درباره فیلم «روایت ناتمام سیما» علیرضا صمدی
روایت ناتمام یک کلیشه
مسعود کارگر
روزنامهنگار
این سومین کار علیرضا صمدی در کسوت کارگردانی است که کار اول او چندان دیده نشد و برای اثر دومش به سراغ تریلر قابل قبول «صحنه زنی» و روایت یک بحران اجتماعی خاص در دل کلیشهها رفت. اما در فیلم سومش «روایت ناتمام سیما» به خود کلیشه و تکرر پرداختن به ملودرام اجتماعی نخ نما برگشت. ملودرامی که مشابه سوژه و مدل آن بارها در سینمای ایران تکرار شده است.صمدی در کار جدیدش یک عقبگرد داشته و بشدت ضعیف حاضر شده است، او که خود در نشست رسانهای پس از فیلم [به ناراضی بودن از بخشهایی از فیلم] اذعان میکند، نتوانسته یک اثر قابل قبولی ارائه دهد، ایده و سوژه بشدت سطحی و فیلمنامه بشدت خام است. او میخواسته در این کار به چند بحران اجتماعی مبتلا به جامعه امروزی اشاره کند و مسأله چالش در روابط و تعهد نسبت به آن، موضوع اینفلوئنسری و فضای شیفتگی آن، آفت بستر مجازی و جریانسازی درست و غلط آن و وجود مافیاهای فساد اقتصادی اشاره کند، اما فقط در حد اشاره باقی میگذارد، یعنی در واقع طرح مسألهاش نه بَست دارد و نه پیوست، حتی جانمایی کاراکتری در قصه کاملاً دم دستی است و نمیتوان با شخصیتها ارتباط عمیقی برقرار کرد.«روایت ناتمام سیما» داستانی لخت، درون مایهای سست و سناریویی کاملاً تخت و یکنواخت دارد، بدون هیچ برانگیختگی چالشی میان پرسوناژها و عقیم بودن اکت در دل روایت، شخصیتها گویی در دل سازنده تعریف شده و او نمیخواهد از تعریف ذهنی خود چیزی را روی درام ماجرا پیاده کند و در اصل درامی خلق نشده که بتوان روی آن مانوری داده شود.اسم فیلم روایت است اما قصهگویی دقیقی ندارد، ماجرا کشدار دنبال میشود و کاملاً ضد روایت عمل میکند، که بیننده حتی عامی هم در اواسط فیلم میتواند تا انتها را حدس بزند و نتیجهگیری کند. و مخاطب تخصصی سینما با فیلمنامهای یک خطی، بیجان و دم دستی مواجه است که نه گرهای در دل داستان اصلی هست و نه تعلیقی در اطراف آن پدید میآید و این اصلیترین ضعف روایتی فیلم است.صمدی برای کار سوم سراغ سبکی تکراری و کلیشه شده از ملودرام اجتماعی رفته که مشابه آن با کیفیتهای بهتر در این سالها ساخته و پرداخته شده است و فیلم او هیچ حرفی برای گفتن ندارد جز نحیف بودن در بیان و ارائه، که سازنده حتی نتوانسته شاکله اصلی قصه را برای درک کلی حفظ کند و در خیلی از سکانسها با یک ساده انگاری و سطحیسازی بحرانها مواجهیم. بازیها اصلاً خوب نیست و اگر سازنده دل به حضور چهره برای دیده شدن خوش کرده، باید گفت، در جذب مخاطب بازنده خواهد بود و با پس زدگی زیاد گیشه مواجه خواهد شد.«روایت ناتمام سیما» یک کنش ناقص نسبت به بحرانهای مورد اشاره دارد و حتی نمیتواند واکنش درستی از دل کاراکترها نسبت به آن خارج کند و با بیحسی مطلق در این خصوص مواجهیم.در کل باید گفت این فیلم سخن تازهای ندارد و با یک ناروایت نا سرانجام سیمایی که مجهول است روبهرو هستیم و بس. این را هم بگویم که طبیعتاً پرداختن به موضوعات اجتماعی در ایران بدل به یک تکرار بیانتها شده که سازندگان در ایده و سوژه در یک لوپ بیفایده، دور باطل میزنند و اگر موضوع و سوژهای ناب هم پیدا بشود که قطعاً هست و بتوان از آن ملودرام اجتماعی متفاوت ساخت، با این چهارچوب ذهنی تولید کنندگان و خط مشی محدود سازندگان به جایی نخواهیم رسید و حرف نو و تازهای نخواهیم داشت.