راز قتل زن جوان در سینه پدر بچه‌هایش بود

راز مخوف خانه بدون مادر

فاطمه شیخ علیزاده/ گم شدن زن تهرانی راز مخوفی داشت که هیچ کس باور نمی‌کرد این زن هیچ‌گاه به خانه‌اش بازنخواهد گشت!
به گزارش «ایران»، خانه بدون مادر بوی مرگ می‌دهد. حتی اگر همه چیز به ظاهر روبه‌راه باشد، کم و کسری نباشد و چرخ زندگی بچرخد اما جای خالی مادر با هیچ اتفاقی پر نمی‌شود.
گم شدن مادر
 بچه‌ها کلافه و سرگردان بین اتاق خواب و آشپزخانه راه می‌رفتند.
مگر می‌شود مادرمان یکدفعه غیبش بزند؟
بابا، مامان کجاست؟
بچه‌ها از پدرشان سراغ مادر را می‌گرفتند و وقتی پدر می‌گفت نمی‌داند، دلواپسی پسرهای مهناز بیشتر می‌شد.
گوشی را برداشته بودند و از خاله، دایی، دوست و آشنا سراغ مادرشان را می‌گرفتند.
بلوایی از گم شدن مهناز در خانواده و فامیل راه افتاده بود. هر کس، هر جایی را که به فکرش می‌رسید می‌گشت و سراغ زن جوان را از هرجایی که احتمال داشت به آنجا سر بزند می‌گرفتند اما انگار مهناز آب شده و در زمین فرو رفته بود.
پلیس وارد عمل شد
راه دیگری جز اینکه موضوع به پلیس اطلاع داده شود وجود نداشت.
برادر مهناز با مراجعه به پلیس آگاهی گم شدن خواهرش را اعلام کرد و سپس رسیدگی به موضوع در دستور کار محمد وهابی بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت.
اعتراف سخت
اولین کسی که در جریان تحقیقات قرار گرفت کسی نبود جز همسر مهناز.
این مرد ۵۰ ساله در ابتدا ادعا کرد که همسرش بی‌خبر از او از خانه بیرون رفته و بازنگشته است و نسبت به سرنوشت او اظهار بی‌اطلاعی کرد. اما زمانی که ضد و نقیض‌گویی‌های او شک مأموران جنایی را برانگیخت، بازجویی‌ها ادامه پیدا کرد تا اینکه بالاخره شوهر مهناز راهی جز افشای حقیقت برایش باقی نماند.
سر همسرم به دیوار خورد
این مرد در اعتراف به قتل زن خود به بازپرس پرونده گفت: «حدود 20 سالی می‌شد که من و همسرم با همدیگر ازدواج کرده بودیم و دو پسر 10 و 15 ساله داریم. من از همان ابتدای ازدواجمان تا به حال مکانیک بودم و وضع زندگی‌مان خوب بود و دستمان به دهانمان می‌رسید. از چند سال قبل اختلافاتی بین و مهناز شروع شد. او به من شک داشت و می‌گفت تو به من خیانت می‌کنی. هر کاری برای جلب اعتماد او می‌کردم فایده‌ای نداشت و نمی‌دانم چرا چنین فکری درباره من می‌کرد. این شک به حدی در وجودش ریشه دوانده بود که حتی چندین بار تقاضای طلاق کرد و می‌گفت دیگر نمی‌خواهد با من زندگی کند. اما من می‌گفتم که راضی به طلاق نیستم چون بچه‌هایمان آسیب می‌دیدند.»
متهم در ادامه گفت: «مدتی بود که من هم به رفتارهای مهناز مشکوک شده بودم. ما فقط زیر یک سقف زندگی می‌کردیم و او هر روز سردتر می‌شد و اصلاً با من حرفی نمی‌زد. با خودم فکر می‌کردم که دیگر در دل او جایی ندارم و شاید دلش با کس دیگری است.»
شوهر مهناز در مورد روز حادثه گفت: «روز حادثه زودتر از همیشه به خانه‌مان واقع در محله فردوس رسیدم. یکی از پسرهایمان به کلاس رفته بود و پسر دیگرم هم در باشگاه مشغول ورزش بود. وقتی به خانه رسیدم دیدم که مرد غریبه‌ای از خانه‌مان خارج شد. به حدی عصبانی شده بودم که دیگر چیزی جلودار من نبود. وارد خانه شدم و شروع کردم به دعوا و داد و بیداد با مهناز. می‌خواستم برگردم و دنبال آن مرد بروم اما مهناز می‌گفت آبروریزی نکن، کسی داخل خانه ما نبوده است. با همسرم درگیر شدم و در جریان درگیری او را هل دادم که سرش با شدت به طاقچه روی دیوار برخورد کرد. به خاطر ضربه شدید همسرم به زمین افتاد و از سرش خون آمد. خیلی ترسیده بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم. مهناز نفس نمی‌کشید و من متوجه شدم که او فوت کرده است. هر لحظه ممکن بود بچه‌ها به خانه بیایند برای همین جسد همسرم را داخل یک پتو پیچیدم و داخل صندوق عقب خودرو گذاشتم. وقتی هوا تاریک شد جسد را به جای خلوت و تاریکی در اطراف شهریار برده و همان جا رهایش کردم.»
با اطلاعاتی که متهم پرونده در اختیار مأموران قرار داد جست‌و‌جو برای یافتن ردی از جسد زن جوان آغاز شد اما تاکنون ردی از جسد مهناز پیدا نشده است.
تحقیقات جنایی تا پیدا شدن جسد زن جوان ادامه دارد که مشخص شود نحوه به قتل رسیدن این زن همان‌طور که شوهرش می‌گوید بوده یا اینکه شیوه قتل طور دیگری است.
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و هفده
 - شماره هشت هزار و دویست و هفده - ۰۵ تیر ۱۴۰۲