برگرفته از روایت شاهدان
علیرضا داوودنژاد: حضورش سبک بود. سنگینی نمیکرد روی آدمها. سایهاش سبک بود. میگویند حق داغ است و او این داغی را داشت. عشق و محبتی که در وجودش بود و احترامی که برای آدمها قائل بود، باعث میشد آدمها را خیلی خوب ببیند و بفهمد.
منوچهر محمدی: در جلسات او طعم و رنگ متفاوتی یافتم که این طعم و رنگ نه بدعت بود و نه تغییر مفاهیم دینی. مثل یک هوای تازه بود.
نادر طالبزاده: این جذابیتی که آدمها برایش داشت جالب بود. این موضوع را میفهمید که انسانها گمگشتهاند، سرگشتهاند. آخوند کلاسیک نبود.
صادق کرمیار: او قربانی حسادت است. حسادت در هنرمندان از همه جا قویتر است. حسادت بین آدمهای خاص از همه جا قویتر است.
محمدمهدی عسگرپور: اینطور نبود که سر دوراهی به شما بگوید کدام راه بهتر است مگر مواردی مثل محبت به والدین که امر شخصی است. ریشه مخالفتها (با او) در حوزه فکری و نظری بود. به یاد ندارم درباره کسانی که برایش این همه مسائل درست کردند حرف بزند و گلایه کند.
بیژن بیرنگ: آقای صفایی رند این بازار نیست. نه دکان میخواهد، نه ثروت و نه مقام. وجود این آدم به باقی که دکان دارند، دهنکجی میکند. برای اینکه رند این بازار باشی، باید یکسری چیزها را تأیید کنی. یکسری کارها را انجام دهی. یکسری تفکرات را بدون اعتقاد پیروی کنی. (مشخص بود) این آدم این اتفاق برایش میافتد که خود به خود منزویاش میکنند.