جرمی فریدمن، استاد دانشگاه هاروارد:
انقلاب اسلامی یک اتفاق «پرکنایه» بود
جرمی فریدمن، دانشیار مدیریت بازرگانی در دانشکده کسبوکار دانشگاه هاروارد و مدرس دوره «کسبوکار و ژئوپلیتیک» است. او، دکترای تاریخ از دانشگاه پرینستون و فوقدکترای مطالعات امنیت بینالمللی از دانشگاه ییل دارد. او پیرامون تاریخچۀ کمونیسم، سوسیالیسم و انقلاب در روسیه، چین و جهان درحالتوسعه تحقیق میکند. کتابش با عنوان «مستعد انقلاب: شکلگیری سوسیالیسم در جهان سوم» موضوع این گفتوگو شدهاست. فریدمن در این اثر به بررسی زمینههای انقلاب در نیمۀ دوم قرن بیستم در کشورهای اندونزی، شیلی، تانزانیا و ایران میپردازد و نکاتی ناب پیرامون انقلاب ایران بیان میکند.
چرا بیرونیها نسبت به وضعیت ایران چنین نابینا بودند، همانطور که در مورد شوروی مثال زدید که «مثل اکثر ناظران بینالمللی، بسیار دیر جدی بودن رخدادهای ایران را درک کردند؟»
حقیقت این است که اکثر انقلابها نسبتاً غیرمنتظرهاند. اگر منتظره بودند، احتمالاً انقلاب نمیشدند. زمانی که مردم منتظر انقلاباند، دولتها معمولاً آمادۀ سرکوب آنها هستند. بنابراین فکر میکنم جای تعجب نیست که مردم انتظار انقلاب در ایران را نداشتند. اینجا دو سؤال وجود دارد: اینکه چرا آنها انتظار انقلاب در ایران را نداشتند و چرا آنها انتظار این نوع خاص از انقلاب را در ایران نداشتند؟
از نظر سایر جهان، ایران بین سالهای 1960 تا 1977 با سرعتی سریع در حال رشد بود. شاه، قدرتمند و با اعتماد به نفس به نظر میرسید. بنابراین ایران شبیه کشوری ضعیف نبود. از دید سایر جهان، شباهتی به دولت درمانده نداشت. استانداردهای زندگی بهطور قابلتوجهی پیشرفت کرده بود. پس ایران مشخصاً نامزد چنین چیزی نبود. در عین حال، از منظر ژئوپلیتیک، با توجه به اینکه ایران متحد مهمی برای ایالات متحده بود، شوروی تصور نمیکرد که ایالاتمتحده دست روی دست بگذارد تا شاه سرنگون شود. آنها تصور میکردند که اگر اتفاقی بیفتد، امریکا مداخله خواهد کرد. ایالات متحده به مداخله فکر میکرد و در مقیاسی کوچک هم مداخله کرد، اما نه در حدی که تعیینکننده باشد. دلایل آن سیاسیاند؛ به دولت کارتر و دوران پساویتنام و... مربوط میشود. اما شوروی دلیلی نداشت که فکر کند ایالاتمتحده از رژیم حمایت نخواهد کرد. پس این دلیل دوم است. البته، تا آنجایی که به این نوع خاص از انقلاب مربوط است، هیچکس واقعاً در قرن بیستم ندیده بود که دولتی مدرن توسط حکومت دینی سرنگون شود؛ بخصوص در کشور نسبتاً بزرگ، برجسته و تا حد زیادی مدرن مثل ایران. این نوع جدیدی از انقلاب بود که مردم در قرن بیستم ندیده بودند. در نتیجه، خیلی سخت است که از کسی بخواهیم چیزی را پیشبینی کند که قبلاً ندیده است.
