مرد کشاورز صبح جمعه با کلاشنیکف به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران حمله کرد

حمله به سفارت به خاطر همسر

در این حادثه یک مأمور امنیتی سفارت آذربایجان کشته شد

گروه حوادث- مرجان همایونی/  
مرد کشاورز ارومیه‌ای که فکر می‌کرد همسرش را در ساختمان سفارت جمهوری آذربایجان در تهران نگه داشته‌اند با یک کلاشنیکف وارد سفارت شد و بعد از قتل افسر ارشد امنیتی و مجروح کردن دو نفر دیگر قبل از فرار دستگیر شد.

به گزارش «ایران»، ساعت حدود 8 صبح جمعه 7 بهمن، خودروی سوناتا مشکی رنگی مقابل سفارت جمهوری آذربایجان ایستاد و سه مرد دیپلمات از داخل آن پیاده شده و وارد ساختمان شدند اما لحظاتی بعد یک خودروی پراید مشکی با سرعت از پشت به خودروی سوناتا کوبید و راننده در حالی که یک قبضه کلاشنیکف در دست داشت از خودرو پیاده شد. همین موقع مأمور پلیس دیپلماتیک که داخل کیوسک نگهبانی بود با دیدن مرد مسلح و به خاطر اینکه خودش مسلح نبود اقدامی نکرد و فقط با پلیس تماس گرفت و حضور مرد مسلح را اطلاع داد.
از سوی دیگر مردان دیپلمات که صدای تصادف را شنیده بودند برای بررسی موضوع می‌خواستند از ساختمان سفارت خارج شوند که با دیدن مرد مسلح و شلیک‌های پی در پی وی به داخل دویدند اما مرد مسلح نیز وارد ساختمان شد و به سمت آنها تیراندازی کرد.  در حالی که دو نفر از آنها با شلیک گلوله مصدوم شده بودند نفر سوم که از مأموران حراست بود با وی درگیر شد و مرد مسلح را از ساختمان بیرون کرد، بعد از خروج از سفارت این بار وی تصمیم داشت خودروی سوناتا را آتش بزند اما موفق نشد و با حضور کارمندان سفارت و مأموران پلیس، وی اسلحه‌اش را به زمین گذاشت و دستگیر شد.
دقایقی بعد نیز سردار حسین رحیمی رئیس پلیس - سابق- پایتخت، محمد شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران و تیم جنایی پایتخت راهی محل شده و به بررسی ماجرا پرداختند. نخستین بررسی‌ها نشان می‌داد در این حادثه ستوان ارشد عسگروف اورخان رضوان اغلو از مسئول امنیتی سفارت  جمهوری آذربایجان کشته شده است.
حمله به سفارت با انگیزه شخصی
محمد شهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی تهران در این رابطه به خبرنگار «ایران» گفت: متهم پرونده یاسین حدوداً 50 ساله است که مدعی است از فروردین امسال همسرش ناپدید شده و در بررسی که انجام می‌دهد تصور می‌کند به سفارت آذربایجان رفته است.  متهم در شهر خودش اعلام فقدانی کرده اما برای پیگیری بیشتر به تهران آمده تا به سفارت برود. او بعد از اینکه دو نفر از کارمندان سفارت را مجروح کرده و باعث مرگ دبیر اول سفارت شده بود، یکی از کارمندان از پشت سر به او حمله کرده و او را به بیرون سفارت
می اندازد . در این لحظه متهم مجدداً شروع به تیراندازی می‌کند.
بررسی صحت روانی
محمدرضا صاحب جمعی، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران گفت: باتوجه به اظهارات اولیه متهم به نظر می‌رسد که صحت روانی نداشته باشد و برای بررسی این موضوع به پزشکی قانونی منتقل شد.
دختر متهم که 22 سال دارد و دانشجو است نیز در تحقیقات اولیه زمانی که در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، گفت: پدرم، با مادرم مشکل داشت و مدام او را کتک می‌زد. او برای فرار از کتک‌های پدرم، به باکو در آذربایجان فرار کرد. در این مدت با مادرم در تماس بودم و آخرین بار هم سه روز قبل با او صحبت کردم. اما از آنجایی که از دست پدرم فراری است در این مورد حرفی به پدرم نزده‌ام. از طرفی نمی‌دانستم که پدرم برای چنین کاری به تهران آمده است. او در رابطه با نقشه‌ای که در سر داشت به ما حرفی نزده بود. فقط به ما گفت به سفارت می رویم تا مادرتان را نجات دهیم. پسر متهم نیز گفت: پدرم علاوه بر مادرم، خواهرم را نیز کتک می زد و از دستش خیلی ناراحت بودیم ؛ مادرم به همین خاطر از خانه فرار کرد.
آتش زدن خودروی سوناتا
مرد جوانی که از نزدیک شاهد تمام ماجرا بوده است به خبرنگار «ایران» گفت: حدود ساعت 8 صبح بود که صدای تصادف خودرویی را در خیابان شنیدم و سرم را از پنجره بیرون بردم که دیدم خودروی پراید سیاه رنگی به خودروی سوناتا برخورد کرد.  کسی داخل سوناتا نبود اما در خودروی پراید، دختری جوان و یک پسر بچه و  مرد راننده، بودند.  چیزی که برایم عجیب بود و باعث شد که از کنار پنجره تکان نخورم، صحنه‌های بعدش بود. مرد جوانی که اسلحه کلاشنیکف در دست داشت از ماشین پراید پیاده شد، شماره پلاک خودرو ایران 17 بود و به نظرم برای تهران نبود.
او ادامه داد: همین طور که اسلحه به‌دست داشت وارد سفارت شد و به محض ورودش صدای تیراندازی پشت‌ سرهم آمد. من نمی‌دانم داخل سفارت چه اتفاقی افتاد اما بعد از چند لحظه یکی از کارمندان سفارت او را به بیرون پرتاب کرد. مرد جوان دوباره شروع کرد به تیراندازی به در و پنجره سفارت که جای تیرها روی در است. پسر بچه اش هم ازخودرو پیاده شده و گریه می کرد و می گفت بیا برویم.
بعد رفت از پشت ماشین، بنزین و یک پتک برداشت و چندین ضربه با پتک به در زد و بعد هم بنزین روی ماشین ریخت و می‌خواست سوناتا را آتش بزند. خواست لاستیک‌ها را آتش بزند که آتش نگرفت. آتش نشانی هم رسید فکر کنم نیم ساعتی طول کشید تا پلیس آمد. متهم وقتی تیراندازی می‌کرد ترکی می‌گفت: زنم اینجاست. شاهد دیگری گفت: مأموران آتش‌نشانی با دیدن این صحنه جلو آمدند. مرد مسلح بدون اینکه به آنها آسیبی برساند شاهد عملیات ریختن کف و پودر امدادگران روی ماشین شد و همزمان هم اسلحه‌ای که در دست داشت را روی زمین گذاشت و با پا به زیر خودرویی که در مقابل پارک شده بود، هل داد. بعد هم مأموران او را بازداشت کردند.

