بررسی اقتضائات فعالیت فرهنگی در گفتوگو با حجتالاسلام آراسته
اولویت کار فرهنگی ایجاد همبستگی اجتماعی است
فاطمه ترکاشوند
روزنامهنگار
وضعیت خاص اجتماعی و فرهنگی این روزها توجه بسیاری از جوانان و گروههای فعال را به حضور در عرصه فرهنگ و فعالیت فرهنگی جلب کرده است. اما اقتضائات این فعالیت فرهنگی چند وقتی است که در میان کارشناسان مورد اختلاف قرار گرفته و لزوم حضور پرتعداد و کمکیفیت یا کمتعداد و سنجیده و کارشناسانه، مورد بحث قرار گرفته است. با محمدرضا جوان آراسته در این رابطه گفتوگو کردیم.
بسیاری از مردم خصوصاً جوانان به صورت منفرد و گروهی علاقهمند به فعالیت در حوزه فرهنگی هستند. نقش دولت را در بسترسازی برای مشارکت عمومی در حوزه فرهنگ چه میدانید؟
وظیفه دولت، خدمت دادن به همه شهروندان جامعه است که یک دسته از این شهروندان، علاقهمندان به کار فرهنگی هستند. اما این امر چگونه میسر میشود؟ یک وقت میگوییم دولت پول بدهد یعنی بخشی از سرمایه عمومی و بودجه کشور را هر سال در اختیار مجموعههای خصوصی و مردمی قرار دهد که میخواهند در مسیر رشد دادن ارزشهای فرهنگی در جامعه قدم بردارند. این اولین اقدامی است که به ذهن میرسد و این روزها، بسیار هم رواج دارد. اما این کار به نظر درست نمیآید.
اگر بخواهم فقط یک کار را در این زمینه به دوش دولت بگذارم که دیگران از پس آن برنمیآیند و نیاز به ورود حاکمیت است، تأمین زیرساختهاست. برای کار فرهنگی باید امکاناتی فراهم شود. اگر دولت را به مثابه یک دغدغهمند بزرگ در عرصه فرهنگ در نظر بگیریم، آن وقت باید بگوید من جا و مکان را برای عملیات فرهنگی و تیمهای فعال تأمین میکنم. گروههای فرهنگی به جایی نیاز دارند تا در آن جلسه بگذارند و کارهایشان را انجام دهند و دولت میتواند با اختصاص دادن نوعی پارک مثل پارک فناوری، این نیاز آنان را به صورت موقت تأمین کند. یا مثلاً تمام امکانات عمومی مثل بنرها، ساختمانها و... را به طور مساوی در اختیار متقاضیان قرار دهد.
چنین اقداماتی از سوی دولت چه سودی برای فرهنگ دارد؟
وقتی دولت این نقش را برای اهالی فرهنگ ایفا کند، گروههای فرهنگی امنیت پیدا میکنند. احساس دیده شدن و توجه پیدا میکنند و فرصت انجام کارهایی برایشان باز میشود که تا قبل از این امکانش را نداشتند. فراهم کردن این جنس از زیرساختها باعث میشود شما بتوانید کار آن فردی را ببینید که واقعاً اهل کار کردن است. چون موانع اولیه از جلوی پایش برداشته میشود و کارش انجام و دیده میشود. آن کسی هم که اهل کار کردن نیست معلوم میشود که حتی اگر فرصت هم در اختیارش قرار دهید او اهل کار نیست.
کار فرهنگی بالاخره یک تراکنش مالی خواهد داشت. دولت میتواند مجموعههای فرهنگی کوچک نوپا را از مالیات معاف کند یعنی امکان حرکت پرقدرت را در آغاز فراهم آورد. مثل جوان تازهکاری است که بالاخره نمیتوانید در همان ابتدا از او انتظار کار بدون نقص یا همراه با آورده فراوان مالی داشته باشید.
دولت تا چه اندازه در ایفای این نقش موفق بوده و راهکارتان برای افزایش هدفمند این مشارکت چیست؟
تا جایی که من دنبال کردهام دولت در کنار صنایع دانشبنیان به صنایع خلاقه در حیطه فرهنگ و هنر هم توجه کرده است. مراکز رشد و نوآوری به رسمیت شناخته شدهاند و امکاناتی در اختیارشان قرار گرفته تا توان پذیرایی از ایدههای خلاقانه فرهنگی را داشته باشند. دولت از جهت به کار انداختن زیرساختها قدمهایی را برداشته است. اینها قدمهای بزرگی است اما کافی نیست. این امکانات تا حدی در مراکز استانها و شهرهای بزرگ محقق شده اما در شهرهای کوچکتر دسترسیها خیلی کمتر است.
