گفتوگو با دکتر سیدحسن حسینی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
قاعده ترمیم جمعیت
چرا باید در خصوص مسائل جمعیتی حساس باشیم؟ در دنیای امروز «سرمایه انسانی» چرا ارزشمند است؟
با ابلاغ قانون و اجرای برنامههای جوانی جمعیت و سلامت خانواده، نرخ باروری در سال ۱۴۰۱ با روند افزایشی به ۱.۶۶ رسید که چراغ امیدی برای افزایش نرخ فرزندآوری است. این در حالی است که ساختار جمعیتی کشور، نزدیک به سه دهه، روندی نزولی داشت و برخی تحلیلگران پیشبینی کرده بودند که ۱۵ سال آینده نرخ رشد جمعیت به صفر خواهد رسید. در واقع دغدغههای جمعیتی در جامعه ما، از اواسط دهه ۹۰ اوج گرفت و نهایتاً مجلس یازدهم طرحی به نام «تعالی جمعیت» تصویب کرد و کوشید تا نگرانی در خصوص جمعیت جوان را که دیگر به یک مسأله حاکمیتی بدل شده بود با تصویب قانون و تعریف زیرساختهای اقتصادی و فرهنگی مرتفع کند. اما هدف ما در این بحث، «پرسش از اهمیت مسائل جمعیتی» است؛ اینکه چرا جوامع باید نسبت به مسائل جمعیتی حساس باشند؟ و چرا جامعهشناسان و جمعیتشناسان نزول ساختار جمعیتی را بهعنوان یک زنگ خطر تلقی میکنند؟ به این منظور، با دکتر سیدحسن حسینی، دکترای جامعهشناسی از دانشگاه لورن فرانسه و استاد دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران به گفتوگو نشستیم. «مجموعه تحلیلهای آسیبهای اجتماعی در ایران»، «جامعهشناسی مسائل اجتماعی در رسانهها» و «نظریههای جامعهشناسی طردشدگان اجتماعی» از جمله آثار اوست.
امیرعلی بیگوند
جناب دکتر حسینی، چرا «سرمایه انسانی» و «مسائل جمعیتی» برای یک جامعه اهمیت دارد؟ این دغدغه، خاص جامعه ما نیست و کشورهای اروپایی و حتی ژاپن هم دغدغهمند چنین امری هستند. چرا امر جمعیت اساساً به یک مسأله حاکمیتی برای کشورها بدل شده است؟
طبیعی است که در چهارچوب مرزهای سیاسی امروز، هر کشوری با توجه به توانی که دارد، باید در مجموعه ظرفیتهای طبیعی خود، بخصوص «ظرفیت نیروی انسانی» برنامهریزی داشته باشد تا پیوسته جمعیتش در حال «شدن» باشد؛ حتی اگر در پی رشد جمعیت نیست، بتواند ترکیب سنی جمعیتش را حفظ کند.
چرا جمعیت پیوسته باید در حال «شدن» باشد؟ جامعهای که رشد جمعیت یا ترکیب جمعیتی نامتوازن دارد، با چه مسائلی مواجه میشود؟
در دنیای امروز اکثر کارهایی که به آن اشتغال داریم، از یک جایی شروع شده و در جایی به دوران بازنشستگی میرسد. طبیعیترین انتظار این است که به جای نیروهای بازنشسته، نیروهای جایگزین، مؤثر و مفید داشته باشیم. در این فضا، نخستین قاعده «قاعده ترمیم جمعیت» است. به عبارتی، باید تعادلی میان آن بخش از جمعیت که به سن کهنسالی و سالمندی رسیده با بخشی از جمعیت که در سن ورود به بازار کار یا قبل از ورود به آن است، همسانی حاکم باشد چرا که سالمندان، در سن بهرهمندی هستند بدون اینکه امکان ارائه خدمات داشته باشند. بنابراین، نیروهایی که در سن اشتغال هستند با فعالیتهای اقتصادی، اداری و اجتماعی خود باید جامعه را رو به جلو برده و از رهگذر زحمات و فعالیتهای خود بخش سالمند را نیز منتفع کنند.
