مخرج مشترک اندیشه دکتر سیدجواد طباطبایی و انقلاب اسلامی
یک ائتلاف پرمعنا
وقتی میتوان از اندیشههای معارض به سود اندیشه انقلاب اسلامی بهره برد!
دکتر محسن ردادی
استاد علوم سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
انقلاب اسلامی، یک اندیشه و گفتمان قوی و کامل است که توان گفتوگو و هماوردی با سایر اندیشههای معارض مانند لیبرالیسم، ملیگرایی، مارکسیسم و... را دارد. اندیشه انقلاب اسلامی بنیانهای منطقی و فلسفی دارد و بر همین اساس است که میتواند بر اساس استدلال علمی از خود دفاع
کند. اما این گزاره، به این معناست که باید دفاع از آرمانها و اصول انقلاب اسلامی را منحصر به اندیشمندان انقلاب اسلامی کنیم؟ اگر بتوان از اندیشمندان دیگر مکاتب برای دفاع و اثبات درستی و قوت آرمانها و اصول انقلاب اسلامی بهره برد، باید خودمان را از این امکان محروم کنیم؟
دکتر سیدجواد طباطبایی که 9 اسفند ماه درگذشت یکی از اندیشمندان بزرگ بود که در جبهه تفکر معارض انقلاب اسلامی جای میگیرد. سلسله یادداشتهای اخیر ایشان نشان میدهد که چقدر با اندیشه انقلاب اسلامی فاصله دارد.
او انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را «انقلاب غیرملی» تلقی میکند، زیرا در دایرهای فراتر از ملت ایران، پیگیر اهداف امت اسلامی بود. در همین راستا او جمهوری اسلامی را متهم میکند که در تلاش است ملت ایران را تبدیل به جزئی از امت اسلامی کند. از طرف دیگر، او انقلاب اسلامی را به این دلیل که انقلاب کوخنشینها و طبقۀ مستضعف بود، سرزنش میکند. او با تحقیر مینویسد: «کوخنشینان، چنانکه از نام آنان برمیآید، موجوداتی هستند که وطن ندارند و چون وطن ندارند و نمیدانند وطن چیست، آن را نابود میکنند.»
انقلاب اسلامی چون انقلاب کوخنشینها بود، نمیتواند یک انقلاب ملی باشد. کوخنشین، درکی از وطن ندارد و قادر نیست برای اعتلای ایران اقدام کند. در مقابل، اغتشاشهای سال ۱۴۰۱ را که توسط طبقۀ متوسط جدید انجام شد «انقلاب ملی» میداند.
قاعدتاً چون در این حوادث، کوخنشینها حضور ندارند و طبقۀ متوسط جدید که تعلق خاطری به اسلام و امت اسلامی ندارند فعال هستند، برای دکتر طباطبایی دلنشین است.
البته اگر ایشان در قید حیات بودند خوب بود به این سؤال پاسخ میدادند که در دفاع مقدس، کدام قشر از جامعه بودند که ۸ سال جنگیدند تا وطن حفظ شود؟ شهدای جنگ تحمیلی بیشتر از قشر کوخنشین بودند یا سایر طبقات؟ کوخنشینها بیشتر برای حفظ وطن هزینه دادند یا ملیگرایان؟
این سطور را از این بابت آوردم که مشخص شود چقدر اندیشه دکتر طباطبایی با اندیشه انقلاب اسلامی فاصله داشت.
و البته تفاوت و تعارضها بیش از آن چیزی است که در اینجا بیان شد. اما به سؤال اصلی بازگردیم. آیا اندیشه وی و سایر اندیشمندان معارض انقلاب اسلامی میتواند به گسترش آرمانها و تثبیت اصول انقلاب اسلامی یاری رساند؟ به نظرم پاسخ این سؤال مثبت است.
با وجود این فاصلهها و تعارضها، باز هم میتوان از این اندیشههای معارض به سود اندیشه انقلاب اسلامی بهره برد؛ به شرط اینکه نسبت مناسبی میان این اندیشهها و اندیشه انقلاب اسلامی برقرار شود.
