بررسی رمان «یاس کبود» و وضعیت داستان‌نویسی معاصر در گفت‌وگو با راضیه تجار

عاشقانه‌ای خیالی در بستر تاریخ

مریم شهبازی
روزنامه‌نگار

راضیه تجار امسال با کتاب تازه‌ای به میزبانی علاقه‌مندان در نمایشگاه کتاب تهران رفته؛ رمانی که همچون اغلب نوشته‌های داستانی‌اش، بن‌مایه‌ای تاریخی دارد منتهی با قدری تفاوت! اینکه ارتباطی با وقایع دهه‌های اخیر همچون جنگ‌ تحمیلی ندارد. او برای کار تازه‌اش در صفحات تاریخ کشورمان، قدری عقب‌تر و به دوران پهلوی اول رفته است. با این حال تأکید دارد که «یاس کبود» یک رمان تاریخی معرفی نشود، چراکه در اصل روایتگر ماجرایی عاشقانه و خیالی است. در گپ‌وگفت امروزمان با این نویسنده، مدرس ادبیات داستانی و مستندنگار دفاع مقدس نکاتی را درباره «یاس کبود» می‌خوانیم و نگاه مختصری نیز به ارزیابی‌اش از وضعیت داستان‌نویسی معاصر خواهیم داشت و البته برخی توصیه‌هایی که راضیه تجار برای علاقه‌مندان ورود به دنیای نویسندگی دارد.

خانم تجار جزئیاتی از نوشته تازه‌تان را بگویید که قرار است همین روزها در نمایشگاه کتاب رونمایی شود؛ اینکه در قالب‌های داستانی همچون رمان و داستان‌ کوتاه قرار می‌گیرد یا در حیطه زندگینامه‌نویسی و خاطره‌نگاری است؟
 خوشبختانه در قالب رمان است، البته نه اینکه ژانرهای دیگر را قبول نداشته باشم! هرکدام اهمیت و جایگاه خاص خودشان را دارند؛ منتهی علاقه شخصی خودم رمان‌نویسی است. اینکه گوشه دنج پیدا کنم، با حوصله بنشینم و سوژه‌هایی را که در ذهنم تلنبار شده‌اند روی کاغذ بیاورم. داستان‌نویسی چه در حوزه رمان باشد و چه در زمینه داستان‌ کوتاه، نیازمند صرف حوصله و خلاقیت است و همین است که آن را برای من نویسنده جذاب‌تر می‌کند. کتاب تازه‌ام یک رمان عاشقانه است. بسترش تاریخی است و به دوره رضا شاه بازمی‌گردد.
ایده نوشتن این رمان از کجا آمده؟
ایده‌اش برای سال‌ها قبل است. جرقه‌ نوشتنش در خلال یک گفت‌وگو در ذهنم روشن شد، اما نشد همان‌ موقع کار را شروع کنم. وقتی بحث تاریخ به میان می‌آید براحتی نمی‌توان دست به قلم برد. جست‌و‌جو و مطالعه زیادی می‌خواهد، فرقی هم ندارد که بخواهیم فقط رد پایی از تاریخ در نوشته‌مان دیده شود یا اصلاً قرار بر نوشتن رمانی تاریخی باشد. تا عزمم جدی می‌شد که شروع کنم، نوشتن کتاب دیگری را به عهده‌ام می‌گذاشتند یا مسأله‌ای پیش می‌آمد که ضروری بود درباره‌اش بنویسم. حتی گاهی بخش‌هایی را نوشتم که نمی‌دانم چرا مفقود ‌شدند. ناچار به بازنویسی مجدد می‌شدم و مکرر کار عقب می‌افتاد. این‌طور بود که سال‌ها گذشت، کتاب‌های دیگری نوشتم تا بالاخره زمانش رسید، نوشتم و تمام شد.