گفت‌و‌گو با متهم

همسرت چه زمانی ناپدید شد؟
29 فروردین از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. من حتی ناپدید شدن همسرم را به پلیس گزارش کرده بودم.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
من در باکو دانشجوی حقوق بودم که البته درسم را نیمه کاره رها کردم. در آنجا با همسرم آشنا شدم و در همان باکو هم باهم ازدواج کردیم اما بعد از مدتی برای ادامه زندگی به ایران برگشتیم.
چرا این اتفاق افتاد؟
نمی‌دانم، از قبل باهم اختلاف و درگیری داشتیم. فکر کنم به خاطر همین اختلافات بود که خانه را ترک کرد.
چرا به سفارت آذربایجان آمدی؟
همسرم باکویی بود و من چند بار به سفارت آمدم اما جواب درستی به من نمی‌دادند. از این طرف و آن طرف شنیدم که همسرم در سفارت پنهان شده است و برای پیدا کردن او به آنجا آمدم. من قبلاً در دوران دانشجویی‌ام کارهای سیاسی می‌کردم و الان سرویس‌های جاسوسی علیه من هستند.
9 ماه همسرم را به زور در آنجا نگه داشته بودند می‌خواستم زنم را با خودم ببرم. در این مدت هیچ خبری از او نداشتم.
چه ساعتی به تهران رسیدی؟
دیشب به همراه پسر11 ساله و دختر 22 ساله‌ام از ارومیه به تهران آمدیم و در نزدیکی سفارت منتظر ماندم به محض اینکه خودروی سوناتایی در مقابل سفارت توقف کرد، فوراً به سمت خودرو آمده و ماشینم را پشت ماشین سفارت پارک کردم. از آنجایی که سرعتم بالا بود ماشین با خودروی سفارت برخورد کرد و بدون توجه به تصادف با اسلحه کلاشنیکفی که برای این کار تهیه کرده بودم از ماشین پیاده شده و وارد سفارت شدم.
شغلت چیست؟
کشاورزم، باغ گردو در شهرستان‌مان داریم.
اسلحه را از چه کسی خریداری کرده بودی؟
5 ماه قبل یک کلت و یک کلاشنیکف خریدم. در روستایی اطراف ارومیه مخفی کرده بودم و زمانی که می‌خواستم به تهران بیایم در بین مسیر به روستا رفتم و اسلحه را برداشتم.
زمانی که وارد سفارت شدی، چند کودک هم آنجا بود فکر نکردی شاید گلوله‌ها به آنها اصابت می‌کرد؟
اصلاً نمی‌دانستم که بچه داخل سفارت است و به این موضوع فکر نکرده بودم.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و پانزده
 - شماره هشت هزار و یکصد و پانزده - ۰۸ بهمن ۱۴۰۱