دسیسه شیطانی زن همسایه
ندانسته و چشمبسته خیلی راحت به باورها، ارزشها و حتی طرز لباس پوشیدنم بیتوجه شدم و نزدیک بود کار دست زندگیام بدهم.
چه میدانستم کاسهای زیر نیم کاسه است؛ اعتماد نابجا اینطوری کار دستم داد. میگفت احسان پسرخالهاش است و قرار بوده با هم ازدواج کنند اما قسمت نشده است.
بی آنکه بدانم چه بلایی سر خود میآورم، هر روز با زن همسایه از خانه بیرون میزدیم و به مغازه احسان میرفتیم.
شوهرم نمیدانست کجا میروم و چه غلطی میکنم. ببخشید اینطوری گفتم؛ دلم از دست خودم خیلی پر است و هر موقع در آینه نگاه میکنم، میپرسم این منم؟!
سرتان را درد نیاورم. آشنایی با زنی که چند ماه قبل همسایهمان شده بود و هیچ شناختی از او نداشتم، در مدت کوتاهی هم اخلاق و رفتارم را عوض کرد و هم تیپ و قیافه و طرز لباس پوشیدنم را.
من که تا قبل از این آشنایی در مورد حجاب و رفتارم خط قرمزهایی در حد عرف و مبنی بر باورهایم داشتم، خیلی راحت تغییر کردم و حالا میفهمم وقتی میگویند رفیق ناباب، یعنی چه؟!
تنها چیزی که از زندگی زن همسایه میدانستم، او زخمخورده خیانت همسرش بود و به این خاطر جدا شده و احساس حقارت و خودکمبینی شدیدی داشت.
راه میرفت، از مردها بد میگفت. آنقدر در گوشم وز وز کرد که نسبت به همسرم بدبین شده بودم و ترس و واهمهام این بود به من خیانت نکند.
فکر نکنید خیلی راحت است از ندانمکاریهایم حرف بزنم. زن همسایه ادعا میکرد میخواهد برای پسرخالهاش همسر خوبی پیدا کند. من سادهلوح هم شماره تلفن و مشخصات دخترخالهام را به او دادم.
احسان، من و زن همسایه را یک روز به بهانه اینکه درباره دخترخالهام توضیح بیشتری بدهم به رستورانی در بیرون شهر برد.
از حرکات و رفتار و نگاه شیطانی او فهمیدم نقشه شومی در سر دارد. همان لحظه بلند شدم و وانمود کردم شوهرم تماس گرفته و دنبالم میگردد. بلافاصله با تاکسی به خانه برگشتم. از روز بعد هم جواب زن همسایه را ندادم و گفتم شوهرم گیر داده و اجازه ندارم با کسی رفت و آمد کنم.
او خیلی خونسرد خودش را کنار کشید و به ظاهر قطع ارتباط کردیم اما از یکی، دو روز بعد پیامهای عاشقانه از خط تلفنی ناشناس اعصابم را حسابی بههم ریخت. احسان بود و وقت و بیوقت مزاحم میشد. تازه فهمیدم زن همسایه پسرخالهای به این نام و نشان ندارد و به همین راحتی گول خوردهام.
جواب احسان را ندادم و او دست از سر من برداشت اما سر وقت دخترخالهام رفت. آنقدر مزاحم دختر بیچاره میشد که خط تلفنش را عوض کرد.
احسان گفته بود شماره تلفن را از من گرفته و با این حرف، صدای خالهام درآمد و دردسر دیگری برایم درست شد. چند شبانهروز خورد و خوراک نداشتم. شوهرم را در جریان گذاشتم و به پیشنهاد یکی از اقوام به مرکز مشاوره آمدهایم.
حالا میفهمم شرم و حیا و حجاب و متانت و خط قرمزهایی که آدم برای خودش میگذارد، باارزشترین داشتهها و سرمایه هر فردی است. باورتان نمیشود در این چند روز یک لحظه آرام و قرار نداشتهام. من اشتباه کردم و امیدوارم بتوانم اشتباهم را جبران کنم.
گفتوگو با کارشناس:
درباره این ماجرا نظر یکی از مدرسان مجرب مهارتهای زندگی را جویا شدیم. «سارا قربانزاده» گفت: همانطور که خواندیم، رفت و آمد زن جوان با همسایهای که شناخت قبلی از او نداشته، باعث میشود اخلاق و رفتار و حتی نوع پوشش این زن تغییر کرده و حالا او خودش هم ظاهراً از این موضوع ناراحت است.
این مشاور خانواده افزود: با اظهارات زن جوان این مسأله بیشتر برایمان ملموس میشود؛ ما انسانیم و در کنار هر کسی با هر شخصیت و رفتاری که قرار میگیریم، از همدیگر تأثیر میپذیریم و ممکن است رفتار و اخلاق و حتی ظاهرمان تغییر کند.
سارا قربانزاده خاطرنشان کرد: از این موضوع نتیجه میگیریم باید در مورد رفت و آمد و معاشرتهایی که داریم خیلی حواسمان جمع باشد و بهخصوص با کسانی که شناخت درستی از آنها نداریم، ارتباط صمیمی برقرار نکنیم.
یک نکته را خیلی خودمانی باید بگوییم؛ اینکه ارتباط و آشنایی با افرادی که باورهای اعتقادی و معرفتی ضعیفی دارند، خشن هستند و آنها که مهارتهای زندگی را نمیشناسند و حاشیههای زیادی دارند، میتواند آثار منفی و حتی تخریبی برای ما داشته باشد.
وی گفت: در موارد زیادی میبینیم افرادی ندانسته و چشمبسته و بدون شناخت لازم باب دوستی و رفت و آمد با کسانی را باز کردهاند که سرنوشت آنها را تغییر داده و مشکلات زیادی برایشان به وجود آورده و جز پشیمانی برایشان حاصلی نمانده است.
در این ماجرا خوشبختانه زن جوان خیلی زود متوجه اشتباه خود شده و بیشک اگر او به ارتباط خود با زن همسایه ادامه میداد، مشکلات پیچیدهای سر راه زندگیاش قرار میگرفت.
قربانزاده تأکید کرد: متأسفانه زن جوان با اعتماد نابجا دچار این مسأله و مشکل شده و موضوعی که ما باید در این مورد مدنظر داشته باشیم اینکه زن جوان باید ارتباط خود را با زن همسایه به طور کامل و منطقی قطع کرده و کمک کنیم احساس گناهش در این باره کم شود و بعد از آن با تشخیص افکار منفی که منجر به احساس گناه میشوند و با بهرهگیری تکنیکهای روانشناسی شناختی، نگرش او نسبت به این مسأله تغییر کند تا با توجه و تمرکز بر مهارتهای مربوط به عزت و اعتماد به نفس، هم چهارچوبهای خود را برای دوستی و رفت و آمد با دیگران داشته باشد و هم زود به هر کسی اعتماد نکند.
نکته حائز اهمیت این است؛ گاهی انسان ناخواسته درگیر اشتباهاتی میشود که ممکن است برای زندگیاش تبعات منفی داشته باشد، راهحل درست اینکه درباره رفت و آمد با دیگران و صحبت کردن و ارتباط بهخصوص با جنس مخالف حساسیت داشته باشیم، خیلی وقتها آدمها اصلاً فکرش را نمیکنند همین معاشرت ساده یا یک بگوبخند معمولی ممکن است آنها را در دام افراد بیمار و مشکلدار بیندازد و نتیجه این بیتوجهی و بیمبالاتی در خوشبینانهترین حالت فقط حال بد و پشیمانی باشد.
نویسنده: غلامرضا تدینیراد-خراسان رضوی