ناشر اغلب کارهای شما سوره مهر است، چرا این مرتبه سراغ کتابستان معرفت رفتید؟
عمدی نبود، اتفاقاً قرار بود این رمانم را هم در سوره مهر منتشر کنم ولی دیداری با یکی از آقایانی که با کتابستان همکاری دارند پیش آمد، همان‌ موقع بحث رمان تازه‌ام شد و از من خواستند انتشارش را به آنان بدهم و این‌طور شد که طی یک صحبت اتفاقی ناشر کار تغییر کرد.
گذشته از رمان «کوچه اقاقیا» که بر بستری تاریخی در دهه‌های 20 و 30 نوشته‌اید، زمان عمده داستان‌های شما از بحبوحه انقلاب به این طرف و سال‌های جنگ است، چطور شد که این‌مرتبه سراغ پهلوی اول رفتید؟
بله، عمده کارهای من مرتبط با دهه‌های اخیر هستند. اما همان‌طور که گفتم حدود دوازده سال قبل حس کردم باید در این زمینه حرفی زده شود. مطالعه را شروع کردم و هر چقدر که جلوتر می‌رفتم انگیزه‌ام بیشتر می‌شد. بگذارید درباره موضوع رمان نگویم. لو می‌رود. ترجیح می‌دهم آنهایی که علاقه‌مند هستند خودشان بروند و بخوانند، اما همین قدر بگویم با اینکه نوشته‌ تازه‌ام را رمان تاریخی نمی‌دانم اما هرچقدر بیشتر جلو می‌رفتم انگیزه‌ام بیشتر می‌شد، مخصوصاً بدون اینکه هدف از پیش تعیین شده‌ای داشته باشم شهید مدرس هم به رمانم گره خورد، او را بیشتر از قبل شناختم و در قلبم نشست. با اینکه منکر ردپای تاریخ بر نوشته‌ام نیستم اما دلم می‌خواهد بیشتر آنهایی که علاقه‌مند ادبیات هستند کتابم را بخوانند!
از ماجرای رمان که چیزی نمی‌گویید، حداقل بگویید اسمش چیست؟
یاس کبود.
به شخصیت شهید مدرس و حضورش در رمان‌تان اشاره کردید؛ مابقی شخصیت‌ها چطور، آنها هم واقعی هستند؟
نه، اغلب‌شان ساخته و پرداخته ذهن خودم هستند و این فقط ماجرای رمان است که در بستر تاریخ روایت می‌شود. پای شهید مدرس که به نوشته‌ام باز شد با این دنبال کار تاریخی نبودم اما سعی کردم شخصیت ایشان مخدوش نشود. نمی‌خواستم اصولی که به آن پایبند بوده‌اند و حتی نوع نگاه‌، برخوردها یا گفته‌های‌شان طور دیگری جلوه کند. غیر از این مورد همه صحنه‌ها و شخصیت‌ها تخیلی هستند. حتی در بحث زمان هم کوشیده‌ام ابتکاراتی به خرج بدهم که تا مخاطبان آن را نخوانند نمی‌شود درباره‌اش حرف زد.
با این حساب بخش کمی از اتفاقات و شخصیت‌های رمان جدید شما واقعی هستند.
بله، یاس کبود یک رمان عاشقانه خیالی است که با نگاهی به برخی واقعیت‌ها آن را نوشته‌ام.
در «یاس کبود» با توجه به دوره تاریخی مندرج در این رمان تا چه اندازه شاهد اتفاقات سیاسی و تحولات دوره‌ای که مدرس با آنها روبه‌رو بوده هستیم؟
تا اندازه‌ای به مسائلی از جمله کشمکش‌هایی که زمان خروج احمدشاه از ایران رخ می‌دهد و درگیری‌های داخلی که شهید مدرس با بخشی از آنها روبه‌رو بوده پرداخته‌ام. اتفاقی که با روی کار آمدن رضاخان به شکل دیگری ادامه پیدا می‌کند. هرچند همه اینها را با دور تند در «یاس کبود» آورده‌ام.
