به بهانه همکاری رسول صدرعاملی در قامت تهیهکننده با فیلم اولیها
فیلمساز جوانگرا
مازیار معاونی
منتقد سینما
علاقهمندان قدیمیتر حوزه هنر و رسانه، فیلمساز ۶۸ ساله سینمای ایران را از عرصه مطبوعات و فعالیت به عنوان یک خبرنگار پیگیر و شاخص سالهای دهه پنجاه خورشیدی می شناسند. خبرنگار فعالی که در سن بیست و چهار سالگی و در بحبوحه حوادث منتهی به وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ در مرکز فرماندهی انقلاب واقع در نوفل لوشاتوی فرانسه حضور پیدا کرد و تنها مصاحبه و مستند تصویری بجا مانده از آن بازه تاریخی حساس را به نام خود ثبت نمود.
صدرعاملی پرشور اما در عرصه خبر و رسانه متوقف نماند و حوزه فیلمسازی را به عنوان دومین عرصه کاری خود برگزید. پس از تهیه فیلم «خونبارش» به عنوان نخستین گام حرفه ای صدرعاملی که در همکاری با امیر قویدل جوان و در آغاز راه رقم خورد فیلم «رهایی» را که یکی از اولین آثار مرتبط با جنگ بود کارگردانی کرد که در حکم ورودش به دنیای کارگردانی بود.
فیلمساز تازه کار سینمای ایران در سن سی سالگی با فیلم «گلهای داوودی» جایگاه خود را در مقام یک کارگردان قابل اعتنا تثبیت کرد. فیلمی در گونه ملودرام و با پس زمینه سیاسی که مطابق جریان سینمایی متداول آن سالها پرداختن به فساد ساختار حکومتی پهلوی دوم از خطوط پررنگ آن بود. بیژن امکانیان با این فیلم به شهرت رسید و پروانه معصومی و زنده یادان جمشید مشایخی و داوود رشیدی یکی از نخستین حضورهای پررنگ خود در سینمای پس از انقلاب را تجربه کردند.
صدرعاملی دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد را با دو فیلم تحسین شده پاییزان (1366) و قربانی( ۱۳۷۱) به پایان برد که هر دو زمینههای ملودرامیک پررنگی داشتند و از ویترین بازیگران موفقی همچون امین تارخ، داریوش ارجمند و ابوالفضل پورعرب بهره میبردند. بازیگرانی که در آن زمان دعوت صدرعاملی برایشان یک برگ برنده به حساب میآمد.
نقطه عطف دوم کارنامه فیلمسازی صدرعاملی، نیمه دوم دهه هفتاد و در دوران استقرار دولت موسوم به اصلاحات بود. او در این سالها که فضای اجتماعی و هنری نسبت به قبل بازتر شده بود دو فیلم موفق «دختری با کفشهای کتانی» و «من ترانه پانزده سال دارم» را ساخت که همچنان از آثار شاخص سینمای اجتماعی تاریخ سینمای ایران محسوب می شوند. آثاری با بن مایههایی جسورانه با محوریت دختران جوان که صدرعاملی باز هم برای ایفای نقش اول آنها از دو بازیگر نوجوان یعنی پگاه آهنگرانی و ترانه علیدوستی استفاده کرده بود. بازیگرانی که بیتردید بخش مهمی از جایگاه فعلی خود در سینمای ایران را مدیون کسی هستند که برای ایفای یک نقش اول سینمایی به آنها با تمام بی تجربگی هایشان اعتماد کرد.
دهههای هشتاد و نود خورشیدی، دهههای قابل اعتنایی برای این فیلمساز پیشکسوت از نظر کارگردانی نبودند و او با آثاری نظیر «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «شب»، « سال دوم دانشکده من» و.... نتوانست موفقیت سالهای دور خود را تکرار کند، هر چند فیلمساز اصفهانی جوانگرا و معتقد به سپردن میدان به جوانان در این سالها حمایت خود از جوانان تازه کار را با حمایت از پسرش میلاد صدرعاملی و دیگر جوانان ابتدای راه سینمای ایران ادامه داد تا آثار قابل اعتنایی نظیر شنای پروانه (۱۳۹۸) و جنگل پرتقال (۱۴۰۱) که به ترتیب محمد کارت و آرمان خوانساریان جوان کارگردانی آنها را بر عهده داشتند با حمایت این پیشکسوت قابل احترام سینمایی ایران امکان ساخت و عرضه پیدا کنند. صدرعاملی در اواخر دهه هفتم زندگی خود همچنان پرشور و سرحال و باانگیزه است و به نظر می رسد همچنان خبرهای خوبی از او خواهیم شنید.