از دفتر خاطرات یک کتابخوار مستقر در نمایشگاه-۳

عید نوروز اهالی فرهنگ

نفیسه سادات موسوی
پژوهشگر

سن و سال شما را نمی‌دانم اما ما دهه شصتی‌ها خاطرات مشترک بامزه‌ای از عید نوروز داریم؛ یکی از این خاطرات بامزه و نوستالژیک، مدل دید و بازدید ما در آن سال‌ها بود، مخصوصاً دید و بازدید با اقوام درجه یک (که به لطف خانواده‌های پرجمعیت آن روزها، حسابی زمانبر هم بود. هرکس به طور متوسط چندتایی عمو، عمه، خاله و دایی داشت و چندتایی هم از عموزاده‌ها و خاله‌زاده‌ها بودند که آنقدر روابط نزدیکی بین ما و آنها برقرار بود که حکم خاله و عمو را برایمان داشتند و به هر حال باید به اندازه و در شأن فامیل درجه یک با آنها رفت و آمد می‌کردیم و جزو دید و بازدیدهای همین دسته محسوب می‌شدند)
شیوه این دید و بازدید نوروزی هم این گونه بود که یکی دوتا کوچک‌تر فامیل، به خانه یکی از اقوام درجه یک می‌رفتند و بعد آن صاحبخانه را با خود همراه می‌کردند و باهم به خانه فامیل بعدی می‌رفتند و این خاله بازی خانه به خانه آنقدر تکرار می‌شد که خانه آخرین فامیل جای سوزن انداختن نبود. تازه از دل این دید و بازدیدهای جمعی، برنامه میهمانی‌های فردا و پس‌فردا هم مشخص می‌شد و عموماً زن‌دایی‌ای، خاله‌ای، کسی برای ناهار فردا یا پس‌فردا فامیل را دعوت می‌کرد.
حالا حکایت نمایشگاه کتاب هم بی‌شباهت به این نوستالژی نیست! اینجا میهمانی اهالی فرهنگ است. تا چشم بچرخانی شاعر، نویسنده، ناشر، منتقد و مروج کتاب است که دیده می‌شود. اصلاً هر چند قدم یک‌بار ناچاری بایستی و یک دور سلام و علیک کنی با کسی که معلوم نیست بار اول است که او را می‌بینی یا چند بار دیگر هم با او چشم در چشم شده‌ای. آنقدر جمعیت، شلوغی و آدم‌ها اینجا زیادند که اصلاً نمی‌توان به حافظه اعتماد کرد، اما این تمام ماجرا نیست. ماجرا آنجایی به نوستالژی نوروزی ما شبیه‌تر می‌شود که یکی از اهالی رسانه، یکی از اهالی فرهنگ را برای مصاحبه مکتوب یا آنتن زنده دعوت می‌کند. اصلاً نشستن فرهنگ‌ساز محترم روی صندلی رسانه‌بازان همان و صف کشیدن باقی خبرنگاران و تهیه‌کننده‌ها و سردبیرها برای رزرو کردن ایشان جهت گفت‌و‌گو همان! میهمان بنده خدا درست شبیه دید و بازدیدهای نوروزی ما دهه شصتی‌ها از اینجای داستان به بعد باید هی تک پا تک پا به استودیوی بعدی برود. هر جا هم بیش از زمان خوردن یک چای نمی‌ماند و آیتم‌ها معمولاً بین 10 دقیقه تا یک ربع هستند. از طرفی درست شبیه دید و بازدیدهای عید که از خانه نفر اول تا خانه آخرین نفر باید به یک سری سؤال ثابت و روتین جواب می‌دادیم که «کلاس چندم هستیم» و «معدل‌مان چند شده» و «قرار است در آینده چه کاره شویم» و این‌ها، اینجا هم از مصاحبه اول تا آخر همین وضعیت برقرار است. باید به سؤالاتی نظیر «چی شد که نویسنده شدید» و «آخرین کتابی که خوانده‌اید چه کتابی بوده» و «مخاطبان ما را با جملاتی به کتاب خواندن توصیه کنید» پاسخ بدهند بدون اینکه خسته شوند یا تکراری بودن سؤالات کلافه‌شان کند.
البته این اوضاع اهالی فرهنگ است که از این ور بام غش کرده‌اند. روی دیگر سکه دید و بازدیدها در نمایشگاه، مسئولان هستند. مسئولانی که به وفور در نمایشگاه در رفت و آمدند و از غرفه‌های ناشران عمومی تا سالن یاس به بیشتر فضای نمایشگاه سرکشی می‌کنند و بین‌شان از نماینده مجلس و وزیر دیده می‌شود تا مدیران فرهنگی و معاونان و امثال آنها، اما قدر همان خوش و بش‌های تکراری و چای خوردن هم جایی توقف نمی‌کنند. با لبخند و با سرعتی بیش از سرعت حرکت معمولی در نمایشگاه از لابه‌لای راهرو‌ها عبور می‌کنند و عکاسان همراه‌شان چلیک چلیک ازشان عکس می‌گیرند تا در گزارش انتهای روز خود با عنوان‌هایی نظیر «بازدید دکتر فلانی از شبستان عمومی» و «حضور سرکار بهمانی در سالن یاس» ازشان یاد کنند.
القصه، حالا که میهمانی نوروزی اهالی فرهنگ برقرار است حتی اگر قصد خرید کتاب هم ندارید، برای دیدن و آشنایی و گپ و گفت با این جمع فرهیخته و ادیب سری به مصلی بزنید.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هشتاد و چهار
 - شماره هشت هزار و صد و هشتاد و چهار - ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