مادر بی‌سواد این پسر در دوران کرونا همزمان با فرزندش درس خواند

ابتکار خانم معلم برای دانـــش‌آمـوز ناشنـــوا

زهرا علی‌هاشمی/ «پدر خانواده رهایشان کرد و رفت به ناکجاآباد. به همین راحتی، زن و فرزندانش را در دل تنهایی گذاشت و رفت پی زندگی‌اش. حتی ناشنوا بودن یکی از بچه‌ها هم باعث نشد تا پدر تصمیمش را عوض کند. مادر ماند و کوله‌باری از غم و مسئولیتی سنگین‌تر در زندگی.»
 اینها را لیلا احمدی، معلمی که 10 سال از عمرش را صرف آموزش به دانش‌آموزان استثنایی کرده است می‌گوید. او این روزها معاون مدرسه‌ای در حسن‌آباد فشافویه است که قبلاً در همان مدرسه تدریس می‌کرد. از آنجایی که در حسن‌آباد فقط یک مدرسه استثنایی وجود دارد، دانش‌آموزان از طیف‌های مختلف و با معلولیت‌های متفاوت در این مدرسه گرد هم می‌آیند.
یک کار سخت
خانم معلم به خبرنگار «ایران» می‌گوید در یک سال تحصیلی در چهار پایه مختلف تدریس می‌کرده است و می‌افزاید:«این کار بسیار دشوار است، باید طوری برنامه‌ریزی می‌کردم که حق کسی در کلاس‌ها ضایع نشود و همچنین همه بتوانند درس را به خوبی یاد بگیرند.»
او در ادامه می‌گوید:«مثلاً در آن سال دو دانش‌آموز کم‌توان ذهنی در پایه‌های دوم و سوم و دو دانش‌آموز در پایه‌های اول و دوم ناشنوا داشتم که باید به آنها کتاب دانش‌آموزان عادی را تدریس می‌کردم و این، کار را برای من بشدت سخت می‌کرد. به طور کلی آن سال هشت دانش‌آموز در پایه‌های مختلف داشتم. برای مثال وقتی درس زنگ اول فارسی بود، باید به همه فارسی یاد می‌دادم و این کار خیلی سخت بود که وقتم را به درستی مدیریت کنم.»
کرونا و دانش‌آموزی به نام سینا
این معلم می‌افزاید:«داستان آشنایی با دانش‌آموزی به نام سینا نیز از همین‌جا شروع شد. اوایل دوران اوج کرونا مدرسه‌ها به علت جلوگیری از شیوع بیشتر بیماری به صورت مجازی درس و آموزش به دانش‌آموزان را پیگیری می‌کردند. معلم دانش‌آموزان ناشنوای مدرسه به سبب منتقل شدن به منطقه‌ای دیگر، از مدرسه رفته بود و ما مانده بودیم بی‌معلم. از آنجایی که تازه یک سالی می‌شد که در دوره‌های ضمن خدمت زبان اشاره را آموخته بودم، کلاس دانش‌آموزان ناشنوا را نیز به من دادند. من با سینا در همین کلاس آشنا شدم؛ دانش‌آموزی که ناشنوای مطلق است و من سعی کردم بخشی از زندگی او و مادرش را تغییر دهم.»
دانش‌آموزان ناشنوا و ماسک در دوران کرونا
لیلا احمدی با اشاره به اینکه در دوران کرونا آموزش به بچه‌های ناشنوا سختی‌های منحصربه‌فردی داشت، می‌گوید:«ارتباط مجازی با دانش‌آموزان ناشنوا از آنجایی سخت بود که سرعت اینترنت کم و زیاد می‌شد و کیفیت تصویر هم خوب نبود، برای همین آموزش به درستی پیگیری نمی‌شد. تصمیم گرفتم با مدیر مدرسه مشورت کنم تا راه بهتری برای تدریس برگزینم. مدیر پیشنهاد داد آموزش به صورت حضوری، اما با رعایت شیوه‌نامه‌های بهداشتی پیگیری شود. به این صورت که هر ساعت با یک دانش‌آموز کلاس داشته باشم. همچنین از آنجایی که لازم است دانش‌آموز ناشنوا لب‌خوانی کند، نباید از ماسک هم استفاده می‌کردم.»
