صفحات
شماره هشت هزار و دویست - ۱۶ خرداد ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و دویست - ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - صفحه ۲۳

استاد شیرمحمد اسپندار نوازنده پیشکسوت ساز دونلی نابینا شد

چشمان بی‌سوی نابغه موسیقی بلوچستان

نداسیجانی
روزنامه‌نگار

استاد شیرمحمد اسپندار بینایی‌اش را از دست داد. هنرمندی که نام و هنرش، روشنی‌بخش فرهنگ و هنر ایران است و همچنان تنها نوازنده دونلی دنیا شناخته می‌شود، اما امروز چشمانش بی‌سو و کهولت سن، قوت و توان را از او ربوده است.بمپور زادگاه او است. یکی از قدیمی‌ترین شهرهای ایران که در استان سیستان و بلوچستان قرار دارد. شهری که بنا به نظر کاوشگران، تاریخ پیدایش آن، به زمان اشکانیان برمی‌گردد و قدمتی دیرینه دارد و میراث گرانبهایی چون شیرمحمد اسپندار، ‌زاده این مهد کهن است. هنرمندی که 92، بهار و خزان‌ در این منطقه از سر گذرانده و چهره‌اش گویای روزگار سخت و گرمای سوزان بمپور است.

دونلی یعنی شیرمحمد
آخرین دیدار و صحبت‌ها با استاد بزرگ دونلی‌نواز، به شهریور سال 93 برمی‌گردد. برای تجلیل از این هنرمند بزرگ، به تهران آمده بود و فرصت ارزشمندی فراهم شد تا با وی به گفت‌و‌گو بنشینیم. موهای یک دست سپید و چهره سیه چرده و خطوطی که بر صورت و پیشانی‌اش نقش بسته بود، از روزگار سخت شیرمحمد، حکایت داشت. در چشمانش رازهایی نهفته بود که تنها می‌توانستی با صدای ساز نی، به اسرار مرد کویر پی ببری و نجوای درونش را بشنوی. آنچنان که خود می‌گفت و معتقد بود با این ساز نی بهتر می‌تواند سخن بگوید و درد دل کند چنان که حضرت مولانا می‌فرماید:«بشنو از نی چون حکایت می‌کند/ از جدایی‌ها شکایت می‌کند.../ سر من از ناله من دور نیست/ لیک چشم و گوش را آن نور نیست...»
 شیرمحمد اسپندار کارمند وزارت ارشاد است و امرار معاش او تنها با اندک حقوق بازنشستگی تأمین می‌شود. البته عضو صندوق اعتباری هنر بوده و در این زمینه هم حمایت‌هایی شده است. هنرمندی که صاحب دکترای افتخاری موسیقی سنتی از کشور فرانسه و دیپلم افتخار نوازندگی ایران است. هنرمندی که توانست با ساز دونلی‌اش، صدای کویر را به آن سوی آب‌ها برساند و همچنان «دونلی یعنی شیرمحمد»؛ ‌سازی که‌ ای‌کاش با شیر محمد به پایان نرسد.

علت نابینایی شیرمحمد
الله بخش اسپندار فرزند استاد در گفت‌و‌گو با «ایران» درباره شرایط جسمی پدرش اظهار کرد:«علت نابینایی پدرم کهولت سن و سهل‌انگاری درعمل چشمش بود. چند سالی بود چشمانش به بیماری آب مروارید مبتلا شده بود اما طبق نظر پزشک، نیازی به جراحی نداشت و همین امرموجب شد آرام آرام به بیماری آب سیاه تبدیل شود و به خاطر تشخیص نادرست پزشک برای همیشه بینایی‌اش را از دست داد.» شیر محمد نابغه موسیقی بلوچستان است، هنرمندی که تمام عمرش را با هنر سپری کرده تا با دستان پینه بسته‌اش، تاریخ سرزمینش را برای دنیا بنوازد و افتخار کند.

