لزوم تفکیک قلمرو حیات وحش
پلنگهای شهرنشین
مسعود لاهوت / شاید بارها فیلمهای مستند دوربینهای مداربسته را دیدهاید که پلنگها وارد خانههای مسکونی شدهاند و با زخمی کردن انسانها و بیشتر شکار سگهای خانگی فرار کردهاند! پلنگها حتی به راحتی از روی دیوارها، داخل خانهها شدهاند اما...
یک امای بزرگ در این فیلمها دیده میشود و آن اینکه در کشورها، شهرها و روستاهایی این اتفاق میافتد که بسیار نزدیک به زیستگاههای حیوانات وحشی بویژه پلنگ هستند. در هند و بنگلادش بسیار شاهد چنین صحنههایی بودهایم یا در فصل زمستان که حیوانات به خاطر کمبود شکار در حیات وحش به شهرها یا روستاها پناه میآورند، کمی طبیعی به نظر میرسد؛ بویژه حضور گرگها که با حمله به طویلهها سراغ گوسفندان میروند و فیلم عجیبی که از زنجان منتشر شد و در آن گله گرگها سگهای یک روستا را شکار کردند.
زنگ خطری که بتازگی به صدا درآمده است، متعلق به حضور حیواناتی دور از زیستگاههای اصلیشان در ایران است! یا ورود اینگونه حیوانات به شهرهای بزرگ با سیستم ماشینی کامل!
هیچ کس فراموش نمیکند که پلنگی به شهر قائمشهر حمله کرد و تا بالای ساختمان یک بانک رفت و البته بعد از زخمی کردن عدهای به خاطر عدم وجود مهارتهای زندهگیری، کشته شد.
یا دیده شدن یک پلنگ در محوطه نظامی شرق تهران یعنی چسبیده به بزرگراهها و مناطق پرتردد تهران و بتازگی دیده شدن پلنگ در غرب تهران و هشدار به خانوادههای ساوجبلاغ که از خانههایتان خارج نشوید تا پلنگ زندهگیری شود.
اینکه چنین حیوانی وارد فضای شهرهای بزرگ شود، کمی غیرعادی و کمی بیشتر خطرناک برای انسان و همچنین پلنگ است چرا که اگر این حیوان زورش برسد انسان را شکار میکند وگرنه خودش با توجه به عدم وجود مهارت و حتی تجهیزات زندهگیری توسط انسان شکار میشود.
تهرانیها و برخی کلانشهرنشینها شاید با همزیستی روباه که حیوانی خطرناک است، احساس ترسی نداشته باشند چرا که حتی در خیابان ولیعصر آن هم حوالی میدان ونک بارها و بارها روباه دیده شده و در سعادت آباد و در حاشیه اکثر بزرگراهها از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب چنین حیوانات وحشی بسیار دیده شدهاند اما حضور پلنگ بسیار عجیب است و اینگونه که پیش میرود باید منتظر خرس هم باشیم!
به گزارش روزنامه ایران، در ماههای گذشته میزان مشاهدات حیات وحش در نزدیکی جوامع انسانی افزایش محسوسی داشته که این مشاهدات با تلفاتی نیز رو به رو بوده است. با یک بررسی ساده میتوان متوجه شد که این روند صعودی بهصورت نامحسوس از سالهای اخیر شروع شده و در حال تشدید است و این مسأله در صورت ادامهدار بودن و وقوع آن برای سایر گونهها، میتواند جوامع انسانی نزدیک به طبیعت را مستعد حوادث بسیاری کند و میزان تنش بین انسان و حیات وحش را در مرزهای قلمرو حیات وحش و انسان افزایش دهد.
در سالهای اخیر، تلف شدن چندین خرس در استانهای شمالی و شمالغربی بعد از تعقیب و گریز، تلف شدن چندین پلنگ دیگر در ماههای گذشته و افزایش حضور شغال و گرگ در برخی از روستاها در دامنه البرز و زاگرس همگی نشان میدهد که علاوه بر دلایل اکولوژیکی مانند احتمال کاهش منابع غذایی و... میتواند دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد که در نهایت منجر به افزایش همپوشانی زیستگاههای انسانی و وحوش شده است. مثال بارز این ادعا حضور روباهها در مرکزیترین نقاط تهران یا خبر مشاهده پلنگ در کردان طی هفتههای اخیر است.
این وقایع که بهصورت آرام اما ملموس در حال وقوع است، علاوه بر تبعات زیستمحیطی میتواند تبعات انسانی سلسلهواری هم بهدنبال داشته باشد و منجر به وقوع حوادثی شود که میزان تنش بین انسان و طبیعت را افزایش دهد. نزدیکی گونههای حیات وحش به جوامع روستایی و دام و طیور همزمان میتواند بیماریهای مشترک بین انسان و حیوان را نیز افزایش دهد، همینطور این مسأله در مورد جوامع شهری نیز صدق میکند. همه ما به یاد داریم که یکی از سناریوهای اصلی و همچنان پابرجا در مورد احتمال شیوع بیماری کووید 19 در جهان قاچاق مورچهخوار بهعنوان یک حیوان خوراکی به کشورهای آسیای شرقی عنوان شده بود که همچنان قویترین فرضیه برای پاندمی کرونا محسوب میشود. همه اینها نهایتاً زنگ هشدارهایی آرام اما پی در پی هستند که بیتوجهی ما به آن میتواند شدت و سرعت این هشدارها را افزایش دهد و ما را به نقطه بحران نزدیک کند. اما داستان این تعارض و تنش مربوط به چند ماه و چند سال گذشته نیست.
