در حافظه موقت ذخیره شد...
«ایران» از چالش های چهارگانه ایالات متحده در منطقه گزارش می دهد
امریکا نمیتواند هژمون غرب آسیا باشد
اما با این وجود ایالات متحده به دنبال این بود که نظم امنیتی مطلوب خود را در خاورمیانه ایجاد کند. نظم مطلوب امریکا در خاورمیانه را میتوان در 4 مؤلفه بررسی کرد:
1- تأمین امنیت اسرائیل
از زمان تشکیل دولت صهیونیستی، این رژیم 5 جنگ را با اعراب داشته است که دو جنگ سالهای 1967 و 1973 جنگهای بزرگ اسرائیل و اعراب بود که منجر به شکست اعراب شد. مصر و اردن کمپ دیوید و پیمان وادی عربه را برای صلح با اسرائیل پذیرفتند تا راه برای تشکیل دولت مقتدر صهیونیستی هموار شود، اما با گذشت زمان و پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری محور مقاومت، اسرائیل در ادامه از گروه مقاومت شکست خورد یا مجبور به آتشبس شد که نمونه آن را میتوان در جنگ 33 روزه مشاهده کرد. جمعبندی نخبگان امریکایی برای گسترش فرایند صلح با اسرائیل و تأمین امنیت این دولت، معاهده قرن و معاهده آبراهام بود. امریکا به دنبال این بود که با معاهده قرن، تکلیف داخلی سرزمینهای اشغالی را برای همیشه یکسره کند و با معاهده آبراهام، امنیت اسرائیل را در برابر اعراب تأمین و اسرائیل را به عنوان کشوری خوشخیم معرفی کند. بنابراین کشورهای امارات، بحرین، مراکش و سودان با فشار امریکا، عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را پذیرفتند. با این وجود اما معامله قرن در فلسطین شکست خورد که وضعیت کنونی اسرائیل گواه شکست این معامله است. در حوزه عادیسازی هم اسرائیل دستاورد آنچنانی به دست نیاورده است و این کشورها عامل بازدارنده مقابل فلسطینیان نیستند و دیر یا زود عادیسازی بلای بزرگ این کشورها خواهد بود.
2-برنامه هستهای ایران
برنامه هستهای ایران از بزرگترین چالشهای امریکا طی دو دهه اخیر بوده است. امریکا برای متوقف کردن دانش هستهای ایران به همراه اسرائیل راهبردهای مختلف از تخریب تا ترور، تحریم و تهدید اقدام نظامی را بهکار گرفته است که دستاورد آنچنانی برای امریکا نداشته و ایران در حال نزدیک شدن به راهبرد گریز هستهای است (هسته شدن کامل ایران). در واقع حتی با آشوبسازی و تحریم هم امریکا نتوانست شروط خود را بر ایران تحمیل کند و به نظر میرسد دو گزینه بیشتر پیش روی ایالات متحده امریکا نیست.
الف)هستهای شدن ایران و پذیرش ایران هستهای
ب)مذاکره با ایران و احیای برجام
گزینه الف به هیچ وجه برای امریکا پذیرفتنی نیست، ایران هستهای یعنی پایان گزینههای روی میز حتی بیان کردن آن به صورت زبانی، پذیرش ایران به عنوان قدرت بزرگ در میان سایر قدرت خواهد بود. بنابراین با وجود اینکه امریکا میگوید برجام از دستور کار خارج شده است، اما در واقع هیچ گاه برجام از دستور کار خارج نمیشود چون گزینه دوم به مراتب برای امریکا سنگینتر خواهد بود.
