خاکستر شدن ۳ سوخت‌بر در بلوچستان

خواستگار با شغل سوخت‌بری بله می‌گیرد

آیدین رزاقی-پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: 3 نفر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکش کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند.
به گزارش خبرنگار «ایران»، رسول، سوخت‌بر 25 ساله اهل یکی از روستاهای اطراف نیکشهر است او یک برادر 20 ساله هم دارد که در این کار به او کمک می‌کند. از او می‌پرسم آیا افراد کم سن و سالی را هم می‌شناسی که مشغول به این کار باشند؟ می‌گوید بله دوست برادرم 15 سال سن دارد و سوخت بری می‌کند.گفتم زنان و دختران هم در این کار به شما کمک می‌کنند؟ گفت بله با تعجب پرسیدم چطور یعنی ما الان زن سوخت‌بر داریم؟ گفت سوخت‌بری نمی‌کنند ولی در این فرایند به ما کمک می‌کنند به این شکل که وقتی ما سوخت‌ها را می‌بریم لب مرز تا در خانه‏های لب مرز انبار و با یک ماشین دیگر به آن طرف مرز حمل شوند زنان و دختران محلی در حمل و انبارکردن سوخت‌ها به ما کمک می‌کنند.

همراهی زنان بلوچستان 
با سوخت بران
او در توضیح این مسأله می‌گوید: برخی از آن زنان در مدت زمان کوتاهی از روز اما برخی به عنوان شغل ثابت و کمک کننده اصلی به شوهرانشان این کار را انتخاب کرده‌اند. این سوخت بر اهل نیکشهر در توضیح علت استقبال مردم این منطقه از این شغل گفت: هیچ شغلی در این منطقه وجود ندارد و به صورت تقریبی می‌توان گفت که 80 درصد جوانان این منطقه در شهرستان نیکشهر مشغول سوخت‌بری هستند.از او در خصوص میزان تحصیلات جوانان این منطقه می‌پرسم که مشغول سوخت‌بری هستند و در پاسخ به من می‌گوید: اغلب جوانان منطقه دیپلم هستند اما لیسانس و فوق لیسانس هم بین آنها وجود دارد. نه اینکه یک یا دو نفر باشند بلکه من خودم 7 نفر فوق لیسانس می‌شناسم که در منطقه ما سوخت‌بری می‌کنند.
در بلوچستان حتی اگر فوق لیسانس هم داشته باشید باید درنهایت به زادگاه خود برگردید و سوخت‌بری کنید این یک انتخاب نیست این تنها گزینه شماست.
رسول اضافه می‌کند: روزی دو مرتبه سرویس می‌روم و بیشتر از این امکان انجام سرویس وجود ندارد و در طول روز هم با کم کردن هزینه استهلاک ماشین و سوخت و سایر هزینه‌ها 300 تا 400 تومان بسته به وضعیت فروش سوخت نصیب ما می‌شود که آن هم برای گذران زندگی ما در این شرایط بسیار پایین است.
او می‌گوید در هر سفر 4 تا 5 مشک 220 لیتری را حمل می‌کنیم و عمدتاً در این منطقه سوخت را با مشک حمل می‌کنند و برای حمل آن از سایر وسیله‌ها استفاده نمی‌شود. وی اضافه می‌کند تاکنون درگیری بین من و مأموران انتظامی صورت نگرفته است اما من شاهد یک مورد تیراندازی به سوی یکی از دوستانم بودم که دلیل آن بی توجهی به ایست مأموران و شلیک و درنهایت ترکیدگی لاستیک‌ها بوده است.
وی بیان می‌کند: هیچ شغلی غیر از کشاورزی و باغداری آن هم در ابعاد کم در این منطقه وجود ندارد و به همین دلیل هیچ شغلی برای کار وجود ندارد و درنهایت جوانان منطقه یا برای پیدا کردن شغل باید مهاجرت کنند و به شهرهای بزرگ‌تر بروند یا اینکه در این منطقه مشغول به سوخت‌بری شوند زیرا جز این چاره‌ای ندارند.
رسول می‌گوید: من پولی برای تأمین هزینه ماشین برای سوخت‌بری نداشتم و ماشین را اجاره می‌کنم و بعد از پایان کار آن را همراه هزینه به صاحبش تحویل می‌دهم.
به او گفتم می‌دانی که اسم این کار قاچاق است و به اقتصاد کشور ضربه می‌زند؟ در جواب می‌گوید: این اسمش قاچاق نیست زیرا ما شغلی غیر از این نداریم. حتی تعداد اندکی از آنهایی که مشغول به این کار هستند شناسنامه ندارند.

