روایت دردناکی که باورکردنی نیست

نامهربانی میهماندار هواپیما با پسری که وقت عمل داشت

زهرا علی هاشمی / «امیراحسان پایش بین پره‌های چرخ موتورسیکلت پدرش گیر کرد. حتی نمی‌توانید تصور کنید که چقدر وحشتناک است. بچه هفت ساله‌ را با همه کمبودها در کرمان از قطع پا نجات دادیم.او برای درمان تکمیلی باید راهی تهران می‌شد. با نامه پزشک راهی فرودگاه شد اما میهماندار هواپیما اجازه نداد وارد هواپیما بشوند و زمان داشت از دست می‌رفت. به سختی با اتوبوس روانه تهران شد و ما ماندیم و علامت سؤال بزرگ در برابر حرکتی عجیب از این شرکت هواپیمایی که حتی خسارت کنسلی بلیت هواپیما را نیز پرداخت نکرد.»

اینها را محمدرضا مدروانی روایت می‌کند؛ کسی که ۲۷ سال است در کرمان معلمی می‌کند و در انجام کار خیر، دستی بر آتش دارد. او در مورد علت رفتار این میهماندار به خبرنگار «ایران» می‌گوید: «پزشکان با مشاهده وضعیت اولیه امیراحسان بعد از حادثه به والدینش گفته بودند که باید پای آسیب دیده فرزندشان قطع شود. وقتی در جریان ماجرا قرار گرفتم با دوستان پزشک خیر خود وضعیت امیراحسان را در میان گذاشتم. آنها هم با دیدن تصاویر پزشکی تأیید کردند که باید پای پسر بچه قطع شود. همان تیم پزشکان خیر برای درمان امیراحسان همراه ما شدند. وقتی امیراحسان را وارد اتاق عمل کردند، معجزه زندگی این پسر بچه شکل گرفت. پزشکان قبل از قطع پا به این نتیجه رسیدند که امکان ترمیم پای آسیب دیده وجود دارد.»
وی در ادامه می‌افزاید: «بعد از عمل اولیه برای تکمیل درمان باید امیر احسان هفت ساله راهی تهران می‌شد. نامه پزشکی برای انتقال او با هواپیما صادر شد. بلیت تهیه و خانواده و امیراحسان روانه فرودگاه شدند اما پای پرواز با بی‌مهری میهماندار هواپیما مواجه شدند. میهماندار بی‌توجه به نامه پزشکی، تأکید داشت که اجازه ورود امیراحسان را به هواپیما نخواهد داد و در نهایت هم تأکید خود را اجرایی کرد.»
محمدرضا مدروانی می‌گوید: «هواپیما بدون امیراحسان و والدینش پرواز کرد. چاره‌ای نبود جز انتقال پسر بچه با شرایط سخت، یعنی سفر با اتوبوس در آن وضعیت خاصی که امیر احسان در آن قرار داشت. باید بگویم بعد از چند روز، شرکت هواپیمایی با اعلام عذرخواهی از خانواده امیراحسان، مدعی شد که خسارت بلیت را پرداخت می‌کند اما با گذشت نزدیک به سه سال از آن زمان هنوز هیچ خبری از پرداخت خسارت نیست.»
مرد خیری که با مدرسه‌سازی شروع کرد و به درمان رایگان کودکان رسید
محمدرضا مدروانی فعالیتش در کار خیر را با مدرسه‌سازی آغاز کرد ولی بعد از اینکه مادر فهیمه برای دریافت کمک به سمتش دست دراز کرد، مسیر زندگی خیرخواهانه‌اش عوض شد.
مدروانی در تشریح آشنایی با فهیمه که پزشکان می‌گفتند تومور مغزی دارد، می‌گوید: «زمانی که من برای بازدید از مدارس در مناطق محروم حاضر می‌شدم، می‌دیدم که بچه‌ها به فضای آموزشی نیاز دارند؛ برای همین به کار خیر مدرسه‌سازی وارد شدم. من با کمک دوستان توانستم ۲۰ مدرسه بسازم؛ اما مسیر مدرسه‌سازی من، در سال ۱۳۹۶ به طور کلی تغییر کرد.»
