نگاهی بر کتاب «عملیات احیا»
معجزهای در بیابانهای «جوین»
فائزه
سراجان
فعال فرهنگی
جای شما خالی! همین چندروز پیش بود با دو نفر از دوستان زدیم به دل جاده و راهی شیراز شدیم. توی راه، دو کارخانه عظیمالجثه را دیدم. اسمشان را نمیدانم. سرعت ماشین هم آنقدر زیاد بود که تا آمدم اسمش را بخوانم، رد شدیم. اما به دوستم گفتم: «چقدر دوست دارم توی کارخونه کار کنم. دیدن خط تولید، بهم حس پویایی میده. همین که میبینم چیزی ساخته میشه و به درد میخوره، اعتماد به نفسمو بیشتر میکنه و انرژی میگیرم.» من در رؤیای خودم بودم اما خبری از وضعیت واقعی کارخانه و بار سنگینی که بر دوش مدیران کارخانه است، نداشتم. تا اینکه کتابی به دستم رسید.
هیچ خبر نداشتم، کارخانه با منفی 60 میلیون ضرر یعنی چه؟ اینکه نتوانی بعد از شش ماه، حقوق کارگرها و بدهکاریهای بانکی را بدهی چه حسی دارد و چطور میشود از این اداره به آن اداره رفتن و از پلههای مجلس بالا و پایین شدن را روزانه تحمل کرد؟ تصور نمیکردم در ایران، یک مدیر بتواند همه این شرایط را مدیریت و کنترل کند. از بانک و کارگر و طلبکار، بد و بیراه بشنود ولی ادامه دهد. مدیری که پول ندارد حقوق کارگرها را بدهد اما آنها را میبرد کوه تا صبور شوند و با دیدن قله، بلندپرواز.
بعد از مدتها با آنکه خزانه کارخانه خالی است اما خانوادههای پرسنل پا در حیاط کارخانه میگذارند. درختی میکارند تا عِرقشان به جمکو بیشتر شود. ارتباطات قوی و مشتریمداری مهندس رستمی، بازوی حرکت «جمکو» میشود. او با هرکسی با زبان خودش وارد گفتوگو میشود. در مصاحبت با یک مدیر شیرازی، یک مرتبه لهجهاش شیرازی میشود و با فردی لوتی، از دریچه مرام و معرفت وارد میشود.
کتاب «عملیات احیا» بر محور مدیریتی جوان و روایت پازلگونه افراد کارخانه الکتروموتور «جمکو» است. روایتی که هرکدام از افراد، آن را به زبان خودشان ادامه میدهند. محمد حکمآبادی، بهخوبی توانسته از هر راوی، تکه پازل درستی را گلچین کند تا درست سر جایش بنشیند و داستان دراماتیک کارخانه جمکو پیش برود تا از بحران دربیاید و حالا بشود یکی از شرکتهایی که «زیمنس» آلمان هم به پایش نمیرسد. شرکتی که مدیرانش، پایشان تاول زد از بس میان مجلس و نهاد ریاست جمهوری و سازمانها، رفتند و آمدند تا مشکلات را از پا دربیاورند و به آنها که جلویشان سنگاندازی میکردند، «ما میتوانیم» را ثابت کنند.
غرور ایرانی در جایجای کتاب حس میشود. جای تردید نیست که اشک شوق از چشمانتان روانه شود، وقتی این قسمت از کتاب را بخوانید: «دل توی دلم نبود که موتور راه افتاد. ثانیهها کند میگذشت تا دور موتور بهسرعت 176.5 رسید. بچهها شروع کردند به دست زدن. انگار تیم ملی توی جام جهانی برنده شده. من هم خوشحال بودم؛ خیلی خوشحال. ایران پنجمین کشور سازنده موتور «سنکرون» فشار قوی جهان شد.»
فارغ از تمامی فراز و فرودهای شرکت جمکو، به کتاب «عملیات احیا» به دید یک کتاب مدیریتی میتوان نگاه کرد. هر مدیری جدا از موقعیت مکانیاش میتواند تجارب مدیریتی، خروج از بحران و اخلاق مدیریتی مهندس رستمی را الگو قرار دهد. کسی که معتقد است باید با فرهنگ کار کردن در ایران جنگید. با اینکه همه صبح بیایند و همه چیز مرتب باشد تا کار کنند. مهندس معتقد است مدیر باید قلقگیری کند و برای هرکسی مدلی داشته باشد. مثل آن طراح نابغه که به جای روز، شبها میرفت جمکو و کار میکرد. مهندس با او راه آمد ولی سیستم را طوری چید تا کسی راه دورزدن مدیر و مدیرهای آینده جمکو را نداشته باشد.
از طرفی مهندس رستمی توانست جمکو را علاوه بر پشتکار و نیروی خوبی که داشت، با ارتباط گیری با دانشگاه به قله برساند. جمکو حالا بال پرواز خیلیها شده. زمانی بود که کارگرها و مهندسها از این شرکت فرار میکردند اما حالا 500 نفر نیرو دارد و پشت درش صف بستهاند.