میخواهم بگویم قدمهایی برداشته شده اما هنوز یک فعال فرهنگی این حس را از حاکمیت دریافت نمیکند که مسیر برای کنش فرهنگی من باز است. احساس میکند که تازه در ابتدای راه باید با دهها ارگان و بیست تا نهاد بجنگد تا فلان مجوز را بگیرد. این ذهنیت وجود دارد و غلط هم نیست.
نیروهای فعال در حوزه کار فرهنگی در کدام دستهبندیهای اجتماعی هستند و خاستگاهشان بیشتر در کدام اقشار است؟ برآوردتان از کیفیت کار (خدمات یا آثار) هر گروه در صورتی که رصد کردهاید، چیست؟
اگر منظور از دستهبندی، دستهبندیهای سیاسی است که همه طیفها فعالان فرهنگی دارند و اگر هم منظور طبقات اقتصادی است، بیشتر فعالان از طبقات برخوردار هستند. هرچند برخی کارهای فرهنگی معطوف به اقشار کمبرخوردار است اما عموماً خاستگاهشان در این طبقه نیست.
در مورد اقشار هم به نظر من دانشجوها بیش از بقیه دغدغه کار فرهنگی دارند. مادران و زنان هم از گروههای دغدغهمند و فعال هستند. طلاب حوزههای علمیه هم در این حوزه از اقشار فعالند.
من کیفیت مجموعه کارها را پرقدرت و درخشان نمیبینم. نه اینکه هیچ مجموعهای کار پرقدرت فرهنگی انجام نمیدهد بلکه برآیند کلی آنقدرها مثبت و درخشان و قابل اتکا و افتخار نیست. به نظرم ما سالهاست که در دامنه نشستهایم و به متوسط راضی شدهایم. کار فرهنگی بسیار انجام میشود یعنی از جهت کمی اصلاً نباید بگوییم که کار فرهنگی به قدر کافی نیست اما عمق، دانش، میزان اثرگذاری، ارزشمندی و قدرت در بهترین حالت متوسط هستند و صرف نظر از معدود کارهای پرقدرت، کیفیت کلی کارها پایین است.
موانع رشد کیفی کار این گروهها را چه میدانید؟
یکی سدهای ذهنی است. وقتی آدمها خودشان نخواهند کار بزرگ بکنند، کار بزرگ انجام نمیشود. وقتی آدمها به کم راضی میشوند کارها کوچک میشود. وقتی کسی تا حالا پایش را از محلهاش بیرون نگذاشته، نمیتواند کاری در مقیاس بینالمللی انجام دهد. نمیتواند چون اصلاً تصوری بلندتر از سقف خانه خودش ندارد.
یکی دیگر از موانع، مانع اجتماعی است. وقتی اقتصاد جامعهای دچار مشکل باشد شما نمیتوانید توقع شکوفایی اقتصادی در آن داشته باشید. وقتی جامعه ما دستخوش تورم شده، مسأله اولش تولید است، اقتصاد در آن لنگ میزند و مسأله اصلی آدمها معیشتشان است، نمیتوانید از آن توقع داشته باشید که فعالان فرهنگی آسوده خاطر از جریان اصلی زندگی، برای مردم بهترین محصول و خدمت را فراهم کنند و مخاطبین هم با آرامش خاطر در برابر آن محصول قرار بگیرند و از آن متأثر شوند. اصلاً شدنی نیست! اساساً روان شهروندی که اقتصاد جامعهاش خراب است بهم میریزد و با محصول فرهنگی مواجهه طبیعی ندارد.
یکی دیگر از موانع این است که برخی فعالان فرهنگی در حیطهای از فعالیت وارد شدهاند که در آن دغدغه دارند اما دانش ندارند. مهارت ندارند، علاقه دارند. دغدغه و علاقه لازم است اما کافی نیست. کسی که در حوزهای فقط علاقه دارد خودش نباید برود یک کار فرهنگی راه بیندازد بلکه باید برود در یک کار فرهنگی آن حوزه مشارکت و کمک کند. کسی که دانش و سواد دارد باید وارد شود و کار را دست بگیرد و پرچمدار باشد. در کار فرهنگی ما به هر کسی که صرفاً دغدغه دارد، اجازه و فرصت فعالیت میدهیم به این معنا که هر کسی ابراز علاقه میکند آستین بالا میزند و وارد میدان میشود! این الزاماً درست نیست. شاید شما بتوانی به یک کار فرهنگی کمک کنی اما اگر خودت سرحلقه باشی به کار آسیب خواهی زد چون دانش و تخصص لازم را نداری!