او در ادامه می‌گوید:«در خانه، پدرم هم بیماری دیابت داشت و مستعد ابتلا به کرونا، به همین دلیل بشدت از ابتلا به بیماری می‌ترسیدم، اما برای اینکه دانش‌آموزانم از درس و مدرسه عقب نمانند ریسک کردم و تدریس حضوری در دوران کرونا را به دانش‌آموزان شروع کردم.»
لیلا احمدی در این خصوص می‌افزاید:«بعد از آن به مدرسه رفتم و در هر ساعت فقط به یک نفر دانش‌آموز تدریس می‌کردم. با وجود اینکه به این شکل تدریس کردن سخت می‌شد و انرژی بیشتری از من می‌گرفت ولی امکان ابتلا به کرونا به حداقل می‌رسید. آن سال، دانش‌آموزی به نام سینا داشتم که خانواده‌اش وضع مالی خوبی نداشتند. پدر خانواده به علت فقر زیاد همسر و فرزندانش را رها کرده بود و آنها بشدت در مضیقه مالی بودند. سینا یک برادر حدوداً 6 ساله هم داشت که از نظر جسمی سالم بود.»
مادر بی‌سواد
این معلم فداکار تأکید می‌کند:« بعد از هر جلسه تدریس به مادران دانش‌آموزانم توصیه‌هایی برای بهتر شدن درس بچه‌ها می‌کردم. همچنین از تدریسم با زبان اشاره هم فیلم می‌گرفتم و در گروه کلاسی می‌گذاشتم تا مادران بهتر بتوانند موارد آموزشی را فرا بگیرند. اوایل آبان‌ماه به مادر سینا گفتم فیلم‌ها را ببیند و با فرزندش در خانه دروس را کار کند، اما او سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. او با خجالت‌زدگی تمام به من گفت اصلاً سواد ندارد و چطور می‌تواند با فرزندش دروس را کار کند در حالی که خودش هیچ تصوری از درس‌های بچه‌اش ندارد؟»
احمدی می‌گوید:«آنجا بود که فکر کردم بهتر است به مادر نیز همزمان با خود سینا آموزش دهم، چراکه در سال‌های بعد برای مادر کارآیی دارد. هر روز وقتی کلاس سینا تمام می‌شد، زمان بیشتری را در مدرسه می‌ماندم تا زبان اشاره و حروف الفبایی را که به سینا آموزش داده بودم به مادرش هم یاد بدهم. همزمان با سینا به مادر نیز سرمشق می‌دادم و همچنین به او می‌گفتم چگونه در خانه با فرزندش دروس مختلف را تمرین کند. این مادر خیلی مستعد بود و برخلاف تصورم آموزش به او اصلاً برایم خستگی نداشت.»
او می‌افزاید:«تا اردیبهشت سال بعد با مادر سینا تمام دروس را از جمله ریاضی، علوم و حروف الفبا کار کردم. این مادر خیلی مستعد بود و آخر سال خودش در پیام‌رسان شاد به من پیام می‌داد. البته گاهی اوقات غلط املایی داشت ولی تلاشش را نشان می‌داد. او هم اکنون در حال پیشرفت است و نه تنها علاقه‌مند به یادگیری است بلکه از اینکه اشتباهی داشته باشد هم خجالت نمی‌کشد و سعی می‌کند یاد بگیرد.»
لیلا احمدی، این معلم فداکار در ادامه می‌افزاید:«اگر کار خوب از دید هر انسانی پنهان بماند، از دید خالق پنهان نخواهد ماند و قطعاً روزی در زندگی نتیجه هر کار خوبی به انسان بازمی‌گردد.»
او در پایان می‌گوید:«من به‌عنوان کسی که با دانش‌آموزان استثنایی در ارتباطم دلم می‌خواهد نگاه تحقیرآمیز از این بچه‌ها برداشته شود. خیلی از والدین این بچه‌ها از اینکه واکنش‌های نامناسب مردم را در جامعه می‌بینند، می‌ترسند و برای همین بچه‌ها در خانه محبوس می‌شوند. این اتفاق من را بشدت می‌رنجاند و امیدوارم جامعه نیز در راستای کمک روانی به معلولان تلاش کند.»
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و شانزده
 - شماره هشت هزار و دویست و شانزده - ۰۴ تیر ۱۴۰۲