واقعیت این است که جامعه سالمند به امکانات دارویی، درمانی، استراحت و... نیاز دارد؛ اینها هزینههایی است که باید جامعه و جمعیت جوانِ در سنین کار، برای این گروه سنی پیشبینی و فراهم کند. از این رو، باید بسترهای لازم برای تشکیل خانواده را برای جوانان فراهم کنیم. بنابراین، اگر بخواهیم جمعیتمان بازتولید شود و جوان باقی بماند یا حداقل یک نسبت معقولی را با جمعیت سالمند داشته باشد، باید شغل و درآمد برای نسل جوان فراهم کنیم.
همانطور که عنوان کردید، عوامل اقتصادی یکی از اصلیترین پارامترها در مسائل جمعیتی است، اما از طرف دیگر، شاهد هستیم که میل به فرزندآوری اتفاقاً در طبقات مرفه جامعه ما کمتر است. آیا میتوان از این امر، چنین نتیجه گرفت که در بحثهای جمعیتی، «نگرش فرهنگی» بیش از مسائل اقتصادی دخیل و تعیینکننده است؛ یعنی برای رسیدن به رشد جمعیتی مطلوب باید نخست نگرش فرهنگی و ذهنی جامعه را نسبت به تشکیل خانواده و فرزندآوری اصلاح کنیم؟
بله، همانطور که اشاره کردید در مورد طبقات بالای جامعه، ما بیشتر با مسائل نگرشی و فرهنگی مواجه هستیم تا مسائل اقتصادی، اما واقعیت این است که اگر یک جامعه به شکل درستی طبقهبندی شده باشد، طبقات مرفه جامعه، درصد قابلتوجهی نیستند که کم یا زیاد شدن موالیدشان در ترکیب جمعیتی اثرگذاری تعیینکننده داشته باشد. در این فضا، این طبقات پایینتر و طبقات متوسط جامعه هستند که در حوزههای جمعیتی محل توجه قرار میگیرند. به همین دلیل، در دولتهای رفاه نیز اغلب طبقات متوسط و پایین تحت پوشش سازمانهای حمایت خانواده قرار دارند.
اشاره کردید که بخشی از ماجرای جمعیتی ما، به بحثهای نگرشی برمیگردد. به اعتقاد شما، چقدر توانستیم «ارزش سرمایه انسانی» را برای جامعه و عموم مردم مشخص و به درستی بازنمایی کنیم؟
«ذهنسازی» به نوع واقعیاتی که در جامعه وجود دارد، برمیگردد. با حرف زدن یا حتی نوشتن نمیتوان ذهنسازی کرد چرا که مردم در زندگی واقعی و روزمرهشان به اطرافشان نگاه میکنند؛ بهعنوان مثال اگر من به نوعی در تأمین معاش و امکانات برای فرزندانم با مشکل مواجه باشم، خیلی محتمل خواهد بود که فرزندان من دیرتر ازدواج کنند و با احتیاط بسیار صاحب فرزند شوند. ما تقریباً یک دورههایی را بهصورت طولانی در ناامنی فکری زیست میکنیم و اغلبمان نمیتوانیم برای سال آینده خود پیشبینی داشته باشیم. نفس این «ناامنی فکری» یکی از جدیترین موانع ذهنی و نگرشی در مسائل جمعیتی است.
چون معتقدم در کنار «نگرش فرهنگی»، «مسائل اقتصادی» هم در امر رشد جمعیتی یک جامعه نقشی تعیینکننده دارند. بنابراین، در کنار اینکه باید تلاش کنیم نگرش فرهنگی و ذهنی نسل جوان را نسبت به تشکیل خانواده و فرزندآوری اصلاح کنیم باید همگام با آن، برای حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و بویژه نسل جوان راهکارهای عملی و زودبازدهای را داشته باشیم تا بتوانیم رشد جمعیتی کشور را از شیب نزولی خارج کنیم. نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که عملکرد ما در حوزه اقتصادی بخش اعظمی از ذهنیتهای مثبت و منفی نسبت به مسائل جمعیتی را شکل میدهد. بنابراین «ارتقای وضعیت اقتصادی جامعه» اگر شاهکلید برای بازکردن قفل جمعیتی جامعه نباشد اما بیشک یکی از درهای اصلی برای رسیدن به رشد جمعیتی مطلوب است.