یکی دیگر از موانع رقابت ناسالم است. در حوزه فرهنگ آنقدر خلأ وجود دارد که اگر در یک عرصه، 10 مجموعه هم وارد شوند باز هم جای کار هست. رقیب دانستن رفقا، آسیب میزند که از بداخلاقیهاست.
یکی دیگر از موانع این است که کار فرهنگی را به چشم یک شغل که باید اقتصاد درونزا داشته باشد نگاه نمیکنیم. ما فعالیت فرهنگی را به مثابه پدیده مصرفکننده پول در نظر میگیریم. این اشتباه است. این نگاه باعث میشود اساساً رویکرد ما درتولید فرهنگی رویکرد غلطی باشد. این رویکرد مشخصاً ما را به مسیری دور از حرکت جامعه میاندازد. این مسأله را باید مفصل بحث کرد اما اجمالاً میگویم که وقتی یک مجموعه فرهنگی اقتصادش را از مخاطبش تأمین نکند، طبیعتاً از نیازهای او دور میافتی و در نتیجه دردی از آن مخاطب برطرف نخواهی کرد.
بیش از نیمدهه است از فرمان آتشبهاختیار رهبری در حوزه فرهنگ میگذرد. به نظر شما چه تأثیری روی تقویت سرعت و کیفیت فعالیتهای فرهنگی داشته است؟
فرمان رهبری جرأت و جسارت و فرصتی به کنشگران فرهنگی داد که وارد میدان شوند. یک راه باز شد و این اصلاً چیز کمی نیست. حتماً لازم بود و امیدوارم توانسته باشیم از آن فرصت استفاده کنیم. اما اشکال آنجا پیش میآید که از همه فرمایشات رهبری فقط همین یک قسمت را در نظر بگیریم. جاهایی که رهبری اولویت دغدغهها را مشخص کردهاند یا الگو نشان دادهاند یا درباره کیفیت بحث کردهاند و گاهی حتی روش کار را روشن کردهاند، مورد توجه قرار نگیرد. «آتش به اختیار» یک فرصت است و در عین حال میتواند یک تهدید هم باشد. اگر یک آدم کارنابلد خود را مخاطب این فرمان بداند طبیعتاً آسیب به بار میآورد. اما اگر آدم کاربلد این را برای خودش یک مجوز تلقی کند فرصت بینظیری برای کشور ایجاد میشود. چون آدمهای بزرگ کارهای بزرگی برای کشور انجام خواهند داد. برآیند آثار این فرمان منفی نیست اما هنوز کار زیاد داریم.
با تغییرات اجتماعی و فرهنگی جدیدی که در نیمه سال گذشته اتفاق افتاد، اولویتها و ضوابط کار فرهنگی در سال جدید از نگاه شما چیست؟
اولویت در ایران امروز، رقم زدن همبستگی اجتماعی است. رقم زدن هویت جمعی است و این را فقط فرهنگ میتواند محقق کند. سراغ هیچ بازوی دیگری هم نمیشود رفت و این فقط مأموریت فرهنگ است. منِ فعال فرهنگی امروز باید خودم را وقف کنم برای رقم زدن یک منِ واحد در ایران. در اتفاقاتی که در این ایام خدشهدار شد و آسیب دید، مدل رفتار رهبری نگه داشتن دانههای تسبیح در کنار هم بود تا پراکنده نشوند. آن چیزی که به ما آسیب میزند اختلاف سلایقمان نیست. آن چیزی که آسیب میزند از دست دادن هویت جمعی و معنای عمومی «منِ ایرانی» است. من باید خودم را خواهر و برادر دیگری بدانم حالا آن دیگری میتواند با من اختلافاتی داشته باشد یا با من همسو باشد. مهمترین مسئولیت امروز فعال فرهنگی همین است و اگر این اتفاق رقم بخورد، کنشگران فرهنگی به هدفشان رسیدهاند. امیدوارم کنشگران حوزه اقتصاد و سیاست هم بتوانند نقششان را ایفا کنند تا از هر جهت حس ارزشمندی و هویت جمعی به جامعه بازگردد.
بــــرش
میخواهم بگویم قدمهایی برداشته شده اما هنوز یک فعال فرهنگی این حس را از حاکمیت دریافت نمیکند که مسیر برای کنش فرهنگی من باز است. احساس میکند که تازه در ابتدای راه باید با دهها ارگان و بیست تا نهاد بجنگد تا فلان مجوز را بگیرد. این ذهنیت وجود دارد و غلط هم نیست.