نقدی بر جنجالها و انگاره سازیهای اخیر رسانهها از یک بیانیه
«خالص سازی» خالی از واقعیت!
در روزهای اخیر در فضای رسانهای، درباره عبارت «خالص سازی» مطالبی از سوی برخی افراد، گروهها و جریانهای سیاسی منتشر شد؛ مطالبی که به نوعی باب گفتوگو و اظهارنظرهای سیاسی را در آستانه فرا رسیدن انتخابات آینده باز کردند. آنچه در مطالب منتشره برجسته مینماید، ابهامات و ادراکات غیردقیق پیرامون عبارت مورد اشاره است که خود منجر به سوءتفاهمهای بعدی شده است. به همین بهانه، در این مطلب قصد داریم ضمن دقت در مفهوم خالص سازی، به اشتباهات لفظی و ادراکی بکارگیرندگان این انگاره پرداخته و مواجهه نقادانهای با این موضوع داشته باشیم.
اگرچه عبارت خالصسازی در روزهای اخیر مبتنی بر یک بیانیه منتشره از سوی یکی از فعالان سیاسی در رسانهها برجسته شد، اما آنچه مدنظر استفاده کنندگان از این عبارت بوده، از سالهای گذشته نیزگاه و بیگاه طرح شده است؛ بویژه در زمانی که ارکان تقنینی و اجرایی کشور از نظر طیفهای دربرگیرنده سیاسی، نزدیک به هم بودهاند، رسانههای ناهمسو سعی داشتهاند اینگونه وانمود کنند که این نزدیکی طیفها حاصل تلاشی عامدانه در جهت «یکپارچهسازی قدرت» بوده است! عبارتی که اکنون در کالبد انگاره «خالص سازی» بار دیگر مطرح شده است.
البته عمده مطالب منتشره از سوی صاحبان این دیدگاه، مطالبی نه چندان عمیق و نه چندان علمی بوده و حتی شاید درستتر این باشد که گفته شود بیشتر اهداف سیاسی و انتخاباتی را دنبال کرده است. با وجود این، توضیح درباره این عبارت و مفاهیمی که دربرمی گیرد، به نظر امری مهم است.
اولاً منبع حقیقی صدور بیانیه، در تمام دوره فعالیت سیاسی خود و حتی در حال حاضر، نه تنها در جایگاهی بیرون از حاکمیت قرار نداشته بلکه در ارکان مهم کشور نیز نقش آفرینی نموده است؛ بنابراین طرح انگاره خالصسازی از سوی وی، تنها در صورتی موضوعیت پیدا میکند که فاعلیتی معین را برای دنبال کردن پروژه خالصسازی درنظر بگیریم؛ طبیعتاً چنین فاعلیتی را در یک شخص یا یک رسانه یا حتی یک جریان سیاسی نمیتوان جستوجو کرد؛ سؤال اینجا است که پس در چه چیز باید جستوجو کرد؟ آیا میتوان جوابی برای این سؤال پیدا کرد؟
به نظر میرسد که مشخص کردن یک وجه معین در پاسخ به این سؤال، چندان میسر نیست و اگر کسی هم پاسخی متعین به این سؤال بدهد، درواقع پیچیدگیهای سیاست در ایران و تکثر توزیع قدرت را فهم نکرده است؛ انگاره خالصسازی که اکنون طرح میشود، ابتکار جدیدی نیست؛ کسانی که آن را به کار میبرند، سعی دارند با تداعی گری میان نظام سیاسی جمهوری اسلامی و برخی الگوهای معین نظامهای سیاسی در تاریخ که زمانی روی کار بودهاند و نتوانستهاند موفق باشند، به طور غیرمستقیم جمهوری اسلامی را مشابه همان نظامها قلمداد کنند.
پس پیشینه مفهوم این عبارت را که گاه در عبارات مشابه دیگر هم نمود پیدا میکند، باید در نظریههای علوم سیاسی و صورتبندیهایی که از نظامهای سیاسی ناموفق در دنیا توسط بعضی نویسندگان ارائه شده، جستوجو کرد؛ صورتبندیهایی که در قالب هجوم سیل کتابهای ترجمهای درباره نظامهای فاشیستی، کمونیستی و استالینیستی در فضای علوم سیاسی ایران و حتی فضای دانشگاهی راه پیدا کردهاند و تقریباً این فضا را مسموم ساختهاند.
مطرح کنندگان و بکاربرندگان انگاره «خالص سازی» همچنین باید به این سؤال پاسخ دهند که منظورشان از جریان خالصسازی دقیقاً چه کسانی است؟ مگر نه این است که قوای اصلی کشور از طریق انتخابات و مشارکت عمومی تعیین تکلیف میشوند؟ در این صورت جریانی که به زعم آنها به دنبال خالصسازی است، چگونه و از چه طریق قرار است این اقدام را به پیش ببرد؟ به خصوص اینکه خود از طریق همین سازکارهای مردم سالارانه در دورههای گذشته روی کار بودهاند.
آنچه امروز در سیاست جمهوری اسلامی عیان است، اتفاقاً تکثر عناصر مشارکت کننده در قدرت چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم است؛ شیوه توزیع قدرت در گروههای رسمی و غیررسمی جامعه به گونهای است که اساساً نه تنها خالصسازی ناممکن است بلکه حتی ایدهای عجیب به نظر میرسد. با گذشت بیش از چهاردهه از حیات سیاسی نظام شکوهمند جمهوری اسلامی، به جرأت میتوان گفت که از ابتدای وقوع انقلاب اسلامی تا به امروز، تقریباً تمام گروهها، جریانها، جناحها و سلایق سیاسی در مقاطع مختلف کم و بیش در ارکان مختلف حاکمیت نمایندگی داشته اند؛ شاید به همین خاطر هم باشد که در حال حاضر اپوزیسیون جمهوری اسلامی تا این اندازه نحیف و ضعیف شده است؛ زیرا حتی به تمام جریانها و گروههایی که وجهه انتقادی به خود گرفتهاند نیز در مقاطع گوناگون از سوی مردم و حاکمیت مجال بروز و ظهور داده شده است.
اما پرسش راهگشا آن است که اگر امروز قاطبه جامعه از جریانهای ناهمسو با حاکمیت خسته شدهاند و در دوره اخیر به مجلس و دولت انقلابی رأی دادهاند، چه دلایلی داشته است؟ آنچه افراد و رسانههای متبوعشان از آن با عنوان «خالص سازی» یاد میکنند، در حقیقت سرپوشی برای عدم مقبولیت خودشان نزد افکار عمومی است که اکنون در قامت فرار رو به جلوی آنها خودش را نشان میدهد؛ کسانی که برای چند دهه در جایگاههای کلیدی مشغول به فعالیت بودهاند، اکنون به جای پاسخگویی به افکار عمومی در قبال اقداماتشان، رنگ اپوزیسیون به خود زدهاند تا مگر از این طریق بتوانند بار دیگر پستهای کلیدی فتح نشده را در اختیار بگیرند.