گپوگفت «ایران» با روحالله شریفی به بهانه بازنشر کتاب «روزهای پیامبری»:
دفاع مقدس را به خط مقدم محدود نکنیم
گروه فرهنگی/ «روزهای پیامبری» که به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر بازنشر شده روایتی است از آنچه غلامحسن حدادزادگان، راننده آمبولانس پیکر شهدا در پیامرسانی خبر شهادت تعدادی از رزمندهها به خانواده آنان انجام داده است. بنا بر روایتی، او پیک خبر شهادت هزار رزمنده بوده، شخصی که از کودکی از جنازه میترسیده اما به اجبار شرایط و در جوانی راننده آمبولانس پیکر شهدا میشود. در گپوگفت امروزمان با روحالله شریفی، نویسنده «روزهای پیامبری»، نکاتی را درباره این کتاب میخوانید.
در کتابهای جنگی دنبال گلولهایم!
روحالله شریفی در پاسخ به اینکه چرا بخش اعظمی از ادبیات دفاع مقدس به خط مقدم اختصاص پیدا کرده و افرادی نظیر راوی کتاب «روزهای پیامبری» مغفول ماندهاند به «ایران» میگوید: «شاید به این دلیل که ما آدمهای درگیر جنگ را محدود به رزمندگان و فرماندهان و میدان جنگ را فقط مناطق عملیاتی غرب و جنوب تعریف کردهایم، شاید هم فکر کردهایم که در یک کتاب با موضوع دفاع مقدس حتماً باید گلولهای شلیک شود!»
او با تأکید بر اهمیت پشتیبانی خط مقدم در سالهای جنگ تحمیلی ادامه میدهد: «یک رزمنده برای آنکه در میدان جنگ دوام بیاورد نفرات دیگری هم از او در پشت جبهه، در شهر و روستا حمایت کردهاند؛ از خانواده و همکاران گرفته تا سازمانهایی مثل بنیاد شهید. بخشی از این غفلت هم طبیعی است چرا که حادثه جنگ هشت ساله عظمت بسیار زیادی دارد و باید به مرور به همه آدمهای آن پرداخته شود.»
نویسنده «روزهای پیامبری» با اشاره به اینکه چطور به سوژه این کتاب رسیده، ادامه میدهد: «راستش غلامحسن حدادزادگان را نمیشناختم. یک روز خودش به دفتر کارم آمد و آشنایی ما منجر به گفتوگو و مصاحبه شد. شاید من در انتخاب این اثر نقشی نداشتم اما وقتی بنا بر تقدیر درگیر آن شدم، کوشیدم حق مطلب را ادا کنم و در نوع روایت هم شیوه متفاوتی در پیش بگیرم.»
شریفی تأکید دارد که یک نویسنده باید به سراغ موضوعاتی برود که بکرتر و نابتر هستند در غیر این صورت به ورطه تکرار مکررات خواهد افتاد. او در پاسخ به اینکه «روزهای پیامبری» کدام بخش از زندگی حدادزادگان را پیش روی مخاطبان گذاشته، میگوید: «کتاب از جایی شروع میشود که حدادزادگان با استعفا از کار در زندان خودش را به دردسر میاندازد و همین سبب ورودش به حرفه رانندگی آمبولانس پیکر شهدا میشود. او پیکر شهدا را در حالی جابهجا میکند که از کودکی بشدت از جنازه میترسیده اما این را با کسی در میان نمیگذارد. مدتی بعد به او میگویند بخشی از خبرهای شهادت را هم باید برسانی.»
خبر شهادت برادرش را باید به مادرش می داد
وی ادامه میدهد: «روزهای پیامبری، روایت ماجراهای عجیب و غریب حدادزادگان از نوع مواجهه خانواده شهدا با خبر شهادت فرزندان آنان است. او که با نوعی بیملاحظگی، خانوادههای شهدا را از پرکشیدن شهیدشان باخبر میکند به یکباره با شهادت برادر خودش روبهرو میشود. حالا باید خبر شهادت برادرش را به مادرش برساند. روایتهایی که به نقل از او میخوانید غافلگیرکننده است. حدادزادگان که به نوعی در سالهای پایانی کارش احساس شرمندگی میکند، آزار میبیند. گاه شاد و سرخوش میشود و گاه احساس میکند که آدم بد ماجراست. اما سالها بعد متوجه حقیقت دیگری میشود. اجازه بدهید بیشتر از این داستان کتاب را تعریف نکنم.»
شریفی با اشاره به اینکه برخلاف تصور، روزهای پیامبری کتاب تلخی نیست، میگوید: «در ابتدا تلقی آدم از عنوان این کتاب این است که ما با کتابی تلخ روبهرو هستیم. کتاب باید پر از اشک و آه و حسرت باشد اما این طور نیست. روحیه طنز حدادزادگان کتاب را نجات میدهد. من هم تلاش کردم از هیچ خاطره و موقعیت طنز در زندگی ایشان نگذرم و کتاب را به روایتی جذاب و خواندنی تبدیل کنم.»