مسائلی همچون بحث مشروطه و اتفاقات آن دوره از جمله جنگ جهانی اول و...؟
نه. فقط بحث مسائل داخلی در میان است، بخش عمده داستان بر محور یک ماجرای عاشقانه می‌گذرد تا تاریخ و واقعیت‌های آن دوران.
شهید مدرس جزو شخصیت‌های اصلی است یا داستان فقط در مواردی به حضورش پیوند خورده؟
شخصیت اصلی که فرد دیگری است و غیرواقعی. اما شاید بتوان گفت شخصیت دوم، شاید هم سوم رمان محسوب می‌شود.
از جرقه‌ای که بیش از یک دهه قبل، ایده تألیف این رمان را به ذهن‌تان رساند گفتید، اما اشاره‌ای به اینکه چه ماجرا یا اتفاقی بوده نکردید!
ایده‌اش در یک دیدار به ذهنم رسید، جایی دعوت شده بودم که قفسه‌های کتابخانه‌های آنجا توجهم را به خود جلب کردند. به گشت و‌گذار کوتاهی میان کتاب‌ها پرداختم که ایده‌اش به ذهنم رسید.
‌آن جرقه درباره مضمون داستان بود یا برهه تاریخی مورد نظرتان؟
بیشتر بحث برهه تاریخی‌اش بود و اینکه وقتش شده سراغش بروم. فقط ایده اولیه‌اش را داشتم که نهایتاً یک صفحه هم بیشتر نمی‌شد. باید مطالعه می‌کردم تا ساخته و پرداخته‌اش کنم. وقتی کار را شروع کردم خیلی از صحنه‌های اولیه جابه‌جا و حتی حذف و اضافه شدند ولی این «یاس کبود» از همان ابتدا در ذهنم نشست.
انتخاب اسم رمان زودتر از ماجرای آن برای‌تان قطعی شده بود؟
مسأله قداستی که یاس کبود از گذشته‌های دور تا به امروز برای‌مان داشته برایم جالب بود، بویژه آن تضاد کبودی و سیاهی‌اش! از آنجایی که نمی‌خواهم اشاره‌ای به داستان رمان داشته باشم بیشتر از این نمی‌توانم بگویم.
در اغلب آثار شما زنان به‌عنوان قهرمان و شخصیت‌ اصلی جایگاه ویژه‌ای دارند؛ در این کتاب چطور است؟
اینجا شخصیت اصلی یک مرد است، اما خب عشقی که در دلش بیدار شده پای یک زن را به میان کشیده. به نوعی حتی می‌توان گفت در پس پرده، شخصیت اصلی زن است، چراکه مرد داستان به هر کاری که دست می‌زند و ‌کنش‌گری‌‌های او برای کسی است که دوستش دارد.
ماجرای «یاس کبود» بر بستر تاریخ جریان دارد و این نخستین مرتبه‌ای است که شاهد انتشار اثری از شما هستیم که در آن خبری از تحولات اجتماعی و سیاسی روز نیست. رمانی که به گفته خودتان حتی وجهه تاریخی‌اش نیز چندان پررنگ نیست و داستانی غیرواقعی را به تصویر کشیده. این را می‌توان شروع تغییری در مسیر نوشتارتان دانست؟
 در میان اغلب کارهای من ویژگی‌های مشترکی دیده می‌شود؛ از کوچه اقاقیا که شخصیت‌های اصلی‌اش زنان هستند گرفته تا دیگر آثارم که همگی با پس‌زمینه‌هایی اجتماعی- خانوادگی و همین‌طور سیاسی پیش روی علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند؛ داستان‌هایی که با کمی بالا و پایین تقریباً در روزگار حاضر جریان پیدا کرده‌اند. زنان این آثار از اقشار مختلفی هستند، برخی مدرن‌اند و آپارتمان نشین و عده‌ای هم شاید کمی سنتی‌تر. از طرفی کتاب‌هایی را نیز با نگاه ویژه به جبهه و دفاع مقدس روانه بازار نشر کرده‌ام. درست می‌گویید، اگر قرار باشد اینگونه نگاه کنیم «یاس کبود» تفاوت‌هایی با کارهای قبلی‌ام دارد منتهی نکته مهم این است که «یاس کبود» یک رمان دلی است که برای خودم جایگاه ویژه‌ای دارد.
