پاسداشت زبان فارسی و غایبان
مهدی صالحی
دبیر انجمن ویرایش و درستنویسی
و مدرس
هر سال در ۲۵ اردیبهشت برنامههای رنگارنگی برگزار میشود زیر عنوان «روز بزرگداشت ابوالقاسم فردوسی و روز پاسداشت زبان و ادب فارسی.» برنامهها البته همه نخبگانی و برای بزرگان است؛ مثلاً نشستی برگزار میشود در کتابخانه ملی ایران با حضور فلان وزیر و فلان نماینده فارسیدوست و دیگری که رئیس است و آن دیگر که معاون. محل برگزاری هم در سالنهای ادارات و سازمانها و دور از دسترس عموم مردم و گاه حتی دور از دسترس دیگر کارمندان دولت است. زمانش هم در وسط هفته است و در ساعت اوج کار ادارات؛ مثلاً ساعت ۱۰ تا ۱۲. بنابراین مشخص است که بیشتر شرکتکنندگان همان کارمندان ادارات مربوطه (!) هستند که اتوبوسی و گاه برای فرار از محل کار به مراسم میآیند و حرفهای تکراری مدیران خودشان را میشنوند و پذیرایی میشوند و حاضری میزنند و در صورت امکان، در اولین فرصت، جلسه را ترک میکنند و به دنبال کار خودشان میروند و یک روز کاری دیگر را هم هدر میدهند. اغلب این جلسات بهصورت مجازی هم پخش نمیشود و فیلم آن هم اغلب دیگر در دسترس نیست؛ حتی در وبگاه همان برگزارکنندگان. گزارش و خبرهای کلیشهای از مراسم را هم در رسانهها منتشر میکنند و گاه به چندنفری نشانی یا لوح تقدیری میدهند و گزارش پر میکنند که برای زبان فارسی چهها که نکردهایم. دریغا که اینان حتی نمیدانند پاسداشت زبان یعنی چه و قرار هم نیست بدانند. چرا؟ مشخص است: مدیری که امروز هست و فردا نیست، دغدغهای یا برنامهای و هدف مشخص برنامهریزی شدهای هم ندارد و متولیان بزرگتر هم برایش تکلیف و هدفی مشخص نکردهاند و از او بازخواستی هم نمیکنند؛ چون شاید خودشان هم نمیدانند و دغدغهای ندارند یا دیگر خستهاند و بیحسوحال و چندین شاید دیگر. اینها همگی ترجیح میدهند تن به این نمایشهای پرهزینه بدهند و اندکی وجدان عمومی را آرام کنند و خلاص. فراموش نمیکنیم که سال گذشته و در مراسمی پرهزینه، نشان فردوسی را اعطا کردند به دکتر حسن ذوالفقاری. دکتر ذوالفقاری فرصتی خواستند تا چند کلمهای با متولیان سخنی بگویند.
طبق فیلم منتشرشده از مراسم، بزرگواران نهتنها به سخنان ایشان اعتنایی نمیکردند، که از ابتدای سخن، سر در گوش هم برده بودند و نجوا میکردند و حتی به خطابهای استاد هم التفاتی نمیفرمودند. اندکی پس از دریافت این نشان، آن استاد عزیز روی در نقاب خاک کشید و داغش بر دل فارسیدوستان ماند. روحش شاد. اما دریغا که نهتنها در آن نشست کسی سخن او و امثال او را نشنید، در جلسههای مشورتی و سیاستگذارانه هم مسیر همین بود و روش همین. همین اتفاق عمق نمایشی بودنها را برملا میکند. سال گذشته با هماهنگی با نیروی هوایی، مزار فردوسی طوسی را گلباران کردند و خدا میداند چه هزینهها صرف شد. امسال هم چشم باز کردیم و ناگهان بر در و دیوار شهر اعلانها و بیلبوردهای بیشمار دیدیم که بهطرزی غیرجذاب و پرایراد بود و به گمان دوستان پاسدار زبان، به تمثال جناب حکیم طوس آراسته شده بود و البته شعاری بس سترگ بر آن خودنمایی میکرد: فردوسی پدر زبان فارسی. فارغ از اینکه پدر یا مادر زبان کیست و این برنامهها چه میزان هزینه بیتالمال را در کسری از زمان به باد میدهد، در این بازیگاه با اقلیتی بیاعتنا از مدیران مواجهیم و اندکی از مرتبطان اهل تحقیق و اکثریتی از دغدغهمندان میدان و مردمان غایب. بیشمارند بازیگران میدان زبان که هر روز در جنگهای زندگی از حربه زبان بهره میگیرند و آن را به بهترین نحو بازتولید میکنند و البته بسیارند دغدغهمندان میدان که سالهاست سرمایه عمر و جوانی خود را گذاشتهاند بر سر حفظ و نگهداشت و ارتقای زبان و گسترش عرصه برای آن. همینان با کارنامههایی بس درخشان، گاه برای پیشبرد اهداف کوچک و بزرگ زبانی خود، ملعبه همان مدیران بیاعتنا و خسته میشوند و ناامید و دلسرد باز به میدان برمیگردند.
