واکاوی ریشههای فکری و فلسفی هتک حرمت به قرآن کریم در برخی کشورهای اروپایی
آبشخور فکری اهانت به مقدسات
پناهنده عراقیالاصلی که پیشتر در روز عید سعید قربان در مقابل مسجد استکهلم سوئد به قرآن کریم هتک حرمت کرده بود، بار دیگر پنجشنبه با حمایت پلیس سوئد و در مقابل سفارت عراق در استکهلم، هتک حرمت خود را تکرار کرد. البته ماجرای اهانت به قرآن کریم و مقدسات دین اسلام مسبوق به سابقه است که برآمده از «سکولاریسم ستیزهجو» است که این روزها به شکلی عریان خود را نمایان میکند و به اسم آزادی بیان، آزادی کفرگویی را دنبال میکند. این خشونت آشکار آنان علیه مقدسات مسلمانان، اعتراض جهان اسلام را به همراه داشته و مسلمانان جهان را در برخورد با عامل این اهانت و حمایتکنندگان آن، متفقالقول کرده است.
دکتر سیدجواد میری
جامعهشناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی
اگر بخواهیم با نگاهی تاریخی به اهانتهای جامعه مسیحی به ساحت اسلام بنگریم، اولین اهانتها به دین اسلام و شخص حضرت رسول(ص)، حدوداً به سالهای 2006 در ایتالیا برمیگردد و از آن زمان به بعد است که به تدریج به دیگر مناطق اروپا هم تسری مییابد. معمولاً واکنشهایی که مسلمانان به این جنس از اهانتها داشتند، متوجه اشخاص بود. به تعبیری در مواجهه خود بیشتر امر سیاسی را خطاب قرار میدادند و چنین میپنداشتند که این اهانتها ریشه در توطئههای سیاستمداران دارد، هرچند که این گزاره (توطئه سیاستمداران غربی علیه دنیای اسلام) گزاره غلطی نیست و کشورهای اروپایی خصوصاً اروپای غربی میکوشند تا نوعی وحدت رویه در داخل علیه مسلمانان مهاجر، ترتیب دهند و به نوعی آنان را سرکوب کنند و به انقیاد درآورند.اما چرا در ساحت امر سیاسی در اروپا نسبت به اسلام و مسلمان اینقدر خشونت یا اهانت وجود دارد؟ چرا در برابر بودیسم، کنفوسیوسیم یا هندوئیسم که جمعیت بیشتری در مقایسه با مسلمانان دارند و قدرت نظامی و اقتصادیشان (هند و چین) از قدرت نظامی و اقتصادی مسلمانان در تمام جهان بیشتر است، چنین حساسیتی وجود ندارد؟
واقعیت این است که این بحث را نمیتوان تنها از منظری سیاسی و از ساحت امر سیاسی به تبیین نشست، این فورانها و آتشفشانهایی که در ساحت سیاست میبینیم، کوه یخی است که ما تنها قله آن را رؤیت میکنیم؛ قله این کوه ساحت سیاسی است اما در کف آن با افکار و اندیشههایی مواجه هستیم که قویتر از امر سیاسی، این جنس از اهانتها را دنبال میکند و به همین دلیل برای یک مواجهه و برخورد مقتضی و دیپلماتیک باید ریشههای فکری آن را بکاویم و به آنها در ساحت اندیشه واکنش نشان دهیم.
حس رقابت با جهان اسلام
کتاب «شخصیتهای الگوساز در جهان» در سال 1940 توسط کارل یاسپرس منتشر شد. او در این اثر از 4 شخصیت جهانی که به نوعی الگوساز و تمدنساز بودهاند، حرف میزند و سقراط، مسیح، کنفسیوس و بودا را در این جایگاه مینشاند. وقتی از او پرسیده میشود که مؤلفه یک انسان الگوساز و تمدنساز چیست؟ پاسخ میدهد «انسان الگوساز» کسی است که الگوهای او منجر به زایش یک تمدن در سطح بشری و سطح جهانی شده باشد. همچنین نگاه، رویکرد و شیوه زیست آن فرد و اندیشهها و روشهایش تبدیل به یک الگو و سنت شود و بتدریج به جامعه منتقل شده و حتی دیگر جوامع را با خود همراه کند به گونهای که مردمان این جوامع، دائم خود را با این الگو سنجیده و با آن زندگی میکنند.
یاسپرس در این کتاب اتفاقاً به حضرت محمد(ص) و زرتشت هم اشاره میکند و برای آنان بهعنوان شخصیتهای اثرگذار، شأن والایی قائل است. اما با این حال، آنان را در دسته شخصیتهای الگوساز و تمدنساز قرار نمیدهد!!