اندیشههای معارض با انقلاب اسلامی، با وجود تفاوتها و فاصلههای بسیار، مخرج مشترکهایی با اندیشه انقلاب اسلامی دارند. در صورتی که این اشتراکها برجسته شوند و از آنها برای پاسخ، نقد و تضعیف سایر اندیشههای معارض بهره برده شود، قوت و قدرت اندیشه انقلاب اسلامی افزون میشود. برخی از وجوه مشترک اندیشه دکتر طباطبایی و اندیشه انقلاب اسلامی به این شرح هستند:
1.اندیشه ایرانشهری
مکتب فکری دکتر طباطبایی را با نام «اندیشه ایرانشهری» میشناسند. رکن مهم اندیشه ایرانشهری، پیوستگی «دین» و «دولت» است. پادشاه ایرانی، هم رئیس دولت است و هم بالاترین مقام دینی.
فرمان او، هم دستوری سیاسی است و هم حکمی شرعی. در حکومت هخامنشیان و بیشتر از آن در دورۀ ساسانی، چنین تفکر سیاسی در ایران حاکم بود و به یاری این تفکر بود که مرزهای ایران گسترده شد و طلاییترین دوران تمدن ایرانی را تجربه کردیم. در دورۀ صفویه نیز این اندیشه احیا شد و شاه صفوی، رهبر معنوی قزلباشها هم بود و به همین دلیل در این دوره هم تمدن ایرانی درخشید و با پایان صفویه رو به افول رفتیم. در جمهوری اسلامی نیز ولایت فقیه، اندیشهای مبتنی بر پیوستگی دین و دولت است و نقطۀ قوت جمهوری اسلامی نیز همین معناست. بنابراین تأمل بر نقاط اشتراک این دو نظریه میتواند در تقویت و افزایش گسترۀ نفوذ آن در میان طبقۀ غیردینی اثرگذار باشد.
2. مخالفت با قومیتگرایی
دکتر طباطبایی از مخالفان سرسخت قومیتگرایان بود و به همین دلیل بهصورت مداوم از سوی اندیشمندان قومیتگرا مورد حمله قرار میگرفت. ایشان بیش از مقامات جمهوری اسلامی و با زبانی صریحتر علیه قومیتگراها موضعگیری میکرد. قابل فهم است که دولتمردان بنا بر مصالحی نخواهند یا نتوانند با فعالان قومیتی در ایران درگیر شوند و حتی برای جلب رضایت این افراد، تن به بستن روزنامه دولت در سال ۱۳۸۵ بدهند. اما آیا برای مقابله با این گروههای ضدایرانی نمیتوانستیم ضریب بیشتری به سخنان و دفاعیات دکتر طباطبایی بدهیم؟ ایشان بهعنوان فردی که هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ندارد، میتوانست در مقابله با اندیشههای قومیتگرایانه حضور پررنگتری داشته باشد. فقط کافی بود که زمینۀ گفتوگوی ایشان و اندیشمندان قومیتگرا در تلویزیون و سایر رسانههای عمومی فراهم میشد. دلبستگی و تأکید سیدجواد طباطبایی تبریزی، بر «زبان فارسی» در برابر سایر زبانها نیز از همین جنس است.
3. ملت ایران در عصر جهانی شدن
در دورهای که «جهانی شدن» باعث شده بسیاری از اندیشمندان لیبرال در ایران، از لزوم منحل شدن ایران در جامعۀ جهانی سخن بگویند و از برداشته شدن مرزها و بیمعنا شدن ملیت حرف بزنند، دکتر طباطبایی بر «جاوید بودن ملت ایران» تأکید میکند.
میدانیم که بیشتر اندیشمندان غربزده خواهان پذیرفتن نظام جهانی هستند در حالی که دکتر طباطبایی بر هویت مستقل ایرانی تأکید دارد و از نظام استعمار و امپریالیسم جهانی انتقاد میکند. این بخش از اندیشه دکتر طباطبایی میتوانست به کمک و یاری جمهوری اسلامی در برابر غربگرایان و خودباختگان بیاید.
