مردان مسلح در نقش مأمور وزارت اطلاعات آدمربایی کردند
تله شیطانی 2 مرد برای جوان پولدار تهرانی
پسر جوان تهرانی وقتی برای خرید نوروزی از خانه بیرون میرفت، فکرش را هم نمیکرد اسیر آدمربایان سریالی شود و خودرویش را از دست بدهد.
«دیگر به ماشین فکر هم نمیکردم! همه هوش و حواسم پیش علی بود. با فکر اینکه نکند بلایی سر او آمده باشد بند دلم پاره میشد.»
این اولین صحبتهای پدری است که پسر جوانش طعمه آدمربایان زورگیر شده است. پدر علی که برای ثبت شکایت فرزندش همراه او به شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران آمده است در ادامه به خبرنگار «ایران» میگوید: «8 فروردین بود که پسرم برای خرید از خانه بیرون رفت. ساعتی بعد با همسرم تماس گرفتند و من از حالت صحبت کردن او متوجه شدم اتفاق ناگواری برای علی افتاده است. خیلی سریع به سمت کلانتری نیلوفر راه افتادم، در تمام راه فقط دعا میکردم که اتفاقی برای علی نیفتاده باشد. پلهها را دو تا یکی بالا رفتم و وقتی چشمم به پسرم افتاد انگار تمام دنیا را به من داده بودند. آن لحظه دیگر به ربوده شدن خودروی صفر کیلومتری که برای او خریده بودم، فکر نمیکردم.»
آدمربایان زورگیر، علی 18 ساله را ربوده و پس از سرقت خودروی پژو 206 او، در خیابان رهایش کرده بودند. رسیدگی به این پرونده در شعبه هفتم دادسرای جنایی در حالی ادامه دارد که متهمان روز بعد از ربودن علی دستگیر شده و مشخص شد آنها با شیوه و شگرد مشابه اقدام به آدمربایی و سرقت میکردند. تا به حال 3 شکایت علیه متهمان به ثبت رسیده است که یکی از شاکیان علی است.
کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی تهران در حال رسیدگی به پرونده هستند و احتمال افزایش شمار شاکیان در این پرونده وجود دارد.
جزئیات این زورگیری و آدمربایی را در گفتوگوی علی با خبرنگار «ایران» بخوانید:
از روز حادثه بگو.
آن روز برای خرید سیدی بازی به میدان امام خمینی رفته بودم. ایام عید بود و وقت بازی و تفریح داشتم. میخواستم سریع خرید کنم و به خانه برگردم. پشت فرمان بودم و با سرعت کم میراندم تا جایی پارک کنم که دو نفر سمتم آمدند. خودشان را به من مأمور وزارت اطلاعات معرفی کردند. آنها در ابتدا طوری وانمود کردند که به من مشکوک شدهاند.
مثلاً چه گفتند که باور کردی به تو شک دارند؟
میگفتند از صندوق عقب ماشین صدا میآید و تکان میخورد! من برایشان توضیح دادم که چون سیستم بستهام اینطور فکر میکنید، اما گفتند باید با آنها همکاری کنم و داخل ماشینم نشستند و از من خواستند حرکت کنم.
از آنها تقاضا نکردی به تو کارت شناسایی نشان دهند؟
قبل از اینکه از آنها چنین درخواستی داشته باشم، خودشان کارت شناسایی قلابی به من نشان دادند، بعد که در ماشینم نشستند شوکر و کلت کمری به من نشان دادند. وقتی چشمم به کلت افتاد قفل کردم! به من گفتند راه بیفتم و من هر کاری میگفتند انجام میدادم. کمی که در مسیر پیش رفتیم مطمئن شدم مأمور نیستند و خودشان هم دیگر سعی نمیکردند نقش بازی کنند.
بعد از ربودنت، تو را کجا بردند؟
من را تا سیدخندان بردند و بعد گفتند پیاده شوم.
چقدر طول کشید به آنجا برسید؟
فکر میکنم حدود یک ساعتی شد اما برای من انگار 100 سال گذشت چون در آن لحظات استرس وحشتناکی را تجربه میکردم. فکر میکنم در این حادثه تجربه چنین وحشتی از مال باختن هم بدتر است. برای همین نمیتوانم از متهمان دستگیر شده به هیچ وجه گذشت کنم.
میدانی چطور دستگیر شدند؟
بعد از اینکه شکایت ما ثبت شد، تحت تعقیب قرار گرفتند و روز بعد در بهشهر شناسایی و دستگیر شدند.
رسیدگی به شکایت علی در دستور کار بازپرس شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران قرار دارد.