مروری بر کتاب «سلولهای بهاری»
عاشقانههای دانشمند پرتلاش ایرانی در تحقق ناممکنها
مائده ارسطویی
فعال فرهنگی
از دهه 70 بود که مدام از اخبار سراسری صداوسیما خبرهایی مربوط به سلولهای بنیادی و پروژههای شبیهسازی میشنیدیم. خبرهایی که با درمان زوجهای نابارور و تولید سلولهای بنیادی و کاربرد آنها در درمان بیماریهای مختلف مرتبط بود. این خبرها چنان شوقبرانگیز و هیجانآور بود که حتی مادربزرگها هم مشتاق به شنیدن آن بودند. اگر در رشته تجربی درس خوانده باشیم احتمالاً بهتر از این مباحث سر درمیآوریم ولی اگر با مبانی زیستشناسی آشنا نباشیم شاید کمی برایمان مبهم باشد.
کتاب «سلولهای بهاری» که حتی تصویر جلدش هم حالوهوای بهاری را برایمان تداعی میکند با متنی جذاب و گیرا سعی دارد داستان یک زندگی و پژوهش زیبا و پرتلاش را برایمان به تصویر بکشد. آری داستان زندگی یک دانشمند پرتلاش و خستگیناپذیر و شرح عاشقانههای او در مسیر کشف و تولید سلولهای بنیادی جانوری و انسانی.
شرح قصه زندگی او و همنشینیهایش با مؤسسه رویان. چه زیبا برایمان بیان میکند که امکان ندارد آدم یکشبه محقق و کاشف شود. چه خوندل خوردنهایی دارد و چه لذتهایی. این کتاب لذت بعد از تحمل سختیها و شب بیداریها را به خوبی توصیف کرده است.
این دانشمند پرتلاش کسی نیست جز دکتر حسین بهاروند از مردم غیور لر که در زرینشهر اصفهان به دنیا آمده است. در این کتاب با سه بخش جذاب روبهرو هستیم: بخشی به زندگی شخصی و ازدواج دکتر بهاروند پرداخته، بخشی به چالشهای دوران تحصیل و تلاشهای او و بخشی به فعالیتهای کاری و پژوهشی ایشان در مؤسسه رویان مربوط میشود که همان بخش علمی کتاب است که کاملاً روان و قابل فهم برای همه، روند تحقیق و تولید سلولهای بنیادی را شرح میدهد. این کتاب، از درسگرفتن دکتر بهاروند از کتابها و فیلمها میگوید که چطور یاد گرفت، با تحمل سختیها است که میتوان به موفقیتهای بزرگ رسید.
کتاب برایمان از دوران تحصیل حسین، از شیطنتهایش، از عشقها و آرزوهایش میگوید. از عشق او به جنینشناسی و کشف رازهای خلقت موجودات که موتور محرکش بوده است. با بیان شیرینش تشویق میکند که داستان تلاشهایش را دنبال کنیم و خاطرات جالبش را از دوران دانشجویی و زندگی خوابگاهیاش که لبخند بر لبمان مینشاند چرا که زندگی در خوابگاه محل چالش فرهنگها و انواع منشهای آدمی است. به علاوه از سالن قرائتخانه دانشگاه هم میگوید که انگاری دوی ماراتن مطالعه بوده است. دکتر حسین بهاروند شخصیت چندبعدی خود را تشریح میکند که سعی داشت در همه جنبهها رشد کند. او از طبیعتگردی و صعودهایش هم میگوید. تعاملش با دکتر مارک آلمانیتبار هم خالی از لطف نیست. ازتجربههایی میگوید که چطور سبب خیر و برکت زندگیاش شدند. شرح دعاها و استغاثههایش هم شیرین و جذاب است.
اگر بخواهیم بدانیم رویان چگونه مؤسسهای است و اصلاً سلولهای بنیادی به چه چیز میگویند این کتاب به زیبایی و با زبان ساده آن را برایمان توضیح میدهد. دکتر بهاروند برای ورود به مؤسسه رویان و رسیدن به عشقش، چه داستانهای جالبی دارد. از رویان میگوید که چطور خانه، خانواده و هویت علمیاش شد. چه زیبا تعامل و همکاری با دکتر کاظمیآشتیانی را برایمان به تصویرمیکشد و از معرفت و تلاش ایشان تعریف میکند.
کتاب علاوه بر شخصیت علمی پژوهشگر به شرح شخصیت اخلاقی و خانوادگی او نیز پرداخته است و از مهربانیها و پرستاریهایش برای همسرش میگوید که به بیماری خاصی مبتلا شده و پابهپای همسرش درد میکشد چرا که نمیتواند برای دردهای او درمانی بیابد. شخصیت دکتر بهاروند که چطور همه این سختیها را به انرژی مثبت تبدیل میکند برای خواننده مفید است.
تلاش دکتر بهاروند و همکارانش فقط دستیابی به تولید و توسعه سلولهای بنیادی در ایران نبوده بلکه نمایاندن خواستن و توانستن و ممکن کردن ناممکنها بوده است. کتاب به خوبی نشان میدهد که سلولهای بنیادی تنها یک علم نیست بلکه یک فرهنگ است، اینکه از علم به کاربردش برسیم.