از رمان«یاس کبود» که بگذریم برای نمایشگاه کتاب شاهد انتشار کارهای تازه دیگری هم از شما خواهیم بود؟
دو کار جدید دیگر دارم که یکی از آنها احتمالاً طی روزهای برپایی نمایشگاه کتاب منتشر و عرضه شود. زندگینامه داستانی یک شهید است به نام «ماه بالانشین» که روایت فتح آن را منتشر می‌کند. درباره شهید آیت‌الله شاه‌آبادی است و زمان زیادی صرف تألیفش کرده‌ام. این کار را به پیشنهاد پسرشان انجام دادم. جلسه گفت‌وگویی گذاشتیم. خودم هم قدری مطالعه کردم و پذیرفتم. البته این کتاب درباره همسر شهید شاه‌‌آبادی است.
چرا به جای خود شهید، سراغ زندگی همسر ایشان رفته‌اید؟
محور اصلی خانواده شهید شاه‌آبادی همسرشان بوده، نکته‌ای که حتی بچه‌های‌شان هم بر آن تأکید داشتند. از آنجایی که ایشان فوت شده‌اند اطلاعات لازم را از طریق مصاحبه‌های متعدد با خانواده و اطرافیان‌شان جمع‌آوری کرده‌ام. نکته‌ای که درباره این شهید و همسرشان برای خودم جالب توجه بوده و هست زندگی عاشقانه‌ای است که این دو داشته‌اند.
جالب است که شما در عین تأکیدی که بر رمان به‌عنوان قالب مورد علاقه‌تان دارید اما بخش قابل توجهی از آثارتان مرتبط با زندگینامه‌نویسی و خاطره‌نگاری‌های مرتبط با شهدا و دفاع مقدس است!
واقعیت این است که جنگ و انقلاب حتی در آثار داستانی‌ام نیز حضور دارند. هفت‌بند نخستین نوشته‌ام، داستان کوتاهی است که در اواسط دهه شصت کار نوشتن را با آن آغاز کردم. آن هم با‌وجود ماجرای عاشقانه‌اش بن‌مایه‌ای جنگی داشت. داستانی که همان سال جایزه هم گرفت و من را به ادامه راهی که آغاز کرده بودم تشویق کرد؛ البته نه برای برنده شدن! به این خاطر که من عاشق این آب و خاک هستم. در آن سال‌ها تحمل دیدن وضعیتی که بعثی‌ها در حمله به کشورمان سبب شده بودند را نداشتم! اینها که می‌گویم شعار نیست. حال اغلب من و آنهایی‌ است که جوانی‌مان در چنان وضعیتی سپری شد. نمی‌توانستم بی‌تفاوت باشم. با چشم خودم می‌دیدم که چه جوانانی رفتند تا ایران‌مان برقرار بماند. برای همین است که به قول شما ردپایی از دفاع مقدس در همه کارهای من دیده می‌شود. هر چه زمان گذشت بیشتر متوجه اهمیت ارزش‌های والایی شدم که هموطنان‌مان را به جبهه کشاند. وقتی همسرم که آن زمان کارگردان و فیلمبردار بود کوله‌بارش را بست که عازم خط مقدم شود یک کلمه هم نگفتم که نرو! حسرت می‌خوردم که کاش خودم هم می‌توانستم همراهش بروم، هر چند مسئولیت فرزندانم که آن زمان کوچک بودند اجازه این کار را نمی‌داد.
