صفحات
شماره هشت هزار و دویست و پنجاه و پنج - ۲۳ مرداد ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و دویست و پنجاه و پنج - ۲۳ مرداد ۱۴۰۲ - صفحه ۲۴

فضای مجازی

یادی از امین تارخ
نوید پورفرج، بازیگر سینما و تلویزیون تصویری از خودش در کنار زنده‌یاد امین تارخ به مناسبت سالروز تولد وی منتشر کرده، در بخشی از این نوشته می‌خوانید: «هنوزم رفتن‌تون برام باورکردنی نیست. سال خیلی عجیب و تلخی بود، خیلی چیزها برام باورکردنی نیست و درست نشده، دیروز ساعت‌ها جلوی کارگاه نشسته بودم… منتظرتون بودم. کارگاهی که دیگه بسته شده، کوچه‌ای که دیگه خلوت شده به دور از اون همه هیاهو و هیجان هنرجوها. چقدر دلم برای درددل کردن با شما و شنیدن اون صدای جادویی تنگ شده. چه نکاتی که درباره زندگی و بازیگری به من یاد ندادین. یادم نمیره زمانی که داشتم با تمام وجود تلاش می‌کردم تا بازیگر بشم و نقش‌هایی که به سختی و مشقت بدست اومده بود به راحتی از من گرفته می‌شد و به آشناها و فامیل داده می‌شد.(بهتر البته) چقدر زمین خوردم و پاشدم… بهم گفتین نوید یه وقتایی باید از بازیگری دور بشی تا اون بیاد سمت تو. اون موقع مفهوم این جمله رو درک نکردم.»

درباره موکب چند کودک
احمد واعظی، از مداحان اهل‌بیت در صفحه اینستاگرامش با انتشار فیلمی نوشته: «این موکب در محل زندگی ما، در خیابان عبادی، توسط ۳ کودک برپا می‌شود. در مناسبت‌های گذشته، آنها با یک فلاسک چای یا شربت از مردم پذیرایی می‌کردند اما در محرم امسال، یک میز هم تهیه کرده و با نصب پرچم یاحسین روی آن، برای خود موکبی راه انداخته بودند.»

نوشته شاه‌آبادی برای احمدرضا احمدی
حمیدرضا شاه‌‌آبادی، پژوهشگر و نویسنده ادبیات داستانی با انتشار تصویری از چند لوح فشرده (دی‌وی‌دی) که روی آنها با ماژیک نوشته شده: هدیه احمدرضا احمدی، نوشته: «اواسط جاده چالوس بودیم که تماس گرفت. ایستادم کنار جاده و جواب دادم. پرسید: «کجایی؟» گفتم: «جاده چالوسم آقای احمدی، با خانواده می‌ریم شمال برای استراحت.» گفت: «یادش بخیر با ابراهیم گلستان زیاد تو اون جاده می‌رفتیم و می‌اومدیم.» بعد گفت: «خیلی احتیاط کن. زیاد سرعت نرو.» گفتم: «چشم!» گفت: «رسیدی بهم خبر بده.» گفتم: «چشم!» کمی بعد بین راه پیاده شدیم. توقف طولانی شد. وقتی برگشتیم به ماشین، دوباره زنگ زد و گفت: «هنوز نرسیدی؟ نگران شدم.» گفتم: «یه توقف طولانی داشتیم، الان دارم راه می‌افتم.» دوباره گفت: «مراقب باش و هروقت رسیدی بهم خبر بده.» گفتم: «چشم، حتما!» ساعتی بعد رسیدیم. تا وسایل را جابه‌جا کنیم، طول کشید. خواستم تماس بگیرم که او زودتر زنگ زد و پرسید: «رسیدی بالاخره؟» گفتم: «آره.» گفت: «خداروشکر خیالم راحت شد. خوش بگذره بهتون.» همین‌قدر مهربان! و همین قدر دوست داشتنی!» شاه‌آبادی توضیحی هم درباره لوح‌های فشرده داده و درباره آنها نوشته است: «دی‌وی‌دی‌های توی عکس(که خیلی برایم عزیزند) هم هدیه اوست. فیلم سینمایی «دو زن» ساخته ویتوریو دسیکا با بازی سوفیا لورن. گاهی تلفنی می‌پرسید: «فلان فیلم رو دیدی؟» و اگر می‌گفتی نه، فیلم را کپی می‌کرد و برایت می‌فرستاد. از محبتش بود که گاهی روی دی‌وی‌دی می‌نوشت هدیه احمدرضا احمدی. انگار برای آینده از خودش یادگار به جا می‌گذاشت!»

تارنوازی قمصری در ارومیه
علی قمصری، نوازنده و آهنگساز در کلیپی که درباره ملودی آذربایجانی «سویله سویله» که در ارومیه ضبط شده و در آن مشغول تارنوازی است، نوشته: «قلب دریاچه ارومیه، بزرگ‌ترین دریاچه ایران و بزرگ‌ترین دریاچه شور خاورمیانه خشک شد. قسمت تلخ سفرهای تارایرانی این است که در یک برهه شکوه و طراوت نقطه‌ای از ایران را نشان می‌دهد و پس از یک سال باید مرگش را به سوگ بنشیند. در تارایرانی۱۳ در کنار آب دریاچه با شادی از بیگجه خانی نواختم و امروز در تارایرانی ۱۰۷، غم فقدان آب را به ملودی‌های آذربایجانی آمیختم. دلیل حضور دوباره‌ام در این موقعیت جغرافیایی این است که تارایرانی از ایستگاه‌ها گذرنمی‌کند. حضور در هر شهر ایران مسئولیت و دغدغه‌ای تازه برای من می‌آفریند. به رسم ادب و احترام و برای همدردی با مردم ترجیح دادم دوباره در کنار دریاچه بنوازم. از ملودی‌هایی آشنا و غمگین که مردم این خطه با آنها مأنوسند و گوش همه ایرانیان نیز با آنها آشناست.»

جستجو
آرشیو تاریخی