در حافظه موقت ذخیره شد...
در روستای احمدآباد آستانه رخ داد
چوپان فداکار، فرشته نجات 2 کودک
چند ساعتی میگذرد و بچهها کنار جوی آب کشاورزی شروع به بازی میکنند و خورشید نیز پایین و پایینتر میرود که 400 متر آن طرف تر، متین 5 ساله پسر الیاس قربی که همراه پدرش برای چرای دام به صحرا رفته است، تشنه میشود و اصرار پشت اصرار به پدرش که باید برای من آب بیاوری. اما الیاس ابتدا امتناع میکند و میگوید «اگر صبر کنی بزودی به خانه خواهیم رفت» اما متین از کوره در رفته و با آن سن کم، گریهکنان به سمت پدر سنگ پرت میکند که حتماً همین الان باید برای من آب بیاوری!
الیاس سوار ماشین شده و راهی استخر موتور آب میشود تا از سر چشمه برای فرزندش آب بیاورد اما تلخترین صحنه عمرش را مشاهده میکند. 4 کودک در آب افتاده و دست و پا میزنند. گویا آن کودکان نیز بعد از اینکه تشنه میشوند کنار استخر آب رفته و وقتی یکی از آنها به داخل آب میافتد، بقیه نیز برای کمک وارد آب شده و یک به یک غرق میشوند. جز نوزاد شیرخواره که کنار استخر به یک قفس گیر کرده و به داخل آب سقوط نمیکند.
حال الیاس دو راه بیشتر ندارد؛ یا اینکه با وجود تمام ریسکها دل به آب زده و جان خود را به خطر بیندازد یا اینکه با نیروهای امدادی تماس گرفته و منتظر رسیدن آنها بماند. پس تصمیم سخت را گرفته و بعد از تماس با اورژانس و آتشنشانی، با طنابی که به کمر میبندد به دل استخر میزند. نرگس دختر 7 ساله به زیر آب کشیده شده و غیب میشود اما الیاس هرطور شده 3 پیکر نیمه جان را از آب بیرون میکشد و شروع به احیای آن کودکان میکند. در نهایت و با تلاش توقفناپذیر خود موفق میشود که زندگی دوباره را به 2 کودک بازگرداند اما یکی از آن سه کودک به نام محمد که 8 سالی نیز بیشتر ندارد، جان خود را از دست میدهد.
جستوجو برای پیدا کردن نرگس ادامه پیدا میکند و تنها نیروهای اورژانس در محل بهموقع حضور پیدا میکنند اما آتشنشانی اصلاً پیدایش نمیشود و هلال احمر نیز طبق گفته منابع محلی فقط حضور فیزیکی در محل پیدا کرده که بعد از گذشت مدتی محل را ترک و مردم خود در حالی که ماه به بالای آسمان آمده و هوا تاریک تاریک شده است، سعی در یافتن پیکر نرگس میکنند که در نهایت حدود ساعت 8 و 30 دقیقه جسم بیجان نرگس از آب به وسیله الیاس بیرون آورده میشود.
این دامدار جوان درباره آن روز میگوید: «خواست و اراده خدا بود که لحظه نخست در محل حضور پیدا کردم. یعنی اگر دقایقی دیرتر رسیده بودم شاید آن 2 کودک را نیز نمیتوانستم نجات دهم.»
او ادامه میدهد: «من متولد 70 هستم و یک پسر 5 ساله به نام متین دارم که وقتی بالاسر استخر رسیدم با اینکه خطر جانی خود مرا نیز تهدید میکرد باز تصویر پسرم به ذهنم آمد و دل به آب زدم. حالا تنها حال بدی که هم اکنون نیز دارم، این است که چرا نتوانستم، آن دو کودک دیگر را نجات دهم.»
الیاس با بیان اینکه محرومیتهای روستای ما و دیر رسیدن عوامل امدادی بخصوص نیامدن آتشنشانی در این حادثه شوم تأثیر بسزایی در تلختر شدن آن داشت، اضافه میکند: «با آتشنشانی تربت جام که 15 کیلومتری روستای ماست تماس گرفتیم که آنها گفتند حتماً باید آتشنشانی از مرکز شهرستان خودتان بیاید و به ما مربوط نمیشود. در صورتی که از مرکز شهرستان ما یعنی رشتخوار 45 کیلومتر فاصله بود و طبیعتاً وقتی صحبت از جان یک انسان و کودک میشود نباید این تقسیمات را در نظر بگیرند.»
این چوپان فداکار در پایان خاطرنشان میکند: «اگر 2 بچه نیز نجات پیدا کردند به خاطر احیایی بود که من از اینترنت و برنامهها یاد گرفته بودم. امیدوارم مسئولان فکری به حال وضعیت روستای ما کنند تا دیگر شاهد چنین حوادثی نباشیم.»
متأسفانه در این حادثه تلخ یک دختر و یک پسر جان خود را از دست دادند و دو خانواده رحمان و اسماعیل لطفی عزادار شدند.