در حافظه موقت ذخیره شد...
دست بزن آقای جراح روز اول ازدواج رو شد
این زن جوان با گذشت 10 روز زندگی با صورتی کبود و چشمانی اشکبار راهی دادگاه خانواده شماره 2 ولنجک شده است.این نوعروس جوان به قاضی شعبه 283 دادگاه خانواده گفت: سالهاست که حسابدار صندوق یک بیمارستان دولتی هستم، مدتی پیش یکی از پزشکان عمومی بیمارستان که 15 سال اختلاف سنی با من دارد، پیشنهاد ازدواج داد.
از آنجایی که این پزشک از زندگی اول شکست خورده بود و با دو فرزندش زندگی میکرد، ابتدا تردید داشتم بنابراین از وی مهلت خواستم تا شناخت کافی از هم پیدا کنیم، اما او عجله داشت و میگفت که هرچه زودتر زندگی مشترک را آغاز کنیم.
خلاصه با اصرار وی، والدینم را در جریان قرار دادم و چند روز بعد این پزشک به همراه پدر و مادرش برای خواستگاری به خانهمان آمدند و خیلی زود مقدمات جشن عقد فراهم شد و من با 500 سکه بهارآزادی به عقد آقای دکتر درآمدم.
این نوعروس جوان افزود: . هنوز 10 روز از زندگیمان نگذشته بود که رفتارهای خشونتآمیز همسرم نمایان شد.او مرا تحت شکنجه جسمی و روحی قرار میداد حالا هم بشدت از این وصلت پشیمان هستم و تقاضای طلاق و دریافت مهریهام را دارم.
شوهرش به قاضی گفت: همسرم دروغ میگوید، او به طمع مهریه و با هدف باجگیری و برنامهریزی مشخص با من ازدواج کرده است و حالا که وی همسر قانونی من است، تمایلی ندارم در بیمارستان کار کند چرا که نیاز مالی ندارم و با کار کردن همسرم در بیرون از خانه بشدت مخالف هستم.
سپس نوعروس جوان در جواب به همسرش گفت: آقای قاضی روز اولی که همسرم به خواستگاریام آمد، میدانست من شاغلم و در بیمارستانی که خودش طبابت میکند، کار میکنم. همان ابتدا اگر مخالف کار کردن من بود میتوانست اعلام کند نه بعد از اینکه زندگی مشترک آغاز شده. او از روی لجبازی میخواهد که استعفا بدهم، من شغلم را دوست دارم و به هیچ عنوان حاضر نیستم آن را از دست بدهم.
قاضی پرونده این زوج تحصیلکرده را به آرامش دعوت کرد و گفت زندگی فراز و نشیبهای زیادی دارد، باید با آن کنار بیایند و سپس آنها را به مرکز مشاوره راهنمایی کرد تا درباره زندگیشان درست تصمیمگیری کنند.