صعود و نزول گروههای مرجع در ایران
نقش قدرت در ظهور سلبریتیسم
دکتر ابراهیم فیاض
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
در بررسی نسبت بین «سیاستگذاری فرهنگی» و «ظهور فرهنگ شهرت» یکی از نقاط مغفول که از قضا، از اثرگذارترین بازیگران این حوزه هم به شمار میرود، مسأله «قدرت» است. متأسفانه در علوماجتماعی «محور قدرت» نداریم؛ چون همواره علوماجتماعی ما خود را تافته جدا بافته تصور کرده است. به همین دلیل، اهالی علوماجتماعی هم اغلب تحلیلهایی ناقص از مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارند. این در حالی است که حتی در امریکا، علوماجتماعی از قدرت جدا نیست. تقلیلگرایی مشکل اصلی ما در سیاستگذاری برای فرهنگ است.
هنوز نتوانستهایم تعریف قابلقبولی از فرهنگ ارائه کنیم
ضعف معرفتی ما در حوزههای فرهنگی تا آنجاست که حتی سیاستگذاران ما نتوانستهاند تعریف قابلقبولی از فرهنگ ارائه کنند. هر جامعهای تعریفی از فرهنگ دارد و این نشان از انعکاسی بودن فرهنگ است.
برای تعریف فرهنگ، نخست باید نسبت بین «مذهب»، «دانش»، «رسانه» و «قدرت» را تعریف کرد و بعد بهطور مرتب هر ساله نسبتهای میان آنها را روزآمد کرد؛ چون این نسبتها هر لحظه در حال تغییر است. تا زمانی که به لزوم چنین امری پی نبریم نمیتوانیم از «فرهنگ» تعریف درست و کارآمدی داشته باشیم.
کارمندی در آکادمی
«زبان»، «تاریخ»، «سیاست»، «خانواده» و «مذهب» پنج عنصر جنگهای ترکیبی هستند. با توجه به این امر، ما چه برنامهریزی در این حوزهها داریم و مسیر و راهحل ما چیست؟ «تقریبا هیچ»!
وقتی دانشگاهها و حوزههای علمیه ما تقلیلگرا شدهاند و صرفاً بر مسائل و موضوعات جهانی و غربی تمرکز میکنند، از آنان چه توقعی میتوان داشت تا برای مسائل جامعه و ارائه برنامه و راهحل آنها بیندیشند. معیار قرار دادن مقالات ISI، برای ارزیابی و ارتقای اساتید دانشگاه، باعث شده دانشگاههای ما بهطور عام و علومانسانی ما بهطور خاص سطحی شود و در این فرایند، دانشگاه ما در عمل به یکی از غربگراترین دانشگاههای جهان بدل شوند! چرا که اغلب افق دیدشان و مطالعات و متر و معیارعلمیشان، دنیای غرب است.
در این فرایند، حتی برخی از اساتید ما به کارمندانی بدل شدهاند که چندان دغدغه کار فکری جدی ندارند. همین امر باعث شده تا سواد بدنه جامعه از اهالی فکر پیشی بگیرد؛ به این معنا که آگاهی مردم از مسائل جامعه به دلیل استفاده از رسانههای اجتماعی، حتی گاهی، از برخی از اساتید دانشگاه ما، روزآمدتر است.
چطور شد که سلبریتیها از نخبگان پیشی گرفتند؟
مردم در ظهور سلبریتیها نقشی نداشتهاند بلکه این خود «قدرت» است که بیش از دیگر ساحتها در تولید سلبریتی سهیم بوده است. به همین دلیل سلبریتیها توانستهاند گوی مرجعیت فکری را از اهالی دانشگاه بربایند.
ما در حوزههای هنری و حوزههای ارتباطی دچار عقبماندگی نیستیم؛ بلکه فراتر از آن از خلأ هنری و ارتباطی رنج میبریم که به مراتب از عقبماندگی وخیمتر است. هنر در جامعه ما فانتزی است. کوتولهترین ساحت علم، علم تجربی است و ما این ساحت را بر علومانسانیمان حاکم کردهایم و طبیعی است در چنین ساختاری، سلبریتیها جای نخبگان را بگیرند. در چنین ساختاری، اگر غیر این اتفاق میافتاد جای پرسش و تعجب داشت.
*مکتوبهای حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانیهای دکتر فیاض و دکتر خیامی است که در سلسله هماندیشیهای «صعود و نزول گروههای مرجع در ایران/ سیاستگذاری فرهنگی- رسانهای پسا انقلاب» در محل پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی و فصلنامه فرهنگ شهرت ارائه شد.