چاره‌ای جز سوخت‌بری برایمان نمانده
پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: سه سوخت بر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکشان کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند. می‌گویم پس چرا دوباره سراغ این شغل می‌روی؟ می‌گوید مجبور هستم و هیچ کار دیگری وجود ندارد تا انجام دهیم.
بارها از مسئولان خواستیم اشتغال ایجاد کنند، نکردند!
می ‌گوید من دو تا بچه 4  و یک ساله دارم شما به من بگویید اگر این کار را انجام ندهم چگونه هزینه خانواده را تهیه کنم؟ او می‌افزاید: ما بارها از مسئولان خواستیم تا در این منطقه اشتغال ایجاد کنند اما آنها حتی قدرت حل مشکلات کشاورزان را هم ندارند که یک شغل رسمی محسوب می‌شود چه برسد به اینکه مشکلات ما را حل کنند.رسول توضیح می‌دهد که بعد از تحویل سوخت در مرز ماشین‌های دیگری که می‌توانند از درون کوه حرکت کنند آنها را به آن طرف مرز می‌برند. چند بار مرزبانی‌ها آن راه‌ها را بستند ولی نتوانستند با این کار مقابله کنند زیرا سیم خاردار را باز می‌کنند یا اینکه اگر چاله‌ای وجود داشته باشد آن را پر می‌کنند.
به رسول می‌گویم چقدر به این کار امیدواری؟ می‌گوید 30 تا 40 سال و بعد از آن امید دیگری ندارم زیرا بعد از آن یا می‌میرم یا دچار دیسک کمر می‌شوم. حتی در مواقعی که جوانان برای خواستگاری می‌روند در این منطقه می‌گویند که سوخت‌بر هستم و این مسأله جا افتاده است.
او در پایان می‌افزاید: آرزو می‌کنم بلوچستان شغل داشته باشد و مردم آسایش و آرامش داشته باشند زیرا با این وضعیت هیچ امیدی به آینده نداریم.

آیدین رزاقی-پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: 3 نفر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکش کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند.
به گزارش خبرنگار «ایران»، رسول، سوخت‌بر 25 ساله اهل یکی از روستاهای اطراف نیکشهر است او یک برادر 20 ساله هم دارد که در این کار به او کمک می‌کند. از او می‌پرسم آیا افراد کم سن و سالی را هم می‌شناسی که مشغول به این کار باشند؟ می‌گوید بله دوست برادرم 15 سال سن دارد و سوخت بری می‌کند.گفتم زنان و دختران هم در این کار به شما کمک می‌کنند؟ گفت بله با تعجب پرسیدم چطور یعنی ما الان زن سوخت‌بر داریم؟ گفت سوخت‌بری نمی‌کنند ولی در این فرایند به ما کمک می‌کنند به این شکل که وقتی ما سوخت‌ها را می‌بریم لب مرز تا در خانه‏های لب مرز انبار و با یک ماشین دیگر به آن طرف مرز حمل شوند زنان و دختران محلی در حمل و انبارکردن سوخت‌ها به ما کمک می‌کنند.