نقش اوجگیری سوسیالیسم در دنیا را در واداشتن متفکران ایرانی به تدوین ایدههای اسلامگرایانه، چگونه میبینید؟
نه فقط در ایران، بلکه آنچه به موازات آن به طرق خاص در کشورهایی مثل پاکستان، بنگلادش، اندونزی و غیره اتفاق میافتد، این است که اسلامگرایی از جنبههای خاصی به منزلۀ پاسخی به سوسیالیسم است که بسط مییابد. زمانی که حزب توده داشت خیلی برجسته میشد؛ اسلام و مارکسیسم دو قطب نیرومند بودند و البته، مارکسیست شدن به معنای خداناباوری بود و این تهدیدی برای اسلام بود. در نتیجه، یکی مثل طالقانی کتابی دربارۀ اقتصاد اسلامی مینویسد و به این مسأله پاسخ میدهد و میگوید آنچه شما از سوسیالیسم میخواهید – شما برابری اقتصادی، توسعۀ اقتصادی، اقتدار ملّی در برابر امپریالیسم میخواهید – اسلام میتواند همۀ اینها را فراهم کند و حتی بهتر از سوسیالیسم میتواند این کار را انجام دهد. بنابراین، همانطور که کسی مثل خلیل ملکی مینویسد که چگونه سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی شبیه به آن چیزی نیست که مردم میخواستند باشد و انگار که مدل قابلقبولی نیست، پس میتوانید بگویید: خب ببینید، ما میتوانیم به همان اهداف برسیم، میتوانیم وعدههای سوسیالیسم را که خود سوسیالیسم نتوانست به طریقی دیگر به آن برسد را محقق کنیم. پس به عقیدۀ من سوسیالیسم به نوعی راه [اسلامگرایی] را هموار کرد، زیرا باعث شد مردم مشکلات را ببینند و بفهمند جهانی که دوست دارند شاهد آن باشند چگونه جهانی است. اسلام و اسلامگرایی هم آمد و گفت ما میتوانیم راهحلهای بهتری ارائه کنیم. و این، فقط هم دربارۀ ایران به تنهایی صادق نیست، بلکه داستان سراسر خاورمیانه همین است.
گفتهاید که خلق شدن جمهوری اسلامی یک اتفاق «پرکنایه» بود چون ایران بیش از هر کشوری در قرن بیستم «درگیر ایدۀ مدلهای خارجی» بوده است. آیا میشود گفت که بهنوعی سرخوردگی از بیفایدگی آن درگیری ذهنی تند و تیز شاید همان علتی باشد که جامعۀ ایران را به بداههپردازی و نوآوری سوق داد؟
بله، فکر میکنم این کنش در پی ناامیدی و شکست از مدلهای خارجی بود. رضاخان سعی در پیادهسازی مدل آتاتورک داشت که بسیاری از مردم داخل ایران را تبدیل به مخالف کرد. مدل شوروی نیز بود که توسط برخی بهدلیل ناکامیهایش مردود دانسته شد و البته انقلاب سفید که در حقیقت برنامهای برای تجددگرایی بود که در دهه 1960 از امریکا الهام گرفته بود و این برنامه هم خیلی از ملاکین را به ورطۀ دشمنی انداخت چون به این معنی بود که ممکن است آنها زمینهایشان را از دست بدهند، ممکن است درآمدشان را از دست بدهند و همینطور ممکن است این برنامه منجر به حق رأی برای زنان شود. اما مردم پرشمار دیگری را هم به مخالفت انداخت زیرا منجر به قشربندی بیشتری در جامعه میشد که به منزلۀ غربگرایی تلقی میشد. بنابراین، ایران از سایر گزینههایش استفاده کرده بود و شماری از مدلهای ممکن را آزموده بود و آنچه باقی مانده بود خلق یک چیز جدید بود که با انقلاب اسلامی اتفاق افتاد.
بــــرش
زمانی که حزب توده داشت خیلی برجسته میشد؛ اسلام و مارکسیسم دو قطب نیرومند بودند و البته، مارکسیست شدن به معنای خداناباوری بود و این تهدیدی برای اسلام بود