او در ادامه می‌گوید: «برای سخنرانی در یکی از مدارسی که ساخته بودیم حاضر شدم که ناگهان یک مادر به سمتم آمد. او برای فرزندش که تومور مغزی داشت از من درخواست کمک کرد. نامش فهیمه بود. من به مادر فهیمه گفتم که نمی‌توانم هزینه‌های درمان در استانی دیگر را تقبل کنم؛ ولی به او پول دادم تا با فرزندش به کرمان بیایند تا کمک‌شان کنم. من در این فاصله، با پدر یکی از دانش‌آموزانم که پزشک ماهری بود صحبت کردم و از او خواستم فهیمه را معاینه کند. روز شنبه، فهیمه را به کرمان آوردند. پدر دانش‌آموزم، اسکن مغزی و‌ ام آر آی تهیه کرد و متوجه شد که اصلاً توموری در کار نیست و علت سردردهای فهیمه، فقط میگرن است.»
مدروانی تأکید کرد: «این در حالی است که فهیمه حتی نوبت جراحی هم داشت! آنچنان به این بچه تلقین شده بود تومورمغزی دارد که وقتی دستش را گرفتیم تا از پله‌های بیمارستان بالا ببریم، بی‌حال روی زمین افتاد.»
این کار خیر؛ آغازی شد برای تغییر مسیر آقا معلم. او تصمیم گرفت با والدین دانش‌آموزانش که پزشک هستند ارتباط بگیرد تا کار خیری را کلید بزند که به دانش‌آموزان بی‌بضاعت که درگیر بیماری هستند، کمک کند. سه استان سیستان و بلوچستان، کرمان و هرمزگان، انتخاب این معلم برای پیگیری کارهای خیرخواهانه‌شان شد.
او می‌گوید: «من با این گروه و البته پزشکانی که در استان‌های مختلف می‌شناختم، یک تیم جهادی تشکیل دادیم. هر ساله، چندین بار به این سه استان سفر می‌کنیم و دانش‌آموزانِ بی‌بضاعت را به رایگان درمان می‌کنیم. البته جمعیت هدف ما، بیشتر دانش‌آموزان و بچه‌ها هستند ولی ممکن است افراد بزرگسال هم به ما مراجعه کنند که این دسته از افراد را نیز درمان می‌کنیم.»
این معلم خیر و فداکار در پایان می‌گوید: «من در این مسیر، بخشی از درآمدم را که در کلاس‌های خصوصی به دست می‌آورم صرف می‌کنم ولی خانواده، دوستان و آشنایانم نیز در این مسیر به من کمک می‌کنند. در تمام این اردوهای جهادی که بعضاً با حضور بیش از 50 پزشک متخصص برگزار می‌شود، به نکته‌ای دست یافتم که امیدوارم روزی برسد که حل و فصل شود. در استان‌های محروم، پزشکان، بعد از مدتی که کسب تجربه می‌کنند، آنجا را ترک کرده و به شهرهای بزرگ می‌روند تا درآمد بیشتری داشته باشند. برای همین افرادی که در مناطق محروم دچار بیماری می‌شوند، اکثر اوقات با پزشکان کم تجربه ملاقات می‌کنند و این موجب می‌شود که راه‌حل‌های مناسبی برای بیماری‌شان ارائه ندهند. از جمله همین اتفاقی که برای فهیمه و امیراحسان رخ داده بود که فکر می‌کردند دختر تومور مغزی دارد و پسر، باید پایش را از دست بدهد. امیدوارم روزی برسد که پزشکان متخصص و متعهد در استان‌های محروم حاضر باشند تا دیگر نیازی به برگزاری اردوهای اینچنینی نباشد و مردم به راحتی بتوانند به آنها دسترسی داشته باشند.»

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و دو
 - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و دو - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