همراهی زنان بلوچستان 
با سوخت بران
او در توضیح این مسأله می‌گوید: برخی از آن زنان در مدت زمان کوتاهی از روز اما برخی به عنوان شغل ثابت و کمک کننده اصلی به شوهرانشان این کار را انتخاب کرده‌اند. این سوخت بر اهل نیکشهر در توضیح علت استقبال مردم این منطقه از این شغل گفت: هیچ شغلی در این منطقه وجود ندارد و به صورت تقریبی می‌توان گفت که 80 درصد جوانان این منطقه در شهرستان نیکشهر مشغول سوخت‌بری هستند.از او در خصوص میزان تحصیلات جوانان این منطقه می‌پرسم که مشغول سوخت‌بری هستند و در پاسخ به من می‌گوید: اغلب جوانان منطقه دیپلم هستند اما لیسانس و فوق لیسانس هم بین آنها وجود دارد. نه اینکه یک یا دو نفر باشند بلکه من خودم 7 نفر فوق لیسانس می‌شناسم که در منطقه ما سوخت‌بری می‌کنند.
در بلوچستان حتی اگر فوق لیسانس هم داشته باشید باید درنهایت به زادگاه خود برگردید و سوخت‌بری کنید این یک انتخاب نیست این تنها گزینه شماست.
رسول اضافه می‌کند: روزی دو مرتبه سرویس می‌روم و بیشتر از این امکان انجام سرویس وجود ندارد و در طول روز هم با کم کردن هزینه استهلاک ماشین و سوخت و سایر هزینه‌ها 300 تا 400 تومان بسته به وضعیت فروش سوخت نصیب ما می‌شود که آن هم برای گذران زندگی ما در این شرایط بسیار پایین است.
او می‌گوید در هر سفر 4 تا 5 مشک 220 لیتری را حمل می‌کنیم و عمدتاً در این منطقه سوخت را با مشک حمل می‌کنند و برای حمل آن از سایر وسیله‌ها استفاده نمی‌شود. وی اضافه می‌کند تاکنون درگیری بین من و مأموران انتظامی صورت نگرفته است اما من شاهد یک مورد تیراندازی به سوی یکی از دوستانم بودم که دلیل آن بی توجهی به ایست مأموران و شلیک و درنهایت ترکیدگی لاستیک‌ها بوده است.
وی بیان می‌کند: هیچ شغلی غیر از کشاورزی و باغداری آن هم در ابعاد کم در این منطقه وجود ندارد و به همین دلیل هیچ شغلی برای کار وجود ندارد و درنهایت جوانان منطقه یا برای پیدا کردن شغل باید مهاجرت کنند و به شهرهای بزرگ‌تر بروند یا اینکه در این منطقه مشغول به سوخت‌بری شوند زیرا جز این چاره‌ای ندارند.
رسول می‌گوید: من پولی برای تأمین هزینه ماشین برای سوخت‌بری نداشتم و ماشین را اجاره می‌کنم و بعد از پایان کار آن را همراه هزینه به صاحبش تحویل می‌دهم.
به او گفتم می‌دانی که اسم این کار قاچاق است و به اقتصاد کشور ضربه می‌زند؟ در جواب می‌گوید: این اسمش قاچاق نیست زیرا ما شغلی غیر از این نداریم. حتی تعداد اندکی از آنهایی که مشغول به این کار هستند شناسنامه ندارند.

چاره‌ای جز سوخت‌بری برایمان نمانده
پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: سه سوخت بر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکشان کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند. می‌گویم پس چرا دوباره سراغ این شغل می‌روی؟ می‌گوید مجبور هستم و هیچ کار دیگری وجود ندارد تا انجام دهیم.
بارها از مسئولان خواستیم اشتغال ایجاد کنند، نکردند!
می ‌گوید من دو تا بچه 4  و یک ساله دارم شما به من بگویید اگر این کار را انجام ندهم چگونه هزینه خانواده را تهیه کنم؟ او می‌افزاید: ما بارها از مسئولان خواستیم تا در این منطقه اشتغال ایجاد کنند اما آنها حتی قدرت حل مشکلات کشاورزان را هم ندارند که یک شغل رسمی محسوب می‌شود چه برسد به اینکه مشکلات ما را حل کنند.رسول توضیح می‌دهد که بعد از تحویل سوخت در مرز ماشین‌های دیگری که می‌توانند از درون کوه حرکت کنند آنها را به آن طرف مرز می‌برند. چند بار مرزبانی‌ها آن راه‌ها را بستند ولی نتوانستند با این کار مقابله کنند زیرا سیم خاردار را باز می‌کنند یا اینکه اگر چاله‌ای وجود داشته باشد آن را پر می‌کنند.
به رسول می‌گویم چقدر به این کار امیدواری؟ می‌گوید 30 تا 40 سال و بعد از آن امید دیگری ندارم زیرا بعد از آن یا می‌میرم یا دچار دیسک کمر می‌شوم. حتی در مواقعی که جوانان برای خواستگاری می‌روند در این منطقه می‌گویند که سوخت‌بر هستم و این مسأله جا افتاده است.
او در پایان می‌افزاید: آرزو می‌کنم بلوچستان شغل داشته باشد و مردم آسایش و آرامش داشته باشند زیرا با این وضعیت هیچ امیدی به آینده نداریم.