پرسشی که در این فضا مطرح میشود، این است که فیلسوفی مانند کارل یاسپرس که یکی از معروفترین فیلسوفان اگزیستانسیالیسم است و از گفتوگوی تمدنها حرف میزند، چرا به این راحتی مسلمانان و الگوی آنان یعنی حضرت رسول اکرم(ص) را نادیده میگیرد؟!شاید یکی از دلایل این امر به وضعیت کشورهای مسلمان در سال 1940 برمیگردد که اکثراً در وضعیت استعمار بسر میبرند. اما دلیل اصلیتر این است که اروپای مسیحی دائماً «دیگری» خود را به لحاظ تاریخی، جهان اسلام میداند و دلیل این امر آن است که مسلمانان تا پای دروازههای وین در قرن 17 رفته بودند و اسپانیا، جنوب فرانسه و بخشهایی از ایتالیا و حتی درون مرکز اروپا که بوسنی ، آلبانی و... بودند را به سیطره خود درآورده بودند. بنابراین، همواره «حس رقابت» را با جهان اسلام دارند.
نژادپرستی فرهنگی
واقعیت این است که این اهانتها و توهینها بخشی از آن روانشناسی اروپاییها است که ریشه در تفکر و اندیشه آنان دارد و این امر تا جایی قدرت دارد که فردی همچون کارل یاسپرس که قائل به گفتوگو است، جایگاه حضرت رسول(ص) در ساخت تاریخ و تمدن بشری را نادیده میگیرد. این در حالی است که پیامبر اکرم(ص) شخصیتی بود که در زمان خود سنتی ایجاد کرد که دوست و دشمن تلاش کردند مبتنی بر آن زندگی خود را شکل دهند. ریشه انکار فردی همچون یاسپرس به «نژادپرستی فرهنگی» برمیگردد.
اروپاییها، جهان اسلام و مسلمانان را به نوعی رقیب بنیادین فرهنگی خود میدانند و معمولاً رقابت در میان کسانی زیادتر است که شباهتهای بیشتری باهم دارند. جهان مسیحیت و جهان اسلام به نوعی ریشه در ادیان ابراهیمی دارند و این ادیان با هم در طول تاریخ جنگها و نزاعهای بسیاری را از سر گذراندهاند.
اما نکتهای که در این میان نباید از نظر دور داشت، این است که نگاه و تلقی افرادی همچون یاسپرس تنها نگاه و رویکرد به حضرت رسول(ص) در اروپا نیست، اتفاقاً یک جریان فکری دیگری در اروپا وجود دارد که جایگاه و شأن والایی برای حضرت رسول اکرم(ص) در تاریخ بشری قائل است. از آن جمله میتوان به هانری کربن و توماس جفرسون (از قانونگذاران امریکا) یاد کرد که پیامبر اکرم(ص) را به مثابه بزرگترین قانونگذار بشری معرفی میکنند.
بنابراین، در این فضا، یکی از بهترین مواجههها با این اهانتها؛ نخست محدود ندیدن این جنس از توهینها به عرصه سیاست و امر سیاسی است چراکه اتفاقاً این قبیل اقدامات ریشه محکمتری در عرصههای فکری و فلسفی دارند.دوم اینکه خودمان را محدود به خوانش این خط فرضی از اسلام و قرآن نکنیم و باید در مقام سوژه و به زبان حکمت که مورد تأکید قرآن هم هست، به اروپاییها یادآور شویم که اندیشه و سنت دیگری در تفکر و تاریخ شما وجود دارد که فهم تعاملانه و گفتوگویی بین اسلام و مسیحیت و ادیان دیگر را مدنظر دارد که نمونه بارز آن گوته است. او یکی از فیلسوفان بزرگ آلمان در قرن 18 است که گفتوگوی بین شرق و غرب را مطرح کرد و امروز باید به اندیشمندان، متفکران و فیلسوفان امریکایی و اروپایی که به هر دلیلی میترسند به این گفتوگوها ورود کنند، یادآور شد که باید این صدای گفتوگویی را برجسته کنند.
بــــرش
یکی از بهترین مواجههها با این اهانتها؛ نخست محدود ندیدن این جنس از توهینها به عرصه سیاست و امر سیاسی است چراکه اتفاقاً این قبیل اقدامات ریشه محکمتری در عرصههای فکری و فلسفی دارند.
دوم اینکه به زبان حکمت که مورد تأکید قرآن هم هست، به اروپاییها یادآور شویم که اندیشه و سنت دیگری در تفکر و تاریخ شما وجود دارد که فهم گفتوگویی بین اسلام و مسیحیت و ادیان دیگر را مدنظر دارد که نمونه بارز آن گوته است.