یادداشت

نمایش خانگی؛ ظرفیت بزرگ داستا‌ن‌های ما

علی‌اصغر عزتی‌پاک
نویسنده

شخصاً چندان اهل سریال دیدن نیستم؛ بخصوص حالا که در میانسالی هستم و احساس می‌کنم در این دوره، کارهای ناکرده آدم‌ها بیش از پیش خود را به رخ می‌کشند و زنگ هشدار از دست رفتن مجال‌ها، بلندتر از همیشه به گوش می‌رسد. اما و با این‌حال، فارغ از اخبار این حوزه پرتب و تاب و پرمخاطب و امروزه فرهنگ‌ساز، نیستم و هیچ‌گاه هم خوشحالی و خرسندی قلبی خودم را از گرم شدن تنور سریال‌سازی ایرانیان در سال‌های اخیر پنهان نکرده‌ام، بخصوص که یادمان نرفته که اوایل دهه نود سده‌ای که گذشت، به دلیل خالی بودن دست‌مان از قصه‌سازی دنباله‌دار، مردم تشنه داستان دربه‌در دنبال ماجراهای امریکایی‌ها، کره‌ای‌ها و ترکیه‌ای‌ها را گرفته بودند و چه بد روزگاری بود. اما در این میان خوشبختانه اتفاقی افتاد و دری باز شد و فرصت بخش خصوصی دیده شد توسط سیاست‌گذاران فرهنگ کشور و شد آنچه باید. طوری که یک روز چشم باز کردیم و دیدیم که مردم با شوق و ذوق درحال پیگیری داستان‌های خودشان هستند! تردید نباید کرد که این یک پیروزی بزرگ در سیاست‌گذاری فرهنگی کشور بود و نیک به ثمر نشست. حالا اما گاه نغمه‌هایی از گوشه و کنار به گوش می‌رسد که انگار عده‌ای می‌خواهند این توفیق مهم فرهنگی را به بن‌بست بکشانند و ما و مردم‌مان را دوباره رهنمون شوند به جهان و حیات سریال‌های خارجی که هر روز تکثیر می‌شوند و هیچ نسبت آشکار فرهنگی‌ای هم با ما ندارند و نیز با هنجارهای پذیرفته‌شده اجتماعی‌مان. و این درحالی است که عموم قصه‌های مصور شده در سریال‌های نمایش خانگی کشورمان، به هر حال، به تأیید ارگان فرهنگی نظام رسیده است و از این صافی کم‌وبیش معقول عبور کرده.
البته بدیهی است که سازندگان این نمایش‌های پی‌دار صددرصد در خدمت سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی نباشند، اما بی‌تردید لااقل بیش از پنجاه درصد همان بار را به دوش می‌کشند و این اصلاً طبیعت کار در این کشور است که هر اثر فرهنگی تولیدی‌اش لاجرم نسبتی دارد با هویت ملی و دینی‌اش. لابد سؤال می‌شود چگونه؟ پاسخ روشن است؛ با پرداختن به انسان ایرانی و مسائلش؛ حالا اگر کم، اگر زیاد؛ با طرح گرفت و گیرهای ذهن و زندگی او و اصلاً با دیدن او و توجه به او در جهانی که رهزنی فکری و فرهنگی ویژگی و خصوصیت مهمش است. به علاوه اینکه این فعالیت‌ها و حرکت‌ها نشانه‌ای است از پویایی و نشاط فرهنگی کشور و کدام آدم خردمند است که این دستاوردهای مهم و اثرگذار را نادیده بگیرد در هنگام بررسی یک پدیده؟ نمی‌شود که نادیده گرفت. با این‌حال اما باز هم تأکید می‌کنم که این سیاستی است که جمهوری اسلامی پی ریخته و خود خواهان بازگویی قصه‌های مردمش بوده. آیا رفتاری را معقول‌تر از این می‌توان سراغ گرفت؟ و آیا مبارزه با هجوم بی‌امان خیال و رؤیای بیگانگان با فرهنگ و سنن ما جز از این راه و جز با این رفتار ممکن است؟ آن هم در روزگاری که مصادر ورود و خروج کالای فرهنگی تقریباً به کلی از میان رفته‌اند و دیگر هیچ مرزی برای تعاملات این‌چنینی متصور نیست. بنابراین و با توجه به این وضعیت پیچیده و غیرقابل کنترل، امیدوارم اولاً این فرصت از طرف ارگان‌ها و فعالان فرهنگی مغتنم شمرده شود تا مردم ما پیش از توجه به قصه‌های دیگران، التفات به داستان‌های خودشان کنند و دوماً منتقدین حواس‌شان باشد که برداشتن تبر به قصد برانداختن این نهال پرثمر، دست ما را در تابستان فرهنگ و هنر، که از قضا حالا دیگر چهارفصل است، خالی خواهد گذاشت که نتیجه‌اش روی آوردن دوباره مردم تشنه داستان به خیالات مصور دیگران است که هیچ سنخیتی با عناصر هویتی و فرهنگی ما ندارد. طمع و زیاده‌خواهی در این زمینه عاقبتی جز ناگفته ماندن و نادیده و ناشنیده ماندن خودمان نخواهد داشت؛ حالا گیرم برخی از مسائل مطلوب و برخی نامطلوب باشند. مهم گفته شدن است.
تردیدی وجود ندارد که اگر این مجال فراخ‌تر شود و ما چشم به افق‌های بازتری دوخته باشیم، در طولانی‌مدت هم قصه‌های انسان آرمانی ایرانیان به تصویر درخواهد آمد و هم این تصویر راه به بیرون مرزها خواهد کشید. این آرزویی در دسترس است و البته که می‌تواند یک سیاست باشد که کاری حاکمیتی است. تریبون‌ها حتماً کارکرد روزمره دارند و افق نگاه‌شان خواهی نخواهی نزدیک است، اما حکومت و ملت نه. نمایش خانگی یک فرصت است برای ما در روزگار رقابت‌های ملل برای تسخیر اذهان و خیالات. بگذاریم این اتفاق بیفتد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و نود
 - شماره هشت هزار و صد و نود - ۰۱ خرداد ۱۴۰۲