اندیشهورزی زیر سایه ذوقزدگی
دکتر سجاد صفارهرندی
جامعهشناس و رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
1در جهان رسانهای شده امروز که رسانهها میکوشند همپای وقایع پیش روند، بالطبع، از اهالی علوم اجتماعی هم توقع میرود تا همپای رسانهها در تحلیل وقایع و رویدادها، واکنش سریع داشته باشند. بهدنبال این رویکرد، در نخستین روزهای وقوع ناآرامیهای اخیر، رسانهها از جامعهشناسان انقلاب و پژوهشگران جنبشهای اجتماعی خواستند تا تحلیل خود را از وقایع ایران ارائه کنند که نفس این کار، هم امری قابل درک و هم به نوعی فضیلت محسوب میشود. اما این تعجیل میتواند این آسیب را داشته باشد که به ارائه تحلیلهای سستی منجر شود که با گذشت زمان و با روند وقایع، بیش از پیش بیبنیاد و سطحی بودن آنها نمایان میشود.
2اتفاقی که برای دکتر آصف بیات، جامعهشناس و استاد دانشگاه ایلینوی امریکا در تحلیل وقایع اخیر ایران افتاد، مصداق همین ماجرا است. او که بهعنوان یکی از مبدعترین و پیشروترین پژوهشگران جنبشهای اجتماعی و انقلابها شناخته میشود؛ تحلیلهایش در مورد وقایع اخیر، آمیزهای از شتابزدگی و ذوقزدگی بود به گونهای که پس از گذشت سه – چهار ماه و بهدست آمدن اطلاعات جامعتر، نابسندگی این تحلیلها آشکار شد. او در مهر ماه سالجاری در مصاحبهای عنوان کرده بود: «شرایط فعلی ایران یک شرایط انقلابی است» و اکنون که سه ماه از آن تحلیل میگذرد احتمالاً خود او هم نسبت به تحلیلش دچار تردید شده است.
3اما پرسش اصلی اینجا است که چرا چنین خطاهای تحلیلیای اتفاق میافتد؟ در این زمینه دو گزاره قابل طرح است؛ نخست اینکه بسیاری از اوقات، اهالی علوماجتماعی در این دام میافتند که آن چیزهایی که دوست دارند را با آن چیزهایی که در واقعیت وجود دارد، اشتباه میگیرند و این یکی از نکاتی است که اهل علم در مقام علمورزیشان باید دائماً به آن متذکر بوده و از آن برحذر باشند. احتمالاً دکتر آصف بیات هم دوست داشته که در ایران، انقلابی با حضور همه قشرها، جریانها، طبقات رخ دهد اما دادههای برآمده از مشاهدههای واقعی نه الان (که دیگر از گرد و غبار آن ناآرامیها خبری نیست) حتی در اوج وقایع نیز از وقوع انقلاب حکایت نمیکرد.
دوم اینکه، سستی تحلیل دکتر آصف بیات از وقایع اخیر، به اصالتبخشی زیاد او به «امر ذهنی» برمیگردد؛ در واقع آن ذهنیت که محمل آن «شبکههای اجتماعی» است. توجه بیش از حد دکتر آصف بیات به ساحت رسانه و قلمرو مجازی، منجر شده که شبکههای اجتماعی و زیست مجازی برای ایشان به مثابه آیینه واقعیت و حکایتگر عینی واقعیت تلقی شود.
4از آنجایی که دکتر آصف بیات تنها از خلال شبکههای اجتماعی و دادههای برآمده از آن، به تحلیل ناآرامیهای اخیر در ایران نشسته بود، تصویرش از آنچه در ایران رخ میداد صرفاً یک «تصویر رسانهای» بود؛ به همین دلیل، در دام این واقعیت برساخته افتاد. در این «تصویر برساخته» بواقع یک انقلاب در جریان بود؛ با همه ویژگیها و مؤلفههایی که یک انقلاب دارد! اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که نهایتاً انقلابها برای اینکه انقلاب باشند باید در جهان مادی و مناسبات واقعی و در تغییر موازنههای واقعی قدرت رخ دهند که اینجا و در ایران این اتفاق نیفتاد. به همین دلیل، وقتی به تحلیل دکتر بیات در مهر ماه 1401 درباره وقایع ایران نگاه میکنیم، تحلیلی بدون زمینه و غیرمرتبط با واقعیت به نظر میرسد و این امر به مجرایی که او برای ارتباط با واقعیت انتخاب کرده است، برمیگردد.
5دکتر آصف بیات در تحلیل وقایع اخیر برخلاف آن چهارچوب مفهومی عمل کرد که پیش از این در تحلیلهای خود درباره انقلاب 57 یا جنبشهای عربی ارائه کرده بود؛ چرا که به تبع تصویر رسانهای که از وقایع داشت تمرکزش عمدتاً بر وجوه «فرهنگی» و «سبک زندگی» اتفاقات اخیر متمرکز شد. اما واقعیت این است که از گذشته در ساحت فرهنگ و عمدتاً در «سبک زندگی» کشاکشی در جامعه ایران در کار بوده است. هر چند که در وقایع اخیر این کشاکش فرهنگی به نقطه عطفی در تاریخ معاصر ما بدل شد اما آن چیزی نیست که بتوان از آن تحت عنوان «انقلاب» حرف زد.
بعضی از رویدادها تأثیر مثبت و منفی مهمی در حوزه نگرشها و ذهنیتها ایجاد میکنند، مثالی که بسیار مشهور است جنبش دانشجویی 1968 پاریس است که از حیث سیاست و موازنههای قدرت در عرصه واقعیتهای عینی جامعه مطلقاً تغییری ایجاد نکرد اما یک نسلی را آفرید و حیات ذهنی، تئوریک و فرهنگی را خلق کرد که بعدها در هنر، فرهنگ، ادبیات و علوم انسانی و علوماجتماعی ثمرات و نتایجاش ظاهر شد. اما نباید آنها را با رویداد «انقلاب» که مربوط به مسأله سیاست و قدرت و بسیج منابع قدرت است، اشتباه گرفت. اما به نظر میرسد که در مباحث اخیر دکتر آصف بیات، کمابیش چنین خلط مبحثی صورت گرفته است.