نابغه موسیقی بلوچستان
 شیرمحمد، موسیقی را در خردسالی آموخت. 7-6 ساله بود که گله‌داری می‌کرد و در همان گله‌داری با نوای نی آشنا شد و در واقع آغازگر عشقی بود که در مسیر زندگی‌اش قرار گرفت. دوساله بود که مادرش را از دست داد و به سبب شرایط نامساعد زندگی پدرش، برای کسب و کار عازم کراچی پاکستان شد و نزد عمویش رفت و در آنجا با دخترعمویش ازدواج کرد. او شرح و احوال زندگی‌اش را اینگونه تعریف کرده بود:« در یک مراسم عروسی در پاکستان، دست تقدیر مرا با نوازنده‌ای که «نی» می‌نواخت آشنا کرد و از همان زمان عشق «نی» در وجودم رخنه کرد. با نگاه کردن به انگشتان کسی که همزمان در دو نی می‌نواخت، توانستم این ساز را یاد بگیرم. او جمال شاه، نوازنده مشهور دونلی یا «جفت نی» در زمان خود بود. استاد شیرمحمد می‌گوید از او خواستم نی را به من بدهد تا نگاه کنم. بعد از نواختن نی به بازوی من زد وگفت: اگر علاقه‌مند به یاد گرفتن این ساز هستی حتماً یاد خواهی گرفت. اما نواختن همزمان دوتا نی بسیار مشکل بود و نفس‌گیری آن سخت. من سواد ندارم اما «دونلی» را بهتر از یک دکترای موسیقی می‌نوازم. سال 1337 بود. آن زمان حدوداً 16-15 سال سن داشتم. پس از اینکه به خوبی نواختن این ساز را یاد گرفتم به کشور برگشتم. در آن دوره موسیقی چندان مرسوم نبود و با آن سر و کاری نداشتند. آن زمان وقتی دو نی می‌نواختم، پشت سرم گفته بودند شب و روز خواب ندارد، در جوانی فکرش خراب شده و دائماً نی می‌نوازد. گفتم من نی‌نوازی را دوست دارم و به خاطر عشق و علاقه‌ام این کار را انجام می‌دهم. تا به امروز هم کسی نتوانسته مانند من ساز دو نی را در ایران بنوازد و برای هیچ در و همسایه یا حتی در مراسم عروسی شخصی هم نی نزده‌ام...»
و امروز نه دیگر دستان نابغه موسیقی بلوچستان توان نواختن دارد و نه کورسوی امیدی در چشمانش موج می‌زند. تنها سکوت است و سکوت و دونلی شیرمحمد که به سکوت نشسته است.
الله بخش اسپندار درباره شرایط زندگی استاد شیر محمد می‌گوید: «سال 86 منزل پدر را آب برد و خانه‌اش خراب شد. آقای سلطانی‌فر، وزیر وقت دولت یازدهم کمک‌هایی در ساخت این خانه داشتند و منزل پدر تا حدودی شکل گرفت. جالب است بدانید سال‌ها قبل شهردار بمپور اعلام کرد، منزل پدر به موزه تبدیل شود اما این اتفاق هم به سرانجام نرسید.» و شیرمحمد همچنان در همان خانه ساده و فقیرانه خود روزها و شب‌ها را می‌گذراند. هنرمندی با چنین امتیازات هنری، اگر هر جای دنیا ساکن بود قطعاً شرایط بهتری را برایش در نظر می‌گرفتند.
شیرمحمد از دونلی اینچنین می‌گوید:« در هر دیاری یک ساز نی وجود دارد اما دیدن دونلی و نوازندگی همزمان آن برای مردم تعجب‌آور و لذت‌بخش است. حتی زمانی که در کشورهای دیگر اجرای برنامه داشتم، بلیت آن خیلی زود به فروش می‌رسید و عده‌ای بدون بلیت می‌ماندند. البته ناگفته نماند پیشنهادهای بسیاری شد که در خارج از کشور این ساز را آموزش بدهم اما گفتم تنها در کشورم این ساز را تدریس می‌کنم و اگر تمایل به یادگیری دونلی دارید به بلوچستان بیایید.»

از هیچ مسئول و صاحب‌منصبی دیناری تقاضا نکردم
شیرمحمد مانند یک ساحره با ساز دونلی‌اش، انسان را سحر و مجذوب خود می‌کند آنچنان که آوازه‌اش به خیلی دورترها هم رسید.اما او می‌گوید شرایط زندگی من عبرتی برای نسل جوان شد تا امرار معاش خود را از راه هنر کسب نکنند: «من یک هنرمند هستم و در چندین کشور اجرای موسیقی داشته‌ام اما از نظر مالی هیچگاه تأمین و حمایت نشدم و درآمدم بسیار ناچیز بود بنابراین وقتی مردم اوضاع زندگی من را ‌ببینند، عبرت می‌گیرند و دیگر این راه را انتخاب نمی‌کنند. مردم بمپور من را دوست دارند. در چندین کشور برای سربلندی کشورم این موسیقی را معرفی کردم. من از هیچ مسئول و صاحب منصبی دیناری تقاضا نکردم و نخواهم کرد، من خدایی مهربان و مردمانی لایق و دوست‌داشتنی دارم که همیشه مورد لطف و احسان‌شان بودم. من به لطف خدا دل میلیون‌ها انسان را با نواختن آهنگ‌هایم شاد کردم و امروز و در روزهای آخرعمر شادمان و آسوده خاطرم.»

نگذارید شیرمحمد و سازش به فراموشی سپرده شود
الله بخش اسپندار در پایان صحبت‌هایش از مسئولان درخواست داشت حمایت‌های لازم را از این استاد بزرگ داشته باشند و نگذارند شیرمحمد و دونلی به فراموشی سپرده شود.او افزود:«پدرم عضو صندوق اعتباری هنر است و حمایت‌هایی هم انجام گرفته اما با توجه به این کمک‌ها و حمایت‌ها همچنان شرایط زندگی پدر نامساعد است و روزگار را به سختی می‌گذراند، آن هم در یک شهرستان دورافتاده که از امکانات بسیار کمی برخوردار است و از مرکز استان به دور و شاید این موضوع یکی از دلایلی باشد که سبب شده مسئولان رسیدگی کمتری کنند. تأسف آور است که بگویم تا به امروز نماینده استان به دیدار پدر نیامده است. من به‌عنوان فرزند استاد تا آنجا که در توان‌مان باشد کوتاهی نخواهیم کرد چرا که پدرم باعث افتخار ایران است و می‌توان گفت شیرمحمد یک برند است.»

جستجو
آرشیو تاریخی