نیستند.
به نظر میرسد این مطلب چندان خالی از اشکال نیست. اگر تغییر وضعیت پوشش را در کنار تغییرات اجتماعی دیگر، از جمله در روابط زن و مرد، محوریت یافتن لذت و رفاه، همچنین تغییر در سیستم غذایی، سبک زندگی و دهها مورد دیگر ملاحظه کنیم، بهخوبی به تغییر ارزشها در جامعه پی خواهیم برد و تحولات روحی و اعتقادی جامعه به سمت آرمانها و آموزههای غربی را خواهیم دید؛ تا آنجا که میتوان مشاهده کرد بهتدریج برداشتی از دین که آن را به امور فردی و معنوی تقلیل میدهد و از آن به دین مدرن تعبیر میکنیم، عرصه را بر دین شریعتگرا که حوزه دخالت خود را به ابعاد اجتماعی نیز گسترده است، تنگ میکند؛ در این مقطع، عـلاوه بر بروز تضادهـای ارزشی ناشی از اتخاذ برنامههـای توسعه، موضوع تهاجم فرهنگی (اقدامـات هوشمندانـه جهان غرب در ایجاد تغییـرات فرهنگی به منظور مقابلـه با نظام اسلامـی و اصولگرایی دینی در جهان اسلام) مورد توجه صاحبنظران قرار گرفت. قراین نشان میدهـد بـرداشتن حریمهای اخلاقی میان زن و مرد و تغییر در وضعیت زنان از مهمتـرین مـحورهای مورد نظر بوده است؛ بویژه از دهه هفتاد با انبوهی از کتب، نشریات و فیلمها و سریالهایی مواجه بودیم که به تـرویج روحیـه تساهل در امور اخلاقی، کم کردن مرزهـای اخلاقی، ترویج نسبیتگـرایی در حـوزه اخلاق و ترویج روابـط آزاد و بدپوشی میپـرداختند. در عین حال، میتوان حدس زد کـه برخی مسئولان، بسیاری از مـواردی را که پیامـد اتخـاذ سیاستهـای توسعـهای است، به تهـاجم فرهنگی دشمـن نسبـت دادهانـد.
از سال 1376 و با حاکمیـت دولت اصلاحات، مظاهر ابتذال در پوشش و رفتار که در سالیـان پایـان عصر سازندگی نمود بیشتـری یافته بود، بیش از گـذشته آشکار شد. اگر سهلانگاری نسبی مدیران میانی یا ارشد و اولویت اقتصـاد بر فرهنگ، در عصر سازندگی، بر موضوع پوشش بانوان سایه افکنده بود، اما در عصر اصلاحـات تغافل نسبت به موضوع حجاب و یا تغییر آشکـار در سیاستهای گذشته را مشاهده میکنیم. در این مقطع، بحث نسبتاً پر سر و صدای فـردی بودن حجاب و ضرورت عدم مـداخله دولـت را نیز شـاهد بودیم. اگـر در عصر سازندگی، توسعه اقتصـادی اقتضائات خود را بر فرهنـگ عمومی تحمیـل مینـمود، در دوران اصلاحـات این توسعه فرهنـگی بود که مستقیماً اخلاق و تربیت، نظام آمـوزشی رسمی و خـانواده را تهـدید میکرد و به ابتذال در پـوشش و روابـط دامـن مـیزد.
با روی کار آمدن دولت سیزدهم، انتظار عمومی در متدینان برای اصلاح وضعیت موجود افزایش یافته و برخی نهادها اقداماتی را نیز انجام داده یا تدارک دیدهاند؛ اما به نظر نمیرسد این اقدامات مرهمی شفابخش بر این زخم کهنه باشد.