در حافظه موقت ذخیره شد...
شلیکهای چپ
اما سعید که روز گذشته از بیمارستان روانی امین آباد فرار کرده بود، معنای این گریه و زاریها را نمیفهمید؛ او به تنها چیزی که فکر میکرد، بی آبرویی خواهرش در محلهای بود که باعث میشد دیگر نتواند سرش را بالا بیاورد. خون جلوی چشمهایش را گرفته و در همان شرایط فقط داد میزد و تکرارکنان می گفت: « چرا؟ چرا این کار رو با آبروی ما کردی؟ چرا باعث شدی که تو محل دیگه روم نشه تا سرم رو بلند کنم؟ یه عمر، قمه به دست اول و آخر هر محل رو بستم. یه عمر جنگی بودم و نذاشتم یکی بهم بگه بالای چشمت ابروست. حالا با این کار تو باید چیکار بکنم؟ اگه یه آدم یه شاهی تو دعوا بهم بگه که آبجیت رو اول جمع کن من باید چه ... بخورم؟ گریه نکن نازنین، گریه نکن که تو شرف ما رو بردی. من خودم می کشمت تا این خفت رو زودتر پاک کنم.»
در همین حین نازنین زاریکنان، به ارواح مادرش قسم میخورد که کار او نبوده است اما خشم برادر کمتر که نمیشد، بلکه صدای فریادش بیشتر نیز شد. تا اینکه بعد از گذشت 10 دقیقه التماس و زاری، یکدفعه ماشه از فاصله دو متری شلیک و گلوله سمت راست پیشانی خواهرش را شکافت. سعید بهم ریخت اما دیگر کار از کار گذشته بود. او پاره تنش را از دست داد؛ خواهری که تنها با فاصله دو دقیقه از او متولد شده بود. حالا نازنین جان خود را از دست داده بود. سپس اسلحه که حالا روی سر سعید حس می شد، شلیک کرد و سعید نیز جان خود را از دست داد.
ساعت 18:35 دقیقه جمعه، سیاهی آسمان تهران را فرا گرفت و سرخی آسمان بعد از این قتل فجیع به زمین نیز سرایت کرد و خون بود که همچون سرچشمه رودی از پیکر این خواهر و برادر جاری شده بود.
ساعت 18:50 دقیقه بود که به پلیس 110 گزارش یک قتل در سبزیکاریهای حوالی بهشت زهرا داده شد. فرد تماس گیرنده، خود را یکی از کشاورزان آنجا معرفی و اظهار کرد: « وقتی صدای داد و بیداد را شنیدم به سمت صدا حرکت کردم. مردی ایستاده بود و با داد و بیداد در حالی که یک اسلحه روی سر زن گذاشته بود، او را تهدید میکرد و در نهایت نیز ماشه را چکاند و بعد از آن هم خودش را کشت. من وظیفه خودم دانستم که این موضوع را اطلاع بدهم ولی حالا میترسم که مشکلی برای خودم به وجود بیاید. آدرس این جنایت هم ..... خدانگهدار.» بعد از آن تماس نیز آن خط تلفن خاموش شد.
مأموران کلانتری راهی موقعیت شدند و سپس بازپرس، تیمی از آگاهی جنایی و کارشناس پزشکی قانونی به محل رسیده و تحقیقات ابتدایی آغاز شد اما دیگر صحنه بدون شاهد نبود بلکه مردی نیز در حالی که دستها، پاها و دهانش بسته شده بود روی زمین افتاده و گویا تمام اتفاقات پیش آمده را از نزدیک دیده است.
بازجویی از نیما همسر نازنین، بعد از انتقال او به پلیس آگاهی شروع شد. نیما تمام این اتفاقات را دوباره از لحظه نخست تعریف کرد اما از نظر کارآگاهان پلیس، حرفهای او تمام واقعیت ماجرا نبود. پس او را به عنوان یکی از متهمان در بازداشت موقت نگه داشتند.
یک هفته از این حادثه میگذرد و تحقیقات تیم آگاهی و پزشکی قانونی به سرانجام میرسد. در نظریه پزشکی قانونی موارد ذکر شده حاکی از آن است که نازنین در ساعت 18:30 دقیقه از فاصله دو متری مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به قتل رسیده است. مرگ سعید نیز مشکوک به خودکشی بوده و احتمال شلیک توسط فرد دیگری وجود دارد.
همچنین بر اساس بررسیهای انگشتنگاری از صحنه جرم، چهار اثر انگشت در صحنه قتل پیدا میشود که نشان میدهد فرد دیگری نیز به غیر از آن سه نفر، شب قتل در محل حاضر بوده است و این موضوع برای کارآگاهان مشخص می شود که با توجه اینکه قتل ساعت 18:30 دقیقه رخ داده است و فرد تماس گیرنده ساعت 18:50 دقیقه تماس گرفته، این احتمال به وجود میآید که بدون شک تمام این صحنهچینیها کار نفر چهارم بوده تا روند پرونده را با یک داستان ساختگی منحرف کنند.
کارآگاهان دوباره بازجوییها را از نیما همسر نازنین آغاز کردند که ابتدا او همه چیز را منکر میشد اما وقتی دید که شواهد گویای همه چیز است شروع به اعتراف کرد. او میگوید:
«فکر میکردم که نازنین با مرد دیگری ارتباط دارد و پی آن را گرفتم و فهمیدم نازنین برای او پول هم واریز میکند. عصبی شدم و با ناصر داداشم، این نقشه را کشیدیم که سعید را با همین داستان خیانت نازنین فراری بدهیم و کاری کنیم که او نازنین را بکشد. او ابتدا میخواست این کار را بکند اما بعد منصرف شد. سر همین مسأله ناصر برادرم که اسلحه در دست داشت به هر دوی آنها شلیک کرد.» سپس به گریه افتاده و زاریکنان میگوید: « در زندان وقتی داستان را پیگیر شدم، فهمیدم که آن مرد اسنادی از من داشته که به واسطه آنها نازنین را تهدید میکرده که اگر پول به او ندهد مرا به دست پلیس میدهد.»
پس تا اینجا طبق اعتراف نیما، آن شب وقتی سعید جرأت تمام کردن بیآبرویی نازنین را ندارد، ناصر هر دوی آنها را به قتل میرساند و صحنه را طوری میچیند که گویا نیما شلیک و سپس خودکشی کرده است.
جست وجو برای پیدا کردن ناصر برادر نیما به سرعت در دستور کار قرار میگیرد. در نهایت 25 اردیبهشت در حالی که ناصر تلاش برای خروج غیرقانونی از مرز داشت، دستگیر و به تهران منتقل میشود. ناصر نیز ابتدا همان داستان اولیه نیما را تعریف میکند اما وقتی میبیند که کار از کار گذشته است و برادرش او را لو داده، جرم را گردن میگیرد.
بازسازی صحنه قتل دوباره با حضور ناصر انجام میشود. او در صحنه سمت راست و نیما همسر نازنین سمت چپ میایستد و با گرفتن اسلحه در دست چپ خود چگونه به قتل رساندن نازنین و سعید را به نمایش میگذارد.
تحقیقات پرونده دوباره ادامه پیدا میکند و در نهایت با وجود اینکه ناصر قتل را گردن گرفته بود اما نیما به قصاص محکوم و ناصر به جرم معاونت در قتل محکوم به 13 سال حبس میشود چراکه گرچه ناصر قتل را گردن گرفت اما شواهد و قرائن نشان میدهد که نیما، نازنین و سعید را به قتل رسانده و به هیچ عنوان امکان این مسأله که ناصر با دست چپ تیراندازی کرده باشد، وجود نداشته است.