اریک لوب، استاد علومسیاسی دانشگاه فلوریدا
پروژه «جهاد سازندگی» به تحکیم نظام جمهوری اسلامی کمک کرد
اریک لوب، دانشیار دانشکده علومسیاسی و روابط بینالملل در دانشگاه بینالمللی فلوریدا است و حوزه مطالعاتیاش، فصل مشترک توسعه و سیاست در خاورمیانه است. در اینجا کتاب «جهاد سازندگی ایران: توسعه روستایی و تحکیم نظام پس از 1357» موضوع گفتوگوی ما با او شد. این کتاب برگرفته از رساله دکترای او و حاصل تجربه حضورش در ایران در حوالی سال 2009 است. او با پژوهش کتابخانهای، آرشیوی و مصاحبه با اعضا و مسئولان جهاد سازندگی این اثر پژوهشی را تدوین کرده است.
مفهوم «جهاد» عموماً برای مخاطب غربی بار منفی دارد، اما شما گویا سعی کردهاید دلالتی مثبت از آن ارائه دهید. درست است؟
جهاد در غرب داغ ننگ خورده است؛ بخصوص از 11 سپتامبر به بعد. مردم به آن به مثابه تفسیری اسلامی از جنگ مقدس اشاره میکنند و خارج از حد و اندازه بر ابعاد نظامی جهاد تمرکز میکنند. این کتاب، که وجودش وامدار ایرانیانی است که با آنان مصاحبه کردهام، در واقع بر تلاش فردی و جمعی برای پیشرفت جامعه از طریق توسعه و سایر ابتکارات مثبت تأکید میکند.
در تحقیق شما، چه جنبه نوینی درباره جهاد وجود دارد؟
آنچه جدید بود در رابطه با تفسیر جهاد بود؛ تفسیری غیرنظامی از جهاد برای مخاطب غربی یا بهطور کلیتر مخاطب غیرایرانی. بویژه از زمان ادغامش با وزارت کشاورزی در سال 2001، ممکن است بهاندازه سایر سازمانها و نهادهای کشور مورد توجه واقع نشود. پس فکر میکنم که این هم جنبه مهم دیگری از کتاب است.
ترجمه دقیق عنوان کتاب شما «جهاد بازسازی» (reconstruction jihad) است در حالی که نام این سازمان معمولاً «جهاد سازندگی» (construction jihad) ترجمه میشود که از لحاظ لغوی دقیقتر است. چرا تصمیم گرفتید آن را «بازسازی» بنامید؟
رفت و برگشتهای زیادی بود بین من و کسانی که کتاب را مرور کردند و ویراستاران و در نهایت ما روی «جهاد نوسازی» به توافق رسیدیم. هرچند در یادداشتهای دیگرم برای این سازمان از «جهاد سازندگی» هم استفاده کردهام. اما بهنظرم این ترجمه معنای مدنظر اعضای سازمان را منتقل میکند؛ از لحاظ تصوری که از خودشان داشتند، از لحاظ خلق نظم انقلابی و مذهبی جدیدی در کشور پس از سقوط شاه طی نخستین سالهای پس از انقلاب.
شما گفتهاید که اعضای سازمان، یکجور مأموریت انقلابی در ذهنشان داشتند. درست است؟
بله، آنان میخواستند ارزشهای انقلابی و حتی مذهبی را به مناطق روستایی بیاورند. آنها علاوه بر ساختوساز، یعنی فعالیت بسیار زیاد در زمینه زیرساختها، جاده، مدرسه، بیمارستان، پل و غیره، کتاب و فیلم و ادبیاتی که بر مفهوم انقلاب در ایران و خارج از ایران تأکید داشت هم توزیع میکردند. و بعد، همزمان با رشد و تکامل سازمان، رفتهرفته شاهد تلاشهای بیشتر و بیشتری بودیم برای اسلامیکردن روستاها و تمرکز بر ساختارها و کتاب و فیلم و ادبیاتی که پیامهای اسلامی داشت.
در کل، آیا میتوانیم این سازمان را یک نیروی مدرنساز در ایران انقلابی بنامیم؟ و اگر آری، چرا فکر میکنید این قضیه یک پارادوکس است؟
این یکی از تناقضات مهم است که در این کتاب مورد بحث قرار میگیرد. اینکه این سازمان دارد برای روحانیون انقلابی کار میکند که میتوان از جهاتی آنان را نیروهایی سنتگرا دانست؛ و این را که سازمان، روزبهروز بیشتر بر اسلامیکردن مناطق روستایی تمرکز کرده بود شاید بتوان ازجنبههای سنتی آن تفسیر کرد. اما در عین حال، سازمان واقعاً نیرویی برای مدرنسازی بود، از لحاظ بهبود زیرساخت و تلاش برای پیشرفت استانداردهای زندگی و تا حدودی اقتصاد مناطق روستایی و شهرستانی. پس حتی تفسیر آنها از اسلام، تفسیری بسیار انقلابی بود. همانطور که میدانید، ولایت فقیه بهنوعی مفهومی مدرن است و ممکن است حتی برخی آن را مفهومی ابداعی در اسلام بخوانند. پس حتی آن هم بهخودیخود کاملاً سنتی نیست.
شما اشاره کردهاید که کل پروژه جهاد سازندگی به بقا، دوام و مهمتر از همه مشروعیتبخشی به جمهوری اسلامی در چشم عموم مردم، خصوصاً جوامع روستایی، کمک کرد...
وقتی انقلابیها حکومت را بهدست گرفتند، اساساً داشتند در همان مسیر شاه قدم برمیداشتند، شاهی که خودش – خودش و حکومتش – در مناطق روستایی بسیار فعال بودند از طریق سپاهها؛ سپاه دانش و سپاه بهداشت و سپاه ترویج آبادانی. و تصور انقلابیها از خودشان به نوعی این بود که قرار است از طریق جهان نوسازی این کار را در ابعاد بزرگتر و بهتر انجام دهند. ما شاهد آن هستیم که این سازمان جامعتر بود و به نظرم وسعت و عمق بیشتری از آن سپاهها داشت. اما شباهتهای زیادی هم داشت... در برخی چیزها شباهت داشت، اما در نگرشش به روستاها و شهرستانها تفاوتهایی هم داشت. اما برای مشروعیتبخشی به حکومت، بهنوعی این پیام را، حالا درست یا غلط، منتقل کرد که خاندان پهلوی از طریق سیاستهایش به روستاها آسیب رسانده و آنها را نابود کرده و انقلابیها قرار است این کار را بهتر انجام دهند، حتی اگر خودشان اشتباه هایی کردهاند. اما باید به خاطر داشته باشیم که در سال 1979، تقریباً نیمی از جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند و این سازمان تبدیل به نیروی مهمی برای مشروعیتبخشی به حکومت شد؛ بخصوص در سالهای اولیهاش، بین 1979 تا 1983 که سعی داشت قدرتش را تحکیم کند.