3-تأمین امنیت انرژی
منطقه خاورمیانه به لحاظ در برگرفتن قسمت عمدهای از منابع نفت و گاز جهان، همواره کانون توجه و نظر قدرتهای بزرگ بوده است و هرگز نمیتوان بدون توجه به موضوع حساس انرژی، مسائل خاورمیانه را بررسی و تجزیه و تحلیل کرد. امریکا به رغم برخورداری از منابع غنی و سرشار نفتی، سیاست خود را مبتنی بر حفظ منابع زیرزمینی، تأمین انرژی از طریق خرید نفت از کشورهای تولیدکننده و حفظ و گسترش منابع استراتژیک خود قرار داده است، لذا اقتصاد امریکا بشدت به وضعیت نفت و انرژی حساس و وابسته است. تضمین امنیت چرخه عرضه و تقاضای نفت و سایر حاملهای انرژی از یک سو و دستیابی به منابع ارزان و فراوان نفت و انرژی، راهبرد اصلی امریکا در این خصوص است. واشنگتن همواره نسبت به منابع نفتی خاورمیانه چشم طمع داشته است و تسلط بیقید و شرط بر آنها از اهداف جدی این کشور است و این همان واقعیت تلخ و پشت پرده دخالت نظامی امریکا در جنگ عراق است و دنیا امروز شاهد است که چگونه شرکتهای بزرگ نفتی امریکایی، با وجود وضعیت نابسامان اقتصادی و نیاز مردم عراق، نفت این سرمایه ملی این کشور را به تاراج میبرند. خاورمیانه منبع بزرگترین ذخایر انرژی یعنی نفت و گاز جهان است و لولههای نفتی خاورمیانه را میتوان شاهرگ حیاتی صنعتی و نظامی دنیا دانست، ضمن اینکه کشورهای غربی توسط خاورمیانه با تمدن آشنا شدهاند. اما اکنون ثابت شده است که این کشورها به دنبال تنوعبخشی به سبد انرژی خود هستند و از سویی دیگر با قدرتهای جدید همچون هند، چین و روسیه روابط گسترده برقرار کردند همچنین امنیت انرژی اکنون دیگر توسط خود کشورها و با یک قرارداد نانوشته در حال تأمین است و امریکا به دنبال موازنهسازی از راه دور با تقویت کشورهای دارای انرژی است. در نهایت حضور یا عدم حضور امریکا تأثیری در تأمین امنیت انرژی نخواهد داشت.
4-مقابله با ایران و کشورها و گروههای همسو با آن
ایالات متحده امریکا، تحت عنوان فرونشاندن نیروهای بیثباتکننده، تأمین امنیت و ثبات در منطقه خاورمیانه، اصلاحات سیاسی را با هدف کمرنگ کردن نقش مذهب، ایدئولوژی و مبارزه با رادیکالیسم و افراطگرایی مذهبی دنبال میکند. امریکا با هدف تثبیت هژمونی خود بر منطقه در چهارچوب «طرح خاورمیانه بزرگ» سعی داشت، به بهانه مبارزه با تروریسم و با غیردموکراتیک خواندن کشورهای مخالف، نوعی اصلاحات سیاسی برونزا و تحمیلی را با اعمال فشار برای تغییر رژیمها و نظامهای سیاسی منطقه جامه عمل بپوشاند. امریکا برای دستیابی به امنیت مطلق و نیز برای مقابله با تهدیدات نامتقارن، مبارزه خود را برای خشکاندن ریشههای تروریسم در منطقه متمرکز کرده و با تقسیم کشورهای منطقه بر سه دسته مخالف اصلاحات، حامی تروریسم و دوست امریکا؛ گروه اول را مستعد اصلاحات سیاسی با رویکرد نرمافزاری، گروه دوم را مستحق اعمال فشار سیاسی و حتی توسل به قدرت نظامی برای سرسپردن به دموکراسی و در صورت لزوم تغییر ساختار حکومتی به صورت برونزا و تحمیلی و گروه سوم را برخوردار از امکان برقراری دموکراسی قلمداد میکند.
امریکا، ایران و گروههای همسو با آن را در ردیف دوم قرار داد و از سال 2006 رویکرد سخت را علیه گروه ایران چه به صورت نیابتی به همراه اسرائیل و سایر گروههای تروریستی و چه به صورت فشار سیاسی و اقتصادی در قالب تحریم و انزواگرایی آغاز کرد. با وجود گذشت حدود دو دهه از رویکرد امریکا در قبال ایران و گروههای همسو با آن، در عمل هیچ گاه منجر به تغییر رفتار ایران و گروهها نشده است و اکنون به مرحله تثبیت رسیدهاند. حزبالله اقتدار خود را در لبنان دارد. انصارالله در یمن تشکیل دولت داده و عربستان را به میز مذاکره کشانده، در سرزمینهای اشغالی جنگ به شهرهای صهیونیستی رسیده است، در عراق حشد الشعبی در حال طی کردن دوره ثبیت است و در سوریه دولت بشار است همچنان روی پای خود ایستاده است. بنابراین با گذشت دو دهه و راهبردهای مختلف امریکا، این کشور نتوانسته است سیاستهای خود را در منطقه پیش ببرد. اکنون نخبگان امریکایی به دنبال این هستند که امریکا در قالب دکترین حضور حداقلی، امنیت منطقه را با موازنهسازی و تعدیل سیاستهای خود در پیش بگیرد. عملاً مسأله عدم حضور امریکا در منطقه به معنای نبود امریکا در منطقه نیست بلکه امریکا اساساً در حال حاضر تعهدات خود را کاهش داده و به سمت موازنهسازی از راه دور روی آورده است.