البته بسی نیکوست از پژوهشگری که در استخدام دولت است و از حقوق و مزایا و امکانات دولتی استفاده میکند و با همان امکانات، پژوهشی میکند و کتابش را به ناشران غیردولتی میسپارد و با چاپش، درآمدی هم کسب میکند، تجلیل هم بکنیم و مای دولت هم جایزهای به او بدهیم کم یا زیاد و باز هم برایش جایگاه و پایگاه جدیدتر و محکمتر بتراشیم. عیبی هم ندارد و در راستای تکریم پژوهش و پژوهشگر مطلوب است و همه جای دنیا هم چنین میکنند. اما در همهجای دنیا بجز این تجلیلها، هزاران کار دیگر هم میکنند تا مردم و فعالان کف میدان هم جدیتر مطالبه و پیگیری کنند موضوعات حوزههای مختلف را و هم متولیان و دستاندرکاران حاکمیتی مسئولیتپذیرتر شوند و پاسخگو.
شوربختانه در اینجا ما برای مردم برنامهای نداریم. پویشی راه نمیاندازیم، دانشآموزان را به مشارکت تشویق نمیکنیم و آنها را برای این روزها پرورش نمیدهیم. بهجای دهها مسابقه رنگارنگ پرهزینه غیر یا گاه ضدفرهنگی، یک مسابقه زبانی راه نمیاندازیم. رسانهها ترجیح میدهند زوربازوی مردان را در مسابقات گرانقیمت به رخ دیگران بکشند نه خوشزبانیشان را. مردمان که غایباند هیچ، بسیاری از اهالی زبانپرور فرهنگ نیز در عرصه نیستند. برای ناشران زباندوست، چاپخانهداران و کارگران زحمتکش آنها، کتابفروشیهای فرهنگمدار و کتابفروشهای پرخوان و مطلع، برای مترجمان و حروفچینها، برای ویراستاران و نسخهپردازان و نسخهشناسان، برای برنامهسازان رادیو و تلویزیون که به مقوله زبان اعتنا میکنند، برای گویندگان و مجریان، برای برنامکها (اپلیکیشنها) و وبگاهها (سایتها) و نویسندگان آنها، برای متخصصان تبلیغات و ویژندسازان (برندسازان) که به مقوله زبان حساساند، برای صنعتگران علاقهمند به زبان، برای سرمایهگذاران در حوزههای مرتبط با زبان فارسی، برای کسانی که برای ارتقای وضع زبان مالی را وقف میکنند، برای استادان خوشنویس و نقاش، برای بازیگران تئاتر و سینما و کارگردانان و فیلمنامهنویسان و نمایشنامهنویسان، برای هنرمندان و معماران، برای موسیقیدانان و خوانندگان، برای شاعران و ترانهسرایان، نثرنویسان و گزارشنویسان، برای نویسندگان نامههای اداری و طراحان قلمها و فونتها، حتی برای مداحان و واعظان فارسیفهم و زبانآور، و برای بسیاری دیگر از فعالان و علاقهمندان و دغدغهمندان عرصه زبان هیچ برنامهای نداریم. گویا قرار نیست آنها را ببینیم و بشناسیم و بشناسانیم. قرار نیست خوشزبانی را به ارزشی ملی و انسانی تبدیل کنیم و برای آن سرمایهگذاری کنیم. اینها همه ناشی از همان حضورنیافتن در میدان است و بیخبری از ظرفیتها و امکانها. اگر رویکردهای محدود نبود، روز پاسداشت زبان فارسی همچون نوروز به جشن و رویدادی ملی تبدیل میشد و بهجای یک روز، در کل ماه اردیبهشت میتوانستیم رویدادهایی را برگزار کنیم. همچنین بهجای یک گروه محدود و اندک از استادان زبان و ادب فارسی، بینهایت قشر و گروه و دسته را برمیانگیختیم که مسئولیتشان را برای زبان فارسی برعهده گیرند و نقش ایفا کنند.