اپیزود شبح واقعیت؟

حسام آبنوس
روزنامه‌نگار

 

«مغز مردم رو پر از اطلاعات بی‌خطر کن، اینقدر سرتاپاشونو از واقعیت پر کن که احساس خفگی کنن، البته اطلاعات بی‌خطر! بعد احساس می‌کنند دارند فکر می‌کنند.
 در عین سکون احساس تحرک می‌کنن و شاد و خوشحال خواهند بود چون اینطور واقعاً به کسی آسیب نمی‌رسونه...» این جملات را ری بردبری در رمان مشهور «فارنهایت 451» نوشته است.
رمانی که در دسته آثار پادآرمانشهری جا‌می‌گیرد و تصویری از دنیایی نشان می‌دهد که در آن کتاب‌ها تبدیل به چیزهایی پرخطر شده‌اند و باید با تمام قدرت با آنها مقابله کرد.
شاید تصویری که نویسنده می‌خواسته نشان دهد کمی اغراق‌آمیز باشد ولی در عمق خودش خبری از این اغراق‌ها نیست و بی‌راه نگفته است.
 اینکه کتاب به عنوان نماد آگاهی و دانایی به حاشیه رانده شود و مغز افراد با اطلاعات بی‌خطر پر شود، در واقع دستاوردی است که امروز به کمک شبکه‌های اجتماعی و سایر تولیدات رسانه‌ای به آن رسیده‌ایم.
جامعه‌ای که کتاب‌ها (نه همه کتاب‌ها) را به کنار گذاشته و تحلیل و اطلاعاتش را از فضاهایی می‌گیرد که در سطح مانده‌اند و خبری از عمق در آنها نیست. اما گفتن و باور کردن این حقیقت برای افراد و مخاطبان کار راحتی نیست و سعی می‌کنند با ترفندهای مختلف از پذیرش آن فرار کنند.
مثلاً «پادکست‌» یکی از قالب‌هایی است که به کمک آن سعی می‌کنند خود را به روز و در جریان نگه دارند ولی غافل از اینکه پادکست نهایتاً اطلاعاتی می‌دهد که در سطح قرار دارد و در بهترین حالت می‌تواند دایره دانش ما را بزرگتر کند ولی نمی‌تواند بر عمق این دایره اضافه کند، هرچند ممکن است افراد را کنجکاو کند که درباره یک موضوع به تحقیق و تفحص بیشتر بپردازند و از لایه‌های سطحی عبور کنند ولی معمولاً این اتفاق که کسی دنبال عمیق کردن دانش خود برود (به خصوص اگر مشتری پروپا قرص این قبیل تولیدات باشد) روی نمی‌دهد.
 این در حالی است که مخاطبان قالبی به اسم پادکست، نشان می‌دهند که با این شیوه در حال کسب معرفت و علم‌اندوزی‌اند و خود را تسلی می‌دهند؛ در حالی که شاید پادکست در بهترین حالت تسلی‌بخشی باشد برای آنهایی که فرصت یا امکان بررسی دقیق و جدی و عمیق ندارند.
در واقع پادکست‌ها از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم اصلی‌ترین کاربردشان این است که اطلاعات بی‌خطر را اشاعه می‌دهند (این نکته مطلق نیست و پادکست‌ها و تولیداتی از این دست وجود دارند که می‌توانند مانند جرقه‌ای در انبار باروت ذهن ما باشند) و به عبارتی در عین سکون، احساس تحرک می‌کنند.
نمی‌خواهم در مذمت پادکست یا تولیدات رسانه‌ای سخن بگویم، هرچند که این اتفاق افتاد، ولی بخواهیم یا نخواهیم این رسانه‌ها تلاش می‌کنند برای ما شبحی از واقعیت و حقیقت بسازند تا ما احساس نیاز به آنها نکنیم، تا اگر کسی گفت باید دنبال حقیقت رفت، سریع یک اپیزود از یک پادکست برایش پخش کنیم و بگوییم بهانه نیاور که اگر دنبال حقیقت بودی این همه راه برای رسیدن به آن در دسترس است.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و نود و هشت
 - شماره هشت هزار و صد و نود و هشت - ۱۰ خرداد ۱۴۰۲