جایگاه «مردم» در سیره سیاسی امیرالمؤمنین(ع)

حکمرانی علوی

مردم سالاری دینی شهید مطهری درباره شیوه برخورد امام علی(ع) با مردم می‌گوید: امیرالمؤمنین با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. این مطلب در تاریخ زندگى على(ع) عجیب نیست؛ اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنان در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه رو مى‌‏شدند. شاید این مقدار آزادى در دنیا بى‌سابقه باشد که حکومتى با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد.

دکتر سید ابوالحسن نواب
رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب


در یک نگاه بدوی، به نظر می‌رسد که «امامت‌باوری» جایی برای «مردم» و «مردم‌سالاری» باقی نمی‌گذارد! از نگاه فلسفه سیاست، امامت شیعی یادآور نظریه‌ مستبد خیرخواه سقراط و افلاطون است که شرط اساسی حاکم را «حکیم ‌بودن» می‌داند و با وجود حکمت و حکیم، طبعاً نظر توده‌ها منزلتی ندارد چون در این نگاه، عوام به‌ دور از حکمت هستند! اما در این یادداشت با استناد به سیره سیاسی امیرالمؤمنین علی(ع) به «نقش و جایگاه محوری مردم در امامت شیعی» و «رابطه امامت‌باوری با عقل‌مداری» می‌پردازیم تا پیوند عمیق نظریه سیاسی شیعه را با مردم‌سالاری دینی نمایان کنیم.
حرکت بر مدار عقل و دین
ناسازگاری ظاهری نظریه‌ امامت شیعی با ارزش‌های امروزین انسان و دنیای معاصر، محدود به مردم‌سالاری نیست، بلکه شبیه این ناسازگاری را می‌توان بین «امامت‌باوری» و «عقل‌محوری» نیز یافت، گویا باور به امام، مرجعیتی برای عقل باقی نمی‌گذارد، چنانکه علامه مجلسی در بحارالانوار، ج۲، ص ۳۱۴ تصریح می‌کند: «پس از تأمل در این روایت و امثال آن، بر تو پوشیده نخواهد بود که آنان [امامان] راه عقل را پس از شناخت امام، بسته‌اند و به گرفتن همه‌چیز از ایشان امر کرده و از تکیه‌ کردن بر خردهای ناتمام در همه‌ ابواب، نهی کرده‌اند.»
و این در حالی است که غنی‌ترین میراث حدیثی عقل را در منابع حدیثی شیعه می‌توان یافت و مرحوم علامه مجلسی خودش از محدثانی است که به تبع مرحوم کلینی، کتاب بحار را با کتاب ‌العقل و الجهل، شروع کرده (و در مواضعی دیگر از نقش و کارکرد عقل، سخن گفته) است. بنابراین، درست است که ظاهر نظریه‌ امامت شیعی، سلب مرجعیت از عقل است، اما در عمل، امامان شیعه همواره بر «عقل» تأکید کرده، در پی بسط تعقل و عقلگرایی در شیعه بوده‌اند تا جایی که فرموده‌اند: «به مسلمانان [و شیعیان] فاقد عقل، اعتنایی نمی‌شود.» (از امام رضا(ع)، کافی، چاپ اسلامیه، ج۱، ص۲۷).
حکمرانی مردمی
در خصوص نسبت امامت شیعی با جایگاه مردم در نظام سیاسی، باید گفت که گرچه در ظاهر، امامت شیعی که جامع امور دین و دنیا و از جمله، حکمرانی سیاسی است، با نقش جدی مردم سازگاری‌ ندارد (و همین برخی را به اشتباه انداخته و حتی در عصر غیبت نیز، رأی مردم را تزیینی تلقی کرده‌اند!)، اما با مراجعه به سیره‌ امامانی که به حاکمیت سیاسی، دست یافتند و نیز سخنان رسیده از امامان شیعه، می‌توانیم پیوند روشن و مثبت نظریه سیاسی شیعه را با مردم و مردم‌سالاری کشف و اثبات کنیم. از این قبیل است مقولاتی چون مشورت با مردم، النصیحة لائمة المسلمین، حق انتقاد و اعتراض (علی(ع): بنابراین بدان‌سان که رسم سخن گفتن با جباران است با من سخن مگویید و آنگونه که در حضور زورمندان پروا می‌کنید از من فاصله نگیرید و به صورت تصنعی با من معاشرت نکنید و چنین مپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود مرا گران آید و گمان مبرید که من خواهان بزرگ‌ساختن خویشم، زیرا آنکه از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو، برایش سنگین‌تر است. پس از سخن حق و پیشنهاد عدل دریغ نورزید که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس ایمنی ندارم، مگر آنکه خدا حفظم نماید که او بیش از خود من هستی‌ام را مالک است)، پرهیز از تحمیل جنگ در صورت عدم همراهی مردم، برابری و مساوات طبقات مختلف مردم در حقوق شهروندی و از جمله، برخورداری از بیت‌المال (علی(ع): من و شما بندگان تحت مالکیت یک خدا هستیم که جز او خدایی نیست/ علی(ع) خطاب به مالک اشتر: کار همه در حقوق، نزد تو یکسان باشد/ علی(ع): آگاه باش! که حق همه‌ منتسبان به تو و من در تقسیم این اموال، برابر است).
سلوک سیاسی امیرالمؤمنین(ع)
در یک بررسی موردی، مروری می‌کنیم بر مقوله‌ حق اعتراض و برخورد حضرت علی(ع) با معترضان و به عنوان نمونه، به برخورد آن حضرت با خوارج که تندترین نقدها و گزنده‌ترین سخنان را خطاب به علی(ع) ابراز می‌کردند و فراوان، به‌صورت جمعی علیه حضرت موضع می‌گرفتند و شعار می‌دادند، اما حضرت علی(ع) در قبال آنان، حتی پس از دست به‌شمشیر بردن آنان می‌فرمود: «اینان برادران ما هستند که بر ما شوریدند.» امام(ع) که خودش توسط همین خوارج به شهادت رسید، هرگز خارجیان را خارج از دین، تلقی نکرد، در حالی‌که خارجیان، او را خارج از دین و مشرک می‌نامیدند.
از امام صادق(ع) نقل شده: «علی(ع) هیچ‌کدام از کسانی را که با او از در جنگ وارد شدند، به شرک یا نفاق، منتسب نکرد، بلکه می‌گفت: آنان برادران ما بودند که بر ما شوریدند.» (وسائل الشیعة، ج15، باب حکم قتال البغاة، ص۸۳).
در همان زمانی که حضرت با دشمنی بی‌حدومرز خوارج روبه‌رو بود، آنان را مادامی‌که دست به شمشیر نبرده‌اند، برخوردار از انواع حقوق طبیعی و شهروندی می‌دانست. روزى امام(ع) در حال سخنرانى بود که ناگهان یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: «لا حکم الاّ لله» و به دنبال او، جمعى دیگر نیز این شعار را سر دادند. اما دقایقى سخن‌شان را قطع کردند، آنگاه فرمود: «سخنى است به ظاهر حق، اما از آن، مقصود باطلى دنبال می‌شود... تا وقتى با ما هستید از سه حق برخوردارید: از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیرى نمی‌کنیم، شما را از بیت‌‏المال محروم نمی‌سازیم و تا آغاز به جنگ نکرده‌اید با شما نبرد نخواهیم کرد.» (طبری، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 73، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق).
‌ایشان قبل از جنگ نهروان، به اردوگاه خوارج رفت و طی سخنانی به ایشان فرمود: «هر آینه ما در رکاب پیامبر خدا با پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان خویش می‌جنگیدیم، اما با هر مصیبت و رنج، جز بر ایمان و پاى فشردن بر حق و تسلیم‌ بودن‌مان به فرمان و شکیبایى بر درد جراحت، افزوده نمی‌شد. اما امروز با برادران اسلامى خود به جهت لغزشی که در دین راه یافته می‌جنگیم. هرگاه راهى بیابیم که خداوند به وسیله آن، پراکندگى ما را جمع کند و به سبب آن، روابط ما برقرار شده، به هم نزدیک شویم، بدان رغبت می‌کنیم و از غیر آن، خوددارى می‌نماییم‏.»
وحدت زیر ردای عدالت
بنا به نقلی در منابع اهل‌‌سنت، مردی نزد حضرت علی(ع) آمد و از توهین و تهدیدهای خوارج نسبت به ایشان شکایت کرد و تلویحاً خواستار برخورد تند حضرت با ایشان شد، اما امام(ع) به او فرمود: «من اقدام به کشتن کسی که با من نجنگیده، نمی‌کنم. آنها سه حق برگردن ما دارند: آنان را از عبادت خدا در مساجد، منع نمی‌کنیم و تا زمانی‌که دستشان در دستان ماست، بیت‌المال را از آنان دریغ نمی‌کنیم و تا نجنگیده‌اند، با آنان نمی‌جنگیم.» (تاریخ الطبری: 5 / 73؛ الکامل فی التاریخ: 2 / 398؛ البدایة والنهایة: 7 / 285)
در نقلی دیگر آورده‌اند که هنگام خطابه‌ حضرت، خوارج از گوشه‌وکنار مسجد شعار «لاحکم إلالله» را سر دادند. حضرت فرمود: «الله اکبر، سخن حقی که هدف باطلی از آن، اراده می‌شود. اگر سکوت کنند، آنان را هم مشمول [سخنانمان] قرار خواهیم داد و اگر حرفی بزنند، با آنان بحث می‌کنیم و اگر بشورند، با آنان می‌جنگیم.» (تاریخ الطبری: 5 / 72؛ الکامل فی التاریخ: 2 / 398؛ أنساب الأشراف بلاذری: 3 / 135).
روشن شد که حضرت علی(ع) با آنکه هم مشروعیت آسمانی داشت، هم با اقبال و بلکه اصرار مردم، زمام حکومت را در اختیار گرفته بود، نه ‌تنها انتقاد و اعتراض را برمی‌تافت، که مردم را به دریغ‌نکردن از انجام هر نوع خیرخواهی و انتقاد، تشویق می‌کرد. نگاه علی(ع) به مردم را می‌توان در این فرموده‌اش خطاب به مالک اشتر، نمایان دید:«و دلت را سرشار از محبت و لطف نسبت به مردم بنما و در برابر آنان همچون حیوان درنده‌ای نباش که در کمین دریدن آنهاست. مردم دو دسته هستند یا برادر دینی تو یا همتای تو در آفرینش (همنوع تو) که از آنها لغزش سر می‌زند و ناراستی‌هایی در کارشان پیدا می‌شود و عمداً یا سهواً کارهایی را انجام‌ می‌دهند. از عفو و گذشت خودت به همان‌سان که می‌خواهی و می‌پسندی که خدا از تو درگذرد، به آنان پیشکش کن، که تو بر فراز آنان هستی و متولی کار بر فراز توست و خدا بر فراز کسی است که تو را والی کرده و همو تو را از کار آنان کفایت کرده و تو را به آنها آزموده است.» (عهدنامه مالک اشتر، نهج‌البلاغه، نامه ۵۳).
طریقِ امام علی(ع)
استاد شهید مطهری درباره شیوه برخورد امام علی(ع) با مردم حتی مخالفانش می‌گوید: «امیرالمؤمنین با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هرگونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود؛ اما او زندان‌شان نکرد و شلاق‌شان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت‏المال قطع نکرد، به آنان نیز همچون سایر افراد مى‏نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على(ع) عجیب نیست، اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنان در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه‌رو مى‌‏شدند و صحبت مى‌‏کردند، طرفین استدلال مى‌‏کردند، استدلال یکدیگر را جواب مى‌گفتند. شاید این مقدار آزادى در دنیا بى‌سابقه باشد که حکومتى با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد. مى‏‌آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على اخلال ایجاد مى‌‌کردند. روزى امیرالمؤمنین(ع) بر منبر بود، مردى آمد و سؤالى کرد، على(ع) بالبدیهه جواب گفت؛ یکى از خارجی‌ها از بین مردم فریاد زد: «قاتلةُ‌الله ما افقهه: خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!» دیگران خواستند متعرضش شوند، اما على(ع) فرمود: «رهایش کنید، او به من تنها فحش داد» (جاذبه و دافعه على(ع)، ص143).
 

 

بــــرش

آنکه از شنیدن حق و عدالت احساس سنگینی کند
عمل به آنها برایش سنگین‌تر است
علی(ع) به دلیل جایگاه و شأنی که برای «مردم» قائل بود خطاب به آنان می‌فرماید: بنابراین بدان‌سان که رسم سخن گفتن با جباران است با من سخن مگویید و آنگونه که در حضور زورمندان پروا می‌کنید از من فاصله نگیرید و به صورت تصنعی با من معاشرت نکنید و چنین مپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود مرا گران آید و گمان مبرید که من خواهان بزرگ‌ساختن خویشم، زیرا آنکه از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو، برایش سنگین‌تر است. پس از سخن حق و پیشنهاد عدل دریغ نورزید که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس ایمنی ندارم، مگر آنکه خدا حفظم نماید که او بیش از خود من هستی‌ام را مالک است.
 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت
 - شماره هشت هزار و صد و شصت - ۲۲ فروردین ۱۴۰۲