4. نقد صریح روشنفکران و استادان کممایۀ دانشگاهی
بسیاری از استادان دانشگاهی به پشتوانۀ کرسی دانشگاهی و نفوذی که در میان دانشجویان دارند به نقد اغلب غیرمنصفانۀ جمهوری اسلامی میپردازند. حقیقت این است که اغلب این استادان منتقد، کممایه و متوسط هستند اما چون توانستهاند ملاکهای اداری رشد در نظام دانشگاهی (مانند تعداد مقالات، تعداد سالهای تدریس، ...) را کسب کنند دچار این توهم شدهاند که از نظر علمی در جایگاه «دانای کل» نشستهاند.
بنابراین به نمایندگی از نهاد علم حق دارند به نقد نهاد سیاست و جمهوری اسلامی بپردازند. آنان زبان علم هستند و از منظر تخصصی و نه ایدئولوژیک، جمهوری اسلامی را تخطئه میکنند. اما دکتر طباطبایی تشت رسوایی این شبهاستادان را از بام افکنده و فاشگویانه و با زبانی گزنده آنان را تحقیر میکند و بیسوادی آنان را برملا میسازد. او که در فرانسه از استادانی همچون لویی آلتوسر کسب علم کرده، میداند که این استادان پرمدعا، چیزی در چنته ندارند. چه خوب بود که جمهوری اسلامی به جای اینکه با این استادان کممایه، از در برخورد امنیتی و اداری برآید و آنان را احیاناً از تدریس محروم کند که گاه به محبوبیت کاذب آنان بینجامد، آنان را با دکتر طباطبایی روبهرو میکرد تا کممایگی آنان آشکار شود. برگزاری جلسات نقد و مناظره با دکتر طباطبایی باعث میشد که مشروعیت و بنمایۀ علمی این استادان لیبرال و مارکسیست، زیر سؤال برود و دیگر نتوانند از موضع نمایندگان نهاد علم به نقد جمهوری اسلامی بپردازند.
ائتلاف با اندیشمندان معارض انقلاب اسلامی برای تثبیت انقلاب و دفاع از آن!
موارد دیگری نیز میتوان به این فهرست افزود و نشان داد که میتوان با دکتر طباطبایی و سایر اندیشمندان معارض انقلاب اسلامی ائتلاف کرد و برای تثبیت و دفاع از اصول انقلاب اسلامی تلاش کرد. حقیقت این است که نباید دفاع از انقلاب اسلامی را به برخوردهای قضایی و امنیتی و غیرعلمی سپرد، زیرا اندیشه انقلاب اسلامی بسیار قوی است و میتواند در عرصۀ گفتوگوها و معارک علمی از خود دفاع کند و نیازی به دخالت عمومی نهادهای امنیتی ندارد.
همچنین نباید دفاع از اندیشه انقلاب اسلامی را در انحصار اندیشمندان انقلابی قرار داد. بخشی از بار سنگین معارضه با اندیشههای مخالف انقلاب اسلامی را باید به خود معارضان انقلاب اسلامی سپرد تا در گفتوگوهای علمی و مباحثات نظری با یکدیگر زورآزمایی کنند و احیاناً بطلان نظریات آنان در خلال این مباحث آشکار شود.
بــــرش
دفاع از اندیشه انقلاب اسلامی را نباید در انحصار اندیشمندان انقلابی قرار داد
میتوان با دکتر طباطبایی و سایر اندیشمندان معارض انقلاب اسلامی ائتلاف کرد و برای تثبیت و دفاع از اصول انقلاب اسلامی تلاش کرد، زیرا اندیشۀ انقلاب اسلامی بسیار قوی است و میتواند در عرصۀ گفتوگوها و معارک علمی از خود دفاع کند. نباید دفاع از اندیشۀ انقلاب اسلامی را در انحصار اندیشمندان انقلابی قرار داد. بخشی از بار سنگین معارضه با اندیشههای مخالف انقلاب اسلامی را باید به خود معارضان انقلاب اسلامی سپرد تا در گفتوگوهای علمی و مباحثات نظری با یکدیگر زورآزمایی کنند و احیاناً بطلان نظریات آنان در خلال این مباحث آشکار شود.