انسانها و حیات وحش از هزاران سال گذشته بهصورت نسبتاً مسالمتآمیز در کنار یکدیگر زیستهاند، برخی از دانشمندان معتقدند انسان پیکارجو از حدود 20 هزار سال پیش تصمیم گرفت برای اینکه میزان تنش خود با حیات وحش را به حداقل برساند و به منابع پایداری از غذا دسترسی راحتتری داشته باشد، برخی از حیوانات را تحت کنترل خود در بیاورد که از آن زمان روند اهلی شدن حیوانات آغاز شد.
هرچند به نظر میرسد این اتفاق باعث شده تا میزان تنش در قلمرو رو به گسترش انسان با حیات وحش از آن تاریخ به این طرف کاهش یابد، اما این انسان نبود که همواره پیروز این تنش میشد. در بسیاری از موارد گلههای گرگ یا سایر حیوانات وحشی با حمله دسته جمعی یا انفرادی به انسان کوچرو و یکجانشین خسارتهای جانی و مالی بسیاری بر او وارد میکردند. همین امر باعث شد تا انسان بیشتر روی منابع اهلی و در دسترس خود تکیه کرده و آنها را توسعه دهد و کمتر به طبیعت برای شکار یا دسترسی به منابع دیگر مراجعه کند.
همچنین همین امر باعث شد تا ناخواسته قلمرویی بین زیستگاههای انسانی و حیات وحش شکل بگیرد که این امر نیز در طول فصول مختلف سال و فراز و نشیبهای طبیعی و انسانی جابهجا میشد اما همه اینها تنها به یک مسأله جدی دامن میزد: «پررنگ شدن مرز بین قلمرو انسان و حیات وحش.» این مسأله تا زمان صنعتی شدن ادامه داشت اما از آن زمان انسان متوجه شد که میتواند این قلمرو را بیشتر از پیش به نفع خود گسترش دهد.
این روایت تنها چکیدهای نزدیک به واقعیت از سیر تاریخ طبیعی است که با جزئیات بیشتری در فلات ایران به وقوع پیوسته اما بعد از روی کار آمدن صفویان و توسعه کاروانسراها و جاده ابریشم و همزمان با توسعه روابط و حملونقل بین کشورها در سطح جهان، نیاکان ما نیز در ایران با سرعتی کمتر از میانگین جهانی شروع به وارد شدن به عمیقترین نقاط از قلمرو وحوش کردند.
پدران ما کار را تا جایی پیش بردند که شیر را از جلگه خوزستان، ببر را از مازندران و گوزن زرد را از جنوب غربی ایران حذف کردند و اگر با همین رویه پیش برویم، پیشبینی میشود فرزندان ما خرس سیاه را از بلوچستان، گور ایرانی را از زیستگاههای مرکزی، سمندر را از لرستان، سیاه خروس را از ارسباران، درنا را از تالابهای شمال کشور، شوگا و مرال را از هیرکانی، پلنگ را از البرز و زاگرس و یوز آسیایی را از صحنه روزگار محو کنند و در صورت هر گونه اعتراض یا طرح سؤالی شما را متهم به داشتن افکار ضد توسعه و مستحق مذمت بدانند.
شاید نتوان فهمید که اکنون در کدام قسمت از این سناریوی بزرگ قرار داریم اما مشاهده بیش از حد معمول گونههایی مانند پلنگ و گرگ طی چند سال گذشته در نزدیکی زیستگاههای انسانی و افزایش نسخههای جزیرهای توسعه با رویکرد ورود بدون اجازه به بکرترین قلمروهای طبیعی در کشور از پروژههای انتقال آب تا خطوط حملونقل ریلی و جادهای و احداث سد و معدن و دهها مدل پروژه دیگر، این سناریو را با پیش فرض برنده شدن انسان و حذف زیستمندان دیگر بدون توان دفاع از قلمرو قوت میبخشد. این مسأله در صورت ادامهدار بودن و وقوع آن برای سایر گونهها، میتواند جوامع انسانی نزدیک به طبیعت را مستعد حوادث بسیاری بکند و میزان تنش بین انسان و حیات وحش را در مرزهای قلمرو حیات وحش و انسان افزایش دهد؛ حوادثی که نه جوامع محلی نسبت به وقوع آن آموزشهای لازم را دیدهاند و نه در نهایت سودی برای آیندگان خواهد داشت و تنها میتواند منجر به آن «حادثه بزرگ» شود که سالهاست دانشمندان از احتمال وقوع آن تا پایان قرن حاضر خبر میدهند اما تفاوت آن با حوادث دیگر این است که این در یک بازه زمانی کوتاه چند دقیقه، ساعت یا روز به وقوع نمیپیوندد بلکه روند وقوع آن از سالها پیش آغاز شده است و تا نیم قرن آینده قریبالوقوع خواهد بود. «انقراض ششم» یا همان حادثه بزرگ میتواند تمامی حوادث بزرگ و کوچک دیگر را زیر سایه چتر خود پنهان کند و انسان مدرن را در پرتگاه حسرت زندگی انسان پیکارجو بدون هیچ آیندهای به طوفان حوادث بسپارد.