در حافظه موقت ذخیره شد...
محمد قاسمزاده نویسنده کتاب «هدیهای باشد برای تو» در گپوگفتی با «ایران»
هدیه ای که امام خمینی(ره) پس فرستاد
گروه فرهنگی محمد قاسمزاده کتاب «هدیهای باشد برای تو» را با نگاهی به همراهی همهجانبه کاشانیها از خطوط مقدم جنگ تحمیلی نوشته است؛ از آن سالهایی که ساکنان این شهر فارغ از سن و سال و حتی جایگاه اجتماعیشان، دست به دست هم دادند و برای حمایت از رزمندهها هر کاری از عهدهشان برمیآمد، انجام دادند. این نویسنده و محقق دفاع مقدس، مطالعه آثاری همچون نوشته تازهاش را که با همراهی انتشارات خط مقدم در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است، الگویی برای مردم سرزمینمان میداند و میگوید:«کتابهای اینچنینی را میتوان بهعنوان الگویی در سطوح مختلف در نظر گرفت؛ هم برای افراد عادی که متوجه باشند قادر به انجام هر کاری هستند و هم برای مدیران که بدانند هر وقت مردم را جدی بگیرند به نتایج مهمی دست پیدا خواهند کرد.»
من خودم هم کاشانیام، هر چند صاحبان واقعی این کتاب را مردم این شهر میدانم. بدون هیچ اغراقی حتی معتقدم اگر این نوشته آبرویی هم کسب کرده به جهت ایثارگریهایی است که مردم این بخش از کشورمان در سالهای جنگ تحمیلی از خود نشان دادهاند. برای یافتن پاسخ این پرسش کافی است مروری بر وقایع سالهای دفاع مقدس داشته باشید تا ببینید سه شهر در رابطه با حمایتهای مردمی جایگاه خاصی دارند؛ یکی شهر دزفول به سبب مقاومتهایی که ساکنان آن نشان دادند و مدال مقاومت گرفتند. دوم اهالی شهر نجفآباد هستند؛ به دلیل شهدای بیشماری که تقدیم این آب و خاک کرده و بابتش مدال شهادت هم کسب کردند و دیگر کاشانیها که مدال ایثار گرفتند چراکه با هر چه در توان داشتند جهت حمایت از خط مقدم، آن هم در تمام هشت سال کوشیدند. کاشانیها به اذعان خود فرماندهان جنگ بیشترین حمایت و باکیفیتترین پشتیبانی را انجام دادند. به اقرار مسئولان قرارگاه خاتمالانبیاء و حتی به گفته شهید حاجاحمدآقای کاظمی و شهید صیاد شیرازی، قویترین پشتیبانی را از جبهه در سالهای جنگ انجام دادهاند. به همین واسطه این سؤال در ذهنمان پررنگ شد که منشأ این تأیید و درخشندگی از کجا آمده است! پرسشی که ماحصل آن تألیف و انتشار کتاب «هدیهای باشد برای تو» شد.
چرا پشتیبانی جنگ را محور نوشتهتان قرار دادید؟
فراتر از اینکه بحث جنگ در میان باشد یا دیگر وقایع، جذابیت هر موضوعی به متنها و حاشیههای آن است و بر همین اساس است که میبینید علاقهمندی نویسندگان برای اطلاع از پشت صحنه وقایع بزرگ زیاد شده است. پشتیبانی خط مقدم در بردارنده نکاتی است که ناگفتههای بیشتری را شامل میشود. صحبت درباره خطوط مقدم و ستارههایی که در آن نقشآفرینی کردند و اتفاقات درخشان جنگ از همان زمان آغاز دفاع مقدس مورد توجه بوده، اما اینکه در پشت صحنه این دفاع چه گذشته و چطور تقویت شده و حتی شکل گرفته بهانه تألیف این کتاب شده است.
با این حال توجه به وقایع پشت جبهه اتفاقی است که طی سالهای اخیر مورد توجه اهالی کتاب قرار گرفته است، در صورتی که برای مدتها وقایع خط مقدم بود که مورد توجه نویسندگان قرار داشت؛ چه اتفاقی افتاده است که این تغییر نگاه را در ارتباط با دفاع مقدس شاهد هستیم؟
طی این روند در گذر زمان طبیعی است. شما وقتی از دور به یک کوه نگاه میکنید، نخست قلهاش توجهتان را جلب میکند و بعد دامنه و کوهپایه آن. چیزی که در موقعیتهای جنگی بیش از همه در رسانهها منعکس میشود جانفشانی رزمندگان است؛ نکتهای که درباره جنگ تحمیلی هم صادق بود و تا سالها بعد تصاویر و فیلمهایی از خط مقدم منتشر میشد، اما مدتی که بگذرد بیش از خط مقدم، ریشهیابی و پرداخت به چرایی وقایع است که از جهات مختلف توجه نویسندگان، پژوهشگران و... را به خود جلب میکند.
با اینکه کتاب شما فقط به زنان محدود نمیشود اما عمده تمرکزتان به خدمات و اقداماتی است که آنان در بحث پشتیبانی انجام دادهاند. نکته جالبتوجهی است، بویژه که طی سالهای اخیر کتابهایی همچون «حوض خون» که با نگاهی به فداکاریها و نقش زنان نوشته شدهاند از سوی نویسندگان و پژوهشگران زن روانه کتابفروشیها شده است.
نقش زنان در دوران دفاع مقدس آنقدر پررنگ و مهم بوده است که برای تحقیق و نوشتن درباره آنان لازم نیست خود نویسنده یا محقق زن باشد؛ درست مانند رزمندههایی که جان خود را فدا کردند و با اینکه چند دهه از اتمام جنگ گذشته است اما نویسندگان بسیاری فارغ از اینکه جنسیتشان چیست دربارهشان نوشته و هنوز هم مینویسند. درباره کتاب من هم اینچنین است. البته در کتاب «هدیهای باشد برای تو» بهرغم آنکه زنان نقش پررنگی دارند اما خاطرات فرد بهخصوصی را مرور نکردهام. نگاهی که در این کتاب داشتهام متوجه توده مردم بوده است؛ با این حال نمیتوانم منکر شوم وقتی در اینباره تحقیق کردم متوجه شدم دوسوم پشتیبانی کاشانیها از جبهههای جنگ تحمیلی از سوی زنان بوده است. درباره شهرهای دیگر هم سهم زنان بیشتر بوده، همانطور که در کتاب هم آمده است پتوها و لباسهای خونی رزمندهها را بار کامیون کرده و به کاشان میآوردند. زنان که با خبر میشدند داوطلبانه دست به کار شده و نان و غذا میپختند. لباس میدوختند و به جبهه میفرستادند.
از چه زاویهای و با چه نگاهی سراغ خط مقدم رفتهاید؟
وقتی بحث پیشنهاد این موضوع به میان آمد و برای پرسوجویی دربارهاش به دفتر راهیار در کاشان رفتم، در نگاه نخست حس کردم با یکسری عدد و رقم طرف هستم. اینکه فلان تعداد کامیون و کمک مردمی روانه خط مقدم شده و... اما وقتی وارد شدم به یک اعتقادات و خلوصی رسیدم که به قول کوچهبازاریها زمین خوردم. به پیرزنها و پیرمردهایی رسیدم که نام آنان در هیچ کجای دفتر جنگ ثبت نشده است اما بیشک بخشی از موفقیت دفاع مقدس را مدیونشان هستیم. شاید عامه مردم خط مقدم را به مراتب مهمتر از پشتیبانی آن بدانند اما مسأله این است که حتی در علوم جنگی هم پشت جبهه به اندازه خط مقدم اهمیت دارد؛ آنچنان که معتقدند 9 نفر باید پشتیبانی کنند تا یک نفر بجنگد.
مطالعه این کتاب را به چه افرادی پیشنهاد میدهید؟
به گمانم همه مردم. هم آنهایی که دنبال کارهای پژوهشی هستند و هم جوانانی که خواهان درک و لمس وقایعی هستند که طی سالهای دفاع مقدس بر سرزمینمان گذشته است. نکتهای که برای خود من درباره این کتاب جالب است، دور از تصور نبودن قهرمانهای آن است. کتابهای اینچنینی را میتوان بهعنوان الگویی در سطوح مختلف در نظر گرفت، هم برای افراد عادی که متوجه باشند قادر به انجام هر کاری هستند و هم برای مدیران که بدانند هر وقت مردم را جدی بگیرند به نتایج مهمی دست پیدا خواهند کرد.
سالهاست شاهد انتشار کتابهای متعددی در اینباره هستیم، حتی طی یک دهه اخیر تعدادی از ناشران به طور تخصصی فقط در این زمینه فعالیت میکنند از جمله خط مقدم، شهید کاظمی و راهیار که انتشار کتاب شما را به عهده داشته، ارزیابیتان از فعالیتهای اینچنینی و میزان موفقیتی که حاصل شده است، چیست؟
راستش هنوز کارهای زیادی بر زمین مانده و اگر به شکل جدی کار و حمایتی انجام نشود، چیزی نمانده است که تعداد زیادی از راویان هشت سال دفاع مقدس را از دست بدهیم.
در آخر درباره چرایی نامگذاری کتاب به «هدیهای باشد برای تو» بگویید.
ماجرای این نامگذاری به نامه مادر شهید علیاصغر کیا به بنیانگذار انقلاب بازمیگردد. خانم شمسی نورانی با آنکه قبل از انقلاب همسرش را از دست داده و خودش به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرده است اما به محض اینکه جنگ تحمیلی شروع میشود فرزند ارشدش علیاصغر را روانه جبهه میکند که شهید میشود. خانم نورانی معلم نهضت سوادآموزی بوده و درآمد کمی هم داشته، با این حال تنها یادگاری از همسرش که یک دستبند طلا بوده را از دست باز میکند و همراه یک نامهشورانگیز به دست رئیس کمیته امداد کاشان میرساند تا آن را به امام راحل برسانند. در بخشی از نامه هم نوشته بوده این دستبند تنها دار و ندار من است، با وجود این آن را به همراه چند ماه حقوق بنیاد شهید فرزندم میبخشم تا خرج جبهه شود. نامه و دستبند به دست حضرت امام میرسد و ایشان هم شخصاً آن را پاسخ میدهند که:«فرزند عزیزم، خانم حاجیه شمسی نورانی. نامه پراحساس شما را خواندم. از شما و افرادی مانند شما نمیدانم چگونه باید قدردانی کرد. من که در مقابل این همه محبت و صفا غیر از تشکر و دعا کاری نمیتوانم انجام بدهم. دستبندت را برایت میفرستم تا از جانب من هدیهای باشد برای تو و معادل آن را با نذر حقوق شش ماههات، من خود به جبهه میفرستم.»