در شرایطی که برخی نویسندگان شاخص دفاع مقدس از یک دوره‌ای به بعد در مواجهه با سختی‌ها و بعضی بی‌مهری‌ها با این حوزه قهر کردند و دیگر درباره‌اش ننوشتند چه چیزی باعث شده که پاپس نکشید و هنوز هم در این حیطه فعالیت کنید؟
آینه همیشه آینه است حتی اگر بشکند هم باز ماهیتش عوض نمی‌شود. درست است که برخی مشکلات اقتصادی یا برخی بی‌مهری‌ها گاه توان‌مان را می‌گیرد اما مسأله این است که نباید بگذاریم آنهایی که جان‌شان را برای حفظ این سرزمین گذاشتند فراموش شوند. نباید بگذاریم مجاهدت‌های رزمنده‌های دفاع مقدس و کارهایی که کرده‌اند به کلیشه و شعار تبدیل شوند. نه فقط در ایران، در همه دنیا افرادی هستند که از زندگی و خانواده‌شان برای هموطنان خود می‌گذرند؛ قدر اینها را باید دانست. این رفتن‌ها و از جان‌گذشتن‌ها حرف‌های زیادی در خود دارد که هرچقدر هم درباره‌شان بنویسیم و بگوییم کم است. درست مثل شاهنامه، با اینکه چند قرن از عمر این شاهکار فردوسی می‌گذرد اما هنوز هم خواندن آن وجود هر ایرانی عاشقی را سراسر غرور می‌کند، مثلاً وقتی می‌خوانیم آرش برای ایران چه کرد سرافراز می‌شویم. رزمنده‌های دفاع مقدس هم ادامه دهنده راه همان آرش‌ها و اسطوره‌هایی هستند که باید زندگی و کارها‌ی‌شان را روایت کنیم.
خانم تجار شما از ضرورت روایت زندگی رزمنده‌ها می‌گویید، اتفاقاً چندی است که شاهد افزایش شمار آثار منتشر شده در این عرصه هستیم. منتهی بخش قابل توجهی از علاقه‌مندان همچنان فعالیت در عرصه ادبیات دفاع مقدس را کار ساده‌ای می‌پندارند و بعضی بدون هیچ تجربه‌ای قدم به این عرصه می‌گذارند. ورود اینچنینی به حوزه دفاع مقدس چه اثراتی را به‌دنبال دارد؟
متأسفانه همین‌طور است. افراد زیادی بدون دانش یا کسب تجربه کافی به این عرصه قدم گذاشته‌اند؛ اتفاقی که سبب تألیف کتاب‌هایی شده که مخاطب آنها را پس می‌زند. این بی‌توجهی‌ها بیش از همه تأثیر بدی بر نسل جدید دارد؛ ممکن است دل‌زده‌شان کند. علاقه‌مندان باید بدانند که به هر قیمتی نباید خود را داستان‌نویس یا خاطره‌‌نگار جنگی بدانند! اگر تجربه‌ای ندارند بهتر است سراغ جمع‌آوری مستندات و تألیف کتاب‌های پژوهشی بروند که قلم ساده‌تری را طلب می‌کند.
چه توصیه‌ای برای علاقه‌مندان ورود به این عرصه دارید؟
مطالعه و پژوهش‌های تاریخی نقش زیادی در موفقیت نویسندگانی دارد که خواهان تألیف داستان کوتاه، رمان و حتی زندگینامه‌نویسی و خاطره‌نگاری درباره برهه زمانی مشخص یا افراد خاصی هستند. نویسندگان جوان باید بدانند که از کار در یک اتاق دربسته، آن هم بدون تلاش و مطالعه کتاب شاخصی از آب درنمی‌آید.
