تولد اضطراری نوزاد همه را شوکه کرد

گریه دلنشین نوزاد گنبدی در آغوش 5 مرد مهربان

زهرا علی هاشمی /
«بهار برای ما، از 8 فروردین آمد نه از روز اول عید»
علی هاشم‌آبادی، نجاتگر هلال احمر گنبد کاووس است. دقیقاً شب بازی تیم ملی فوتبال ایران با کنیا را به خاطر می‌آورد که با بقیه همکارانش، بعد از افطار، مشغول تماشای فوتبال بود که ناگهان یک ماشین با سرعت وارد پایگاه امداد و نجات ایمر می‌شود.
این نجاتگر از آن لحظات می‌گوید. درست از لحظه‌ای که قرار بود پراضطراب‌ترین عملیات زندگی خود را انجام دهد. او که تصور می‌کرد این ماشین هم مثل سایر مراجعه کنندگان تقاضای گرفتن تست قندخون یا فشارسنجی و... دارد؛ با موردی اورژانسی مواجه می‌شود که نه خودش و نه سایر همکارانش، نمی‌توانستند به آن رسیدگی کنند.
او می‌گوید: «یکی از نجاتگران که جلوی در پایگاه استقرار داشت، سریعاً وارد شد و گفت یک خانم باردار که کیسه آبش پاره شده به کمک فوری نیاز دارد. آنها خانواده‌ای اهل روستای ایمر بودند. یک زن باردار به همراه شوهر و مادرش و یک خانم دیگر، بودند. از آنجایی که اکثر عملیات‌های هلال‌احمر مربوط به رسیدگی به تصادفات جاده‌ای است، این مورد خاص را به اورژانس گزارش دادیم تا به پایگاه ما بیایند و به زن باردار رسیدگی کنند؛ اما تا زمانی که آنها برسند، زمان زیادی را از دست می‌دادیم برای همین خودمان باید وارد عمل می‌شدیم.»
این نجاتگر هلال احمر از جزئیات آن شب می‌گوید و می‌افزاید: «آن زن 35 ساله، حتی توانایی برداشتن یک قدم را نداشت. او را با برانکارد به درمانگاه خودمان آوردیم و وضعیت حیاتی‌اش را سنجیدیم. درد خیلی زیادی داشت و مشخص بود هر لحظه ممکن است بچه به دنیا بیاید. با خانواده‌اش که صحبت کردیم، متوجه شدیم صبح آن روز هم آن زن به مرکز بهداشت رفته و به او توصیه شده بود که سونوگرافی انجام دهد؛ اما آنها این کار را جدی نگرفته بودند.»
او در ادامه می‌گوید: «ما پنج نفر نیروی مرد هلال‌احمر بودیم که هیچ‌کدام تجربه‌ای در به دنیا آوردن نوزاد نداشتیم. من از سال 1389 در هلال احمر بودم و در همه این دوران، فقط صحنه‌های تصادف و مرگ و میر و... دیده بودم؛ ولی اینجا مسأله تولد یک نوزاد مطرح بود. این کار برای من استرس زیادی داشت. از یک جایی به بعد متوجه شدم که این اتفاق، خاص‌تر از خاص است!»
علی هاشم‌آبادی، در مرور کردن این مأموریت متفاوت می‌گوید که یک باره متوجه شده است که بچه به جای اینکه با سر به دنیا بیاید، چرخیده بود و قرار بود با پا متولد شود و در ادامه تأکید می‌کند: «در آن شرایط، ما همه اقدامات اولیه‌ای را که بلد بودیم به کار بستیم. فشار خیلی زیادی روی مادر بود. اصلاً
همین که همه ما مرد بودیم، یک استرس مضاعف روی این زن باردار اضافه کرده بود. در آن شرایط، مادرِ این زن، بالای سرش بود و به او قوت قلب می‌داد. با هر سختی که بود، بچه به دنیا آمد. نیروهای اورژانس، زمانی رسیدند که بچه به دنیا آمده بود و مشغول کارهای دیگر از جمله بریدن بند ناف شدند.»
بهار، یک ربع بعد از اینکه پدر و مادرش با هراس وارد پایگاه امداد و نجات هلال احمر شده بودند، صحیح و سالم دنیا آمد.
این نجاتگر هلال احمر در پایان می‌گوید: «در آن شرایط، یک لحظه به خودم آمدم و فکر کردم اگر بدرستی نتوانم این مأموریت را به اتمام برسانم، یک خانواده، بچه‌ای را از دست می‌دهد که برای به دنیا آمدنش آرزوهایی در سر داشتند و همه آنها ممکن است در چشم برهم زدنی بر باد رود؛ اما لحظه‌ای که بچه به دنیا آمد، یک‌دفعه نفس کشید و شروع به گریه کرد، آنچنان خوشحال شدم که وصف ناشدنی بود. من دیدم که بهار، چشم‌هایش را باز کرد و اولین نفسش را رو به روی من کشید. برای من در سال 1402، بهار دوبار زاده شد. بهار برای ما، از هشتم فروردین آمد نه از روز اول عید.»
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و پنجاه و شش
 - شماره هشت هزار و صد و پنجاه و شش - ۱۷ فروردین ۱۴۰۲