«نه» به خیانت در اوج تنهایی یک مرد
با زن جوانی از آشنایان که تنها زندگی میکند در فضای مجازی درد دل میکردم و وقتی فهمید از دست همسرم دلخورم خیلی بیپروا پیشنهاد داد با هم مسافرت برویم...
مشکل ما از روزی شروع شد که بازنشسته شدم. سر کار میرفتم سرگرم بودم و زیاد درگیر مسائل خانه نمیشدم.حساسیتهای همسرم نسبت به مادر پیرم و خانواده من از روز اول زندگیمان آزارم میداد.
من عادت کرده بودم از خانه بیرون بزنم و توجهی نشان نمیدادم. بازنشسته که شدم تصمیم گرفتم چند ماهی استراحت کنم و دوباره برای سرگرمی سر کاری بروم.
ولی همسرم کاری کرد با این سن و سال از خانه فراری شدم؛ بیرو دربایستی بگویم با من لج میکند و میخواهد عذابم بدهد.
میداند روی مصرف آب و برق حساس هستم و همیشه گوشزد میکنم انرژی را الکی هدر ندهید. نه اینکه خسیس بازی در بیاورم. هروقت میگفتم همسرم از سر لجبازی شیر آب را باز میکند و برای آنکه حرصم را در بیاورد بیهوا آب را هدر میدهد.
غافل میشوم روز روشن هم لامپهای خانه را روشن میکند؛ تا میخواهم حرفی بزنم داد میکشد و میگوید مادر پیرت خوب یادت داده چه طور ما را اذیت کنی.
من همسرم را دوست دارم و احترامش را حفظ میکنم. اما او حرمت مرا جلوی بچهها هم شکسته است.خسته شدهام. مادر پیرم تنهاست و زیاد خانه ما نمیآید. دستش هم توی جیب خودش است چون حقوق پدر خدا بیامرزم کفاف هزینههایش را میدهد.
افسوس همسرم در توهم و خیال است، جرأت ندارم یک ریال برای مادرم خرج کنم.
چند وقت قبل برایش کمی دارو خریدم. همسرم پیگیر بود پولش را حتماً بگیرم. گفتم هر کاری کنی دو روز دیگر بچهها و عروس و دامادها سرت میآورند. با این حرف انگار بلا گفتهام.جر و بحثمان شد. آن قدر روی اعصابم راه رفت و کار را به جایی رساند که پسر و دخترم نیز از اتاق بیرون آمدند و هر چه دهانشان میرسید، نثارم کردند.
یک هفته خانه نرفتم پیش مادرم بودم همسرم و بچهها سراغم را نگرفتند. در این مدت در فضای مجازی با زنی که از آشنایان دورمان است درددل میکردم. نمیدانم با چه عقلی چنین کاری کردم. اصرار داشت با هم مسافرت برویم. زیر بار نرفتم و گفتم به همسرم وفادار هستم.
دلم برای شریک زندگیام یک ذره شده بود. پیشدستی کردم و زنگ زدم.پشت تلفن خیلی بد صحبت کرد. با عصبانیت خانه رفتم و دوباره دعوایمان شد.
دلگیر و ناراحت از خانه بیرون زدم. همان زنی که خدمتتان گفتم در فضای مجازی پیام داده بود. باور میکنید یک لحظه تصمیم گرفتم به دیدنش بروم. ولی باز هم دلم راه نداد به همسرم خیانت کنم.
از آبرویم میترسم. ماندهام چه کار کنم؛ سن و سالی از ما گذشته و نمیخواهم در و همسایه و دوست و آشنا بگویند مشکل داریم.
من نمیگویم خیلی آدم خوبی هستم و مشکلی ندارم. ولی این رسمش نیست. همسرم مرا مقصر بیچون و چرا میداند و هنوز هم که هنوزه هر موقع حرفی پیش میآید از اینکه چرا خانوادهام برایش جشن عروسی آن چنانی نگرفتهاند و چنین و چنان نکردهاند گلایهمند است.
از این حرفها که بگذریم نمیدانم هدر دادن آب و برق چه ارتباطی با مشکل ما دارد که بخواهند این طوری انتقام بگیرند.
گفتوگو با کارشناس
«سارا قربان زاده» مشاور خانواده و مدرس مهارتهای زندگی می گوید: بعد از ازدواجی که این زن و شوهر داشتهاند احتمالاً مرد با حساسیت و نداشتن رفتارهای درست زناشویی و ارتباط عاطفی درست با همسرش، یک زندگی نه چندان مطلوب را برای شریک زندگی و فرزندانش به وجود آورده است.
این پدر امروز که پا به سن میانسالی گذاشته و بازنشسته شده، همسر و فرزندانش به نوعی میخواهند با یک سری رفتارها و گفتارشان از او انتقام بگیرند.
به احتمال خیلی زیاد همسر این فرد تنهاییهای زیادی را در خانه تحمل کرده و شاید شوهرش اگر وسواس نداشته به احتمال زیاد حساسیت داشته و توجه کافی و خوبی به خانواده نشان نداده است.
امروزکه بازنشسته شده و به خانه برگشته گویی همسرش از حضور او ناراحت است و رفتارهای متقابلی نشان میدهد برای ابراز خشمی دیرینه که نسبت به شوهرش در وجود او نهفته است.
به نظر میرسد بهترین راه درمان برای این زن و شوهر، زوج درمانی است، آنها باید در روند درمان با کمک درمانگر خانواده هر دو نفر رفتارهای اشتباهشان را بررسی کنند.
پدر خانواده نیز باید رفتارهای اشتباه خود را بپذیرد و حتی اگر لازم باشد درصدد جبران برآید. ضمن آنکه زوجهای گرامی باید بدانند که حریم و حرمت خانه و خانواده باید حفظ شود و با لجبازی و ناسازگاری، کاری پیش نخواهد رفت و مشکلی حل نخواهد شد.
نویسنده: غلامرضا تدینی راد - خراسان رضوی