خانم تجار شما طی دهه‌های اخیر هم کار تدریس داستان‌نویسی و هم دبیری و داوری جشنواره‌های مختلف ادبی را به عهده داشته‌اید؛ بر اساس تجربه‌تان بگویید چه جایگاهی برای زنان داستان‌نویس معاصرمان قائل هستید؟
حضور زنان در عرصه‌های مختلف داستان‌نویسی و حتی مستندپژوهی اتفاق مهمی است که طی چهار دهه اخیر شاهد آن بوده‌ایم. چرا راه دور برویم؟ در همین کارگاه‌های داستان نویسیِ من از حدود 20 نفر شرکت‌کننده، فقط دو سه نفر مرد هستند. اما نکته مهم این است که تنها کمیت کافی نیست و موفقیت در عرصه کتاب به پشتکار و جدیت زیادی نیاز دارد.
از لحاظ کیفیت چطور؟
اجازه بدهید این مورد را زنانه -مردانه نکنیم و من فقط نگاهی به کلیت آثار منتشر شده طی دهه‌های اخیر داشته باشم؛ البته فقط تا جایی که خودم خوانده‌ام و در جریان هستم. به گمانم بخشی از آثار داستانی امروز، گرته‌برداری از نوشته‌های غربی‌ها هستند، آنقدر که اگر اسامی شخصیت‌ها را عوض کنیم معلوم نیست که کار یک نویسنده ایرانی است. این در حالی است که یکی از شاخصه‌های موفقیت اثر داستانی توجه نویسنده به نگاه بومی است، نه اینکه بگویم از فضاهای روستایی بنویسند. نه! اما زیست‌بوم خودمان هم باید مدنظر نویسندگان جوان باشد.
چیزی که سبب موفقیت جهانی نویسندگانی همچون مارکز شد.
بله و یکی از ویژگی‌های مهم نویسندگانی همچون مارکز همین بحث توجه‌شان به بوم فرهنگی و زیستی خودشان است. حالا ما که برخوردار از کشوری با فرهنگ‌ها و حتی جغرافیای مختلفی هستیم چرا از آن بهره نبریم و به آپارتمان‌نویسی و کپی‌برداری‌های غربی اکتفا کنیم. ناگفته نماند که متولیان فرهنگی و ما قدیمی‌ترهای حوزه کتاب مکلف هستیم که اینها را به جوان‌ترها بگوییم. پیش‌تر شرایطی مهیا می‌شد که نوشته‌های نویسندگان نقاط مختلف کشور از جمله سیستان و بلوچستان به دستمان می‌رسید. از نویسندگان شهرستانی برای حضور در تهران و برخی کارگاه‌ها و نشست‌ها دعوت می‌شد. جوانان علاقه‌مند را آموزش می‌دادیم، نوشته‌های آنان را گوش داده و با کمک خودشان نقد می‌کردیم. از طرفی تعداد نشریات تخصصی ادبی بیشتر از امروز بود، مجله سروش صفحات ویژه‌ای به این منظور داشت؛ کیهان فرهنگی نیز همین‌طور. رسانه‌های ادبی برای انتشار آثار داستانی نویسندگان تازه‌کار علاقه‌مند بودند و سردبیرها هم سخت‌گیری زیادی به خرج می‌دادند که همه اینها بر خروجی ادبیات‌ من مؤثر بود. اتفاقی که دیگر شاهدش نیستیم. تعامل بیشتری میان اهالی ادبیات بود. اما حالا همین شبکه‌های اجتماعی به جای آنکه فرصت باشند به آسیب تبدیل شده‌اند، چراکه مدیریت فلان کانال ادبی را فردی به عهده دارد که چیزی از ادبیات سرش نمی‌شود. با وجود همه فقدان‌ها و نقاط ضعفی که مطرح شد تأکید دارم که شاید در برخی سال‌ها با رکودی نسبی روبه‌رو شدیم اما در نهایت به آینده ادبیات داستانی‌مان امیدوار هستم و آن را رو به رشد می‌دانم.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هشتاد و چهار
 - شماره هشت هزار و صد و هشتاد و چهار - ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