آیدین رزاقی-پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: 3 نفر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکش کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند.
به گزارش خبرنگار «ایران»، رسول، سوخت‌بر 25 ساله اهل یکی از روستاهای اطراف نیکشهر است او یک برادر 20 ساله هم دارد که در این کار به او کمک می‌کند. از او می‌پرسم آیا افراد کم سن و سالی را هم می‌شناسی که مشغول به این کار باشند؟ می‌گوید بله دوست برادرم 15 سال سن دارد و سوخت بری می‌کند.گفتم زنان و دختران هم در این کار به شما کمک می‌کنند؟ گفت بله با تعجب پرسیدم چطور یعنی ما الان زن سوخت‌بر داریم؟ گفت سوخت‌بری نمی‌کنند ولی در این فرایند به ما کمک می‌کنند به این شکل که وقتی ما سوخت‌ها را می‌بریم لب مرز تا در خانه‏های لب مرز انبار و با یک ماشین دیگر به آن طرف مرز حمل شوند زنان و دختران محلی در حمل و انبارکردن سوخت‌ها به ما کمک می‌کنند.

همراهی زنان بلوچستان 
با سوخت بران
او در توضیح این مسأله می‌گوید: برخی از آن زنان در مدت زمان کوتاهی از روز اما برخی به عنوان شغل ثابت و کمک کننده اصلی به شوهرانشان این کار را انتخاب کرده‌اند. این سوخت بر اهل نیکشهر در توضیح علت استقبال مردم این منطقه از این شغل گفت: هیچ شغلی در این منطقه وجود ندارد و به صورت تقریبی می‌توان گفت که 80 درصد جوانان این منطقه در شهرستان نیکشهر مشغول سوخت‌بری هستند.از او در خصوص میزان تحصیلات جوانان این منطقه می‌پرسم که مشغول سوخت‌بری هستند و در پاسخ به من می‌گوید: اغلب جوانان منطقه دیپلم هستند اما لیسانس و فوق لیسانس هم بین آنها وجود دارد. نه اینکه یک یا دو نفر باشند بلکه من خودم 7 نفر فوق لیسانس می‌شناسم که در منطقه ما سوخت‌بری می‌کنند.
در بلوچستان حتی اگر فوق لیسانس هم داشته باشید باید درنهایت به زادگاه خود برگردید و سوخت‌بری کنید این یک انتخاب نیست این تنها گزینه شماست.
رسول اضافه می‌کند: روزی دو مرتبه سرویس می‌روم و بیشتر از این امکان انجام سرویس وجود ندارد و در طول روز هم با کم کردن هزینه استهلاک ماشین و سوخت و سایر هزینه‌ها 300 تا 400 تومان بسته به وضعیت فروش سوخت نصیب ما می‌شود که آن هم برای گذران زندگی ما در این شرایط بسیار پایین است.
او می‌گوید در هر سفر 4 تا 5 مشک 220 لیتری را حمل می‌کنیم و عمدتاً در این منطقه سوخت را با مشک حمل می‌کنند و برای حمل آن از سایر وسیله‌ها استفاده نمی‌شود. وی اضافه می‌کند تاکنون درگیری بین من و مأموران انتظامی صورت نگرفته است اما من شاهد یک مورد تیراندازی به سوی یکی از دوستانم بودم که دلیل آن بی توجهی به ایست مأموران و شلیک و درنهایت ترکیدگی لاستیک‌ها بوده است.
وی بیان می‌کند: هیچ شغلی غیر از کشاورزی و باغداری آن هم در ابعاد کم در این منطقه وجود ندارد و به همین دلیل هیچ شغلی برای کار وجود ندارد و درنهایت جوانان منطقه یا برای پیدا کردن شغل باید مهاجرت کنند و به شهرهای بزرگ‌تر بروند یا اینکه در این منطقه مشغول به سوخت‌بری شوند زیرا جز این چاره‌ای ندارند.
رسول می‌گوید: من پولی برای تأمین هزینه ماشین برای سوخت‌بری نداشتم و ماشین را اجاره می‌کنم و بعد از پایان کار آن را همراه هزینه به صاحبش تحویل می‌دهم.
به او گفتم می‌دانی که اسم این کار قاچاق است و به اقتصاد کشور ضربه می‌زند؟ در جواب می‌گوید: این اسمش قاچاق نیست زیرا ما شغلی غیر از این نداریم. حتی تعداد اندکی از آنهایی که مشغول به این کار هستند شناسنامه ندارند.

چاره‌ای جز سوخت‌بری برایمان نمانده
پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: سه سوخت بر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکشان کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند. می‌گویم پس چرا دوباره سراغ این شغل می‌روی؟ می‌گوید مجبور هستم و هیچ کار دیگری وجود ندارد تا انجام دهیم.
بارها از مسئولان خواستیم اشتغال ایجاد کنند، نکردند!
می ‌گوید من دو تا بچه 4  و یک ساله دارم شما به من بگویید اگر این کار را انجام ندهم چگونه هزینه خانواده را تهیه کنم؟ او می‌افزاید: ما بارها از مسئولان خواستیم تا در این منطقه اشتغال ایجاد کنند اما آنها حتی قدرت حل مشکلات کشاورزان را هم ندارند که یک شغل رسمی محسوب می‌شود چه برسد به اینکه مشکلات ما را حل کنند.رسول توضیح می‌دهد که بعد از تحویل سوخت در مرز ماشین‌های دیگری که می‌توانند از درون کوه حرکت کنند آنها را به آن طرف مرز می‌برند. چند بار مرزبانی‌ها آن راه‌ها را بستند ولی نتوانستند با این کار مقابله کنند زیرا سیم خاردار را باز می‌کنند یا اینکه اگر چاله‌ای وجود داشته باشد آن را پر می‌کنند.
به رسول می‌گویم چقدر به این کار امیدواری؟ می‌گوید 30 تا 40 سال و بعد از آن امید دیگری ندارم زیرا بعد از آن یا می‌میرم یا دچار دیسک کمر می‌شوم. حتی در مواقعی که جوانان برای خواستگاری می‌روند در این منطقه می‌گویند که سوخت‌بر هستم و این مسأله جا افتاده است.
او در پایان می‌افزاید: آرزو می‌کنم بلوچستان شغل داشته باشد و مردم آسایش و آرامش داشته باشند زیرا با این وضعیت هیچ امیدی به آینده نداریم.

آیدین رزاقی-پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: 3 نفر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکش کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند.
به گزارش خبرنگار «ایران»، رسول، سوخت‌بر 25 ساله اهل یکی از روستاهای اطراف نیکشهر است او یک برادر 20 ساله هم دارد که در این کار به او کمک می‌کند. از او می‌پرسم آیا افراد کم سن و سالی را هم می‌شناسی که مشغول به این کار باشند؟ می‌گوید بله دوست برادرم 15 سال سن دارد و سوخت بری می‌کند.گفتم زنان و دختران هم در این کار به شما کمک می‌کنند؟ گفت بله با تعجب پرسیدم چطور یعنی ما الان زن سوخت‌بر داریم؟ گفت سوخت‌بری نمی‌کنند ولی در این فرایند به ما کمک می‌کنند به این شکل که وقتی ما سوخت‌ها را می‌بریم لب مرز تا در خانه‏های لب مرز انبار و با یک ماشین دیگر به آن طرف مرز حمل شوند زنان و دختران محلی در حمل و انبارکردن سوخت‌ها به ما کمک می‌کنند.

همراهی زنان بلوچستان 
با سوخت بران
او در توضیح این مسأله می‌گوید: برخی از آن زنان در مدت زمان کوتاهی از روز اما برخی به عنوان شغل ثابت و کمک کننده اصلی به شوهرانشان این کار را انتخاب کرده‌اند. این سوخت بر اهل نیکشهر در توضیح علت استقبال مردم این منطقه از این شغل گفت: هیچ شغلی در این منطقه وجود ندارد و به صورت تقریبی می‌توان گفت که 80 درصد جوانان این منطقه در شهرستان نیکشهر مشغول سوخت‌بری هستند.از او در خصوص میزان تحصیلات جوانان این منطقه می‌پرسم که مشغول سوخت‌بری هستند و در پاسخ به من می‌گوید: اغلب جوانان منطقه دیپلم هستند اما لیسانس و فوق لیسانس هم بین آنها وجود دارد. نه اینکه یک یا دو نفر باشند بلکه من خودم 7 نفر فوق لیسانس می‌شناسم که در منطقه ما سوخت‌بری می‌کنند.
در بلوچستان حتی اگر فوق لیسانس هم داشته باشید باید درنهایت به زادگاه خود برگردید و سوخت‌بری کنید این یک انتخاب نیست این تنها گزینه شماست.
رسول اضافه می‌کند: روزی دو مرتبه سرویس می‌روم و بیشتر از این امکان انجام سرویس وجود ندارد و در طول روز هم با کم کردن هزینه استهلاک ماشین و سوخت و سایر هزینه‌ها 300 تا 400 تومان بسته به وضعیت فروش سوخت نصیب ما می‌شود که آن هم برای گذران زندگی ما در این شرایط بسیار پایین است.
او می‌گوید در هر سفر 4 تا 5 مشک 220 لیتری را حمل می‌کنیم و عمدتاً در این منطقه سوخت را با مشک حمل می‌کنند و برای حمل آن از سایر وسیله‌ها استفاده نمی‌شود. وی اضافه می‌کند تاکنون درگیری بین من و مأموران انتظامی صورت نگرفته است اما من شاهد یک مورد تیراندازی به سوی یکی از دوستانم بودم که دلیل آن بی توجهی به ایست مأموران و شلیک و درنهایت ترکیدگی لاستیک‌ها بوده است.
وی بیان می‌کند: هیچ شغلی غیر از کشاورزی و باغداری آن هم در ابعاد کم در این منطقه وجود ندارد و به همین دلیل هیچ شغلی برای کار وجود ندارد و درنهایت جوانان منطقه یا برای پیدا کردن شغل باید مهاجرت کنند و به شهرهای بزرگ‌تر بروند یا اینکه در این منطقه مشغول به سوخت‌بری شوند زیرا جز این چاره‌ای ندارند.
رسول می‌گوید: من پولی برای تأمین هزینه ماشین برای سوخت‌بری نداشتم و ماشین را اجاره می‌کنم و بعد از پایان کار آن را همراه هزینه به صاحبش تحویل می‌دهم.
به او گفتم می‌دانی که اسم این کار قاچاق است و به اقتصاد کشور ضربه می‌زند؟ در جواب می‌گوید: این اسمش قاچاق نیست زیرا ما شغلی غیر از این نداریم. حتی تعداد اندکی از آنهایی که مشغول به این کار هستند شناسنامه ندارند.

چاره‌ای جز سوخت‌بری برایمان نمانده
پرسیدم تلخ‌ترین صحنه‌ای که دیدی چه بود؟ گفت: سه سوخت بر درحالی که داشتند می‌سوختند فریاد می‌زدند کمک کمک اما نمی‌توانستیم کمکشان کنیم. پرسیدم مردند؟ گفت نه خاکستر شدند. می‌گویم پس چرا دوباره سراغ این شغل می‌روی؟ می‌گوید مجبور هستم و هیچ کار دیگری وجود ندارد تا انجام دهیم.
بارها از مسئولان خواستیم اشتغال ایجاد کنند، نکردند!
می ‌گوید من دو تا بچه 4  و یک ساله دارم شما به من بگویید اگر این کار را انجام ندهم چگونه هزینه خانواده را تهیه کنم؟ او می‌افزاید: ما بارها از مسئولان خواستیم تا در این منطقه اشتغال ایجاد کنند اما آنها حتی قدرت حل مشکلات کشاورزان را هم ندارند که یک شغل رسمی محسوب می‌شود چه برسد به اینکه مشکلات ما را حل کنند.رسول توضیح می‌دهد که بعد از تحویل سوخت در مرز ماشین‌های دیگری که می‌توانند از درون کوه حرکت کنند آنها را به آن طرف مرز می‌برند. چند بار مرزبانی‌ها آن راه‌ها را بستند ولی نتوانستند با این کار مقابله کنند زیرا سیم خاردار را باز می‌کنند یا اینکه اگر چاله‌ای وجود داشته باشد آن را پر می‌کنند.
به رسول می‌گویم چقدر به این کار امیدواری؟ می‌گوید 30 تا 40 سال و بعد از آن امید دیگری ندارم زیرا بعد از آن یا می‌میرم یا دچار دیسک کمر می‌شوم. حتی در مواقعی که جوانان برای خواستگاری می‌روند در این منطقه می‌گویند که سوخت‌بر هستم و این مسأله جا افتاده است.
او در پایان می‌افزاید: آرزو می‌کنم بلوچستان شغل داشته باشد و مردم آسایش و آرامش داشته باشند زیرا با این وضعیت هیچ امیدی به آینده نداریم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت و دو
 - شماره هشت هزار و صد و شصت و دو - ۲۷